«یک روز بعد از شب چله بود؛ اول دی. عصر بود، توی محوطه بودم، داشتم سیگار میکشیدم. برگشتم آمدم توی سالن بنشینم که دیدم آن پسر، دارد بخاری روشن میکند. دیدم که سیم را برد زیر نفت. یک دفعه بخاری ترکید. دیگر متوجه نشدم دنیا دست کیست.»
اینها را حسین میگوید، حسین ساسانی، اهل بیجار. 6 روز از رفتناش برای ترک به کمپ گذشته بوده که آن اتفاق میافتد. از آن روز تا حالا روز خوش نداشته: «من را از بیجار بردند سنندج. آن پسر طفلک توی بیمارستان فوت کرد، همان پسری که بخاری را روشن کرد. 28 سالش بود. خدا رحمتش کند. زن و بچه نداشت. خواهرم وقتی خبردار شد، از کرج آمد سنندج و من را با آژانس آورد تهران. توی بیمارستان مدائن کرج بستریام کرد. تازه مرخص شدهام.»
حسین نای حرف زدن ندارد. هر جمله را که میگوید، نفس میگیرد تا جمله بعدی: «از کمپ حتی یک تلفن به من نزدند که بپرسند زندهای یا مرده. اصلاً برایشان اهمیت نداشت. تمام خرج بیمارستان را خودمان دادیم؛ با قرض. الان هم برگردم بیجار با این وضع نمیدانم چهکار کنم.»
حسین 2 تا پسر دارد، یکی کلاس نهم و یکی کلاس اول. قبل از اینکه برود کمپ، با زنش توی خانه سبزی پاک میکردند و او با چرخ دستی میبرده میفروخته. حالا دیگر خانواده درآمدی ندارد: «از وقتی سوختهام، بچهها را یک بار دیدهام. نمیدانم زن و بچهام چه کار میکنند. زنم حتماً باید کار کند. او هم خیلی دارد سختی میکشد. نمیدانم چرا اینطوری شد. ما چه میدانستیم بخاری غیراستاندارد است، کسی چیزی نگفت.»
حمیرا ساسانی خواهر حسین نظرش این است که اصلاً چرا باید چنین اتفاقی بیفتد چون این افراد برای درمان به کمپ رفته بودند و از کسی که تحت درمان است نباید بخواهند سراغ بخاری برود. اصلاً یکسری وسایل باید دور از دستشان باشد. حالا این بخاری که غیراستاندارد هم بوده.
قربانی حادثه آتشسوزی در کمپ ترک اعتیاد احیاگران بیجار، پسر جوانی است که دوره درمانش را کامل کرده بود. به گفته برادرش، وقتی حادثه اتفاق افتاد، 45 روزی میشده که در کمپ بوده: «نمیدانم چرا کمپ گازکشی نبود، با اینکه خیلی خارج شهر نبود و آنجا خانههای مسکونی هم هست. برادرم را از بیجار به سنندج منتقل کردند و از آنجا به کرمانشاه که در بیمارستان کرمانشاه فوت کرد. برادرم با پدر و مادرم زندگی میکرد و الان آنها آنقدر حالشان بد است که نمیدانم چه بگویم. ما شکایت خودمان را داریم پیگیری میکنیم اما مقصران حادثه حتی یک تماس با ما نگرفتند که دلجویی کنند. کمپ برای هر دوره که 21 روز است، 650 هزار تومان میگیرد، این بهجز خرج چیزهایی مثل میوه و سیگار است که خودمان باید ببریم. هیچ حرفی از بیمه به ما نزدند و بیمه خود کمپ هم انگار تمام شده بوده.»
اتفاقی که در کمپ ترک اعتیاد بیجار افتاد، به جز چند کانال و سایت خبری محلی، جای دیگری انعکاس پیدا نکرد. به گفته یکی از فعالان مدنی این شهرستان، این فقط مشکلی نیست که مختص یک شهر باشد چون خیلی از کمپها با شرایط بد به فعالیت مشغولند و سؤال این است که اگر شرایط استاندارد برای پذیرش ندارند، چرا چنین کاری میکنند؟
او که نخواست نامش در گزارش فاش شود، میگوید: «این افراد با امید به کمپهایی میآیند که حداقل امکاناتی مثل آب آشامیدنی و گاز هم ندارند. شنیدم که در این کمپ دو تا آدم قلچماق را گذاشتهاند برای کتک زدن. رفتاری که با افراد درحال ترک میشود، اصلاً درست و شایسته نیست. غیر از این، برخی افرادی که با پای خودشان برای ترک به کمپ میآیند در اثر سهلانگاری جانشان را از دست میدهند. کسی بود در یکی از کمپها که دو روز بوده میگفته حالم خوب نیست و توجهی به او نمیکردهاند تا این که بالاخره حالش بد شده و تا رساندهاند بیمارستان، فوت شده. این کمپی که آتشسوزی در آن اتفاق افتاده، نه وسایل گرمایشی استاندارد داشته و نه بیمه آتشسوزی. بهزیستی. فرمانداری ها وظیفه نظارت روی کمپهای ترک اعتیاد دارند و باید در این رابطه جوابگو باشند.»
آن طور که میگویند، فشار شبکههای اجتماعی در نهایت باعث شد کمپ تعطیل شود. البته هنوز سؤال این است که اساساً چرا باید کمپهایی با این شرایط در شهرستانها فعال باشند؟
محمد حسین محبیان، معاون فرماندار بیجار در این باره توضیح میدهد: «مجوز کمپهای ترک اعتیاد را سازمان بهزیستی صادر میکند و تشخیص اینکه ضوابط فنی و استانداردها را دارند یا نه با بهزیستی است. کمپی که در بیجار بوده و در آن آتشسوزی اتفاق افتاده، یکسری نواقص داشته و البته بعضی از آن نواقصاش خیلی حاد نبوده و در درازمدت میشده که رفعش کرد؛ مثلاً کف حیاط را گفته بودند خاکی است و باید موزائیک شود و چیزهایی از این قبیل. قبلاً کمپ در شرایط تابستان استفاده میشده و نیاز به وسایل گرمایشی نبوده. یکی از مواردی که در این کمپ در بازدید مشترک نماینده فرمانداری و اداره کل بهزیستی و نیروی انتظامی تذکر داده شده بود، این بود که بخاری استاندارد نیست. آنجا از نفت سفید برای بخاری استفاده میشده چون ملک اصلاً گازکشی نبوده. ملک اجارهای بوده و مالک که ملکش را برای مرکز ترک اعتیاد اجاره داده بوده، با شهرداری مشکل داشته و درنتیجه مجوز گازکشی هم صادر نشده. مسئول کمپ هم هرچقدر میگفته من دارم اجاره پرداخت میکنم و باید گازکشی کنی، مالک زیربار نمیرفته که مشکل را حل کند. در کمپ برای خوراکپزی از کپسول استفاده میکردهاند اما برای گرمایش مجبور بوده اند از بخاری نفتی استفاده کنند درحالی که تذکر هم نسبت به این ایراد داده شده و عنوان شده بوده که اگر هم از نفت سفید استفاده میکنید، حتماً بخاری استاندارد و کاربراتوردار باشد. گویا صاحب کمپ بخاری را هم تهیه کرده بوده اما فرصت نصب پیدا نکرده تا اینکه متأسفانه این اتفاق روی میدهد.»
محبیان ادامه میدهد: «بیشتر جمعیت کمپ در لحظه وقوع اتفاق در اتاق دیگری بودهاند وگرنه تلفات بیشتر میشد. درحال حاضر هم کمپ تعطیل شده. ما در بیجار دو تا کمپ داشتیم و کمپی که در آن آتشسوزی اتفاق افتاد، به مراتب ایراداتش از کمپ دیگر، کمتر بود. الان بیماران کمپی هم که دچار حریق شده، به کمپ شماره 2 منتقل شدهاند که یکی از مجهزترین کمپهای ترک اعتیاد غرب کشور است و در ساختمانی است که 10 تا اتاق و شوفاژ و آشپزخانه مجزا دارد.
مسأله این است که در داخل شهرها کسبه به کمپهای ترک اعتیاد، ملک اجاره نمیدهند و آنها هم مجبور میشوند بروند در مناطق بیابانی و خارج شهری جایی اجاره کنند و اینجور مکانها معمولاً امکانات شهری مناسب ندارند، مگر اینکه کسی بیاید و خودش سرمایهگذاری کند. مثلاً کسی دو سه میلیارد هزینه کند و زمین بخرد و ساختمان بسازد که معمولاً در توان سرمایهگذار شهرستانی نیست.»
بهگفته او، حالا که کمپ تعطیل شده، باید رفع نقص شود و محل استانداردی تهیه شود، دو کمپ در شهر که 60 الی 80 نفر را پوشش میدهند، مورد نیاز شهرستان است یا اینکه یک کمپ 80 تا 100 نفره باشد که بتواند همه بیماران را پوشش دهد.
حسین شانس آورده که زنده مانده، میگوید خدا به بچههایم رحم کرد. جان دو پسرش را قسم میخورد که چقدر سختی کشیده و بیکاری و بیپولی است که مرد را میکشد سمت اعتیاد. دلش میخواهد خوب شود و نای رفتن پیدا کند. برگردد بیجار پیش زن و بچهاش. دلش میخواهد کار کند و قرضهایش را بدهد. هنوز زنده است و میتواند از صفر شروع کند.