کد خبر: ۶۳۵۴۸۰
تاریخ انتشار : ۱۹ بهمن ۱۳۹۸ - ۰۸:۴۴
نقدی بر فیلم «روز صفر» اولین تجربه فیلم‌سازی «سعید ملکان»؛

روزی که صفر شد

مهدی قنبر، منتقد سینما، در یادداشتی بر فیلم سینمایی «روز صفر» به نقد و بررسی این فیلم سینمایی پرداخت که در ادامه می‌خوانید.
روزی که صفر شد
آفتاب‌‌نیوز :

 «روز صفر» اولین تجربه فیلم‌سازی «سعید ملکان» و نویسندگی «ملکان و بهرام توکلی» داستانی یک‌خطی دارد؛ اما در این داستان یک‌خطی بسیاری از جزئیات هرگز مشخص نمی‌شود این خساست فیلم‌نامه در ارائه اطلاعات باوجود گروه نویسندگی پرطمطراق اثر بسیار عجیب به نظر می‌رسد. داستان یک‌خطی «روز صفر» نیازمند خلق تعدد شخصیت‌ها به‌عنوان گروه ضد جاسوسی است تا قصه باورپذیرتر شود. اگر جزئیات بیشتری از این داستان یک‌خطی در دسترس بود شاید می‌شد شخصیت‌های بیشتری را وارد داستان کرد و با ایجاد درام در دل آن خلق موقعیت کرد؛ اما فیلم‌نامه‌نویسان به دلایل مختلف ازجمله محدودیت اطلاعاتی و حساسیت موضوع به هر دلیلی از دادن اطلاعات بیشتر طفره رفته‌اند. چراکه این اتفاق تاریخی بی‌شک توسط یک گروه اطلاعاتی و ضد جاسوسی انجام‌شده است و شخص محور نمی‌تواند باشد. با این فقر اطلاعات فیلم ساخته می‌شود و به نظر می‌رسد چاره‌ای هم ندارد جز خلق شخصیتی که مخاطب اطلاعاتی درباره‌اش ندارد.

از سوی دیگر خلق شخصیت محوری بازیگری توانا می‌خواهد تا ضعف‌های فیلم‌نامه را بپوشاند و داستان را باورپذیر کند. همان‌گونه که در فیلم دیگر این جشنواره «درخت گردو» که شخص محور است این اتفاق افتاده است. فیلم با الهام گرفتن از الگوهای هالیوودی یک رمبو را خلق کرده است. یک بزن‌بهادر حرفه‌ای که همه را یک‌تنه می‌زند و می‌کشد و از پا درمی‌آورد و خودش حتی یک زخم برنمی‌دارد. کسی که اساساً هویت و شناسنامه مشخصی ندارد، معلوم نیست کیست و چیست؟ این مخفی نگاه‌داشتن هویت ممکن است در عملیات مخفی و سری و جاسوسی لازم و ضروری باشد؛ اما ساختار روایت در سینما با شیوه عمل در سازمان‌های مربوطه متفاوت است. مخاطب باید شخصیت‌های اصلی و محوری و حتی فرعی را بشناسد باید به او اطلاعات داده شود. زمانی که بیننده شخصیت را نمی‌شناسد، گذشته‌اش را نمی‌داند با او ارتباط برقرار نمی‌کند. حتی در خلال فیلم «روز صفر» معلوم نیست بالاخره نام قهرمان قصه چیست؟ «علی، سیاوش یا رضا». در فیلم‌های جاسوسی هالیوودی هم شخصیت اصلی قصه یک اسم حقیقی دارد و مخاطب او وزندگی‌اش را می‌شناسد اما پس‌ازاینکه اطلاعات درست و اصلی به مخاطب داده شد. بیننده طبق قرارداد نانوشته میان فیلم‌ساز و مخاطب ازاین‌پس هر اطلاع و جزئیات ساختگی را می‌پذیرد. در اینجا مخاطب دانای کل است؛ اما این خست فیلم‌نامه‌نویسان مهلک‌ترین ضربه را به فیلم «روز صفر» می‌زند.

در هیچ کجا گفته نشده است که این داستان برداشتی آزاد از داستان واقعی است و نوعی «اقتباس» است. پس باید بپذیریم یک شخص به‌تنهایی در امر دستگیری «عبدالمالک ریگی» نقش داشته است که البته امری بعید و دور از ذهن است. فیلم‌نامه‌نویسان از ورود به درام و داستان آن جلوگیری نکرده‌اند و داستان عین به‌عین واقعیت پیش نمی‌رود. مثال متفاوت با «روز صفر» فیلم «درخت گردو»است که شخصت محوری آن داستان واقعی خودش را پیش می‌برد و فیلم‌نامه‌نویس تنها از نزدیک داستانی واقعی را روایت کند. فیلم‌نامه‌نویسان «روز صفر» پا را از روایت داستان فراتر می‌گذارند. خلق سکانس‌هایی مانند برخورد شخصیت اصلی با مدیر امنیت پرواز و درگیری رمبووار یک‌تنه با افراد ریگی در افغانستان به‌گونه‌ای است که این امر به عدم باورپذیری فیلم می‌افزاید. ناتوانی فیلم‌ساز و فیلم‌نامه‌نویسان در خلق درام علت اصلی ایجاد سکانس‌ها مهیج اما ساختگی و اغراق‌آمیز است. این اتفاق و خلأ اطلاعاتی در فیلم «درخت گردو» هم وجود داشت اما نویسنده هوشمندانه در حاشیه متن ماند؛ در فیلم «شبی که ماه کامل شد» نویسنده توانایی خلق درام ، ایجاد شاخ و برگ‌های درست و بجا ، ورود شخصیت‌های حاشیه‌ای و مدیریت آن‌ها در روایت عبدالحمید و عبدالمالک ریگی» داشت. پس زمانی که داستان‌ها و شخصیت‌های فرعی را به قصه می افزاید مخاطب بیش‌ازپیش جذب می‌کنیم. اساساً درام و شخصیت‌پردازی حلقه مفقوده فیلم «روز صفر» سعید ملکان وعامل موفقیت فیلم «شبی که ماه کامل شد» نرگس آبیار است.

سازنده فیلم «روز صفر» با علم به این حفره‌های اصلی در فیلم‌نامه برای پر کردن خلأ درام فیلم از اکشن سود می‌برد؛ اما اکشن واقعی بر پایه درام شکل می‌گیرد. در غیر این صورت شاهد فیلمی هستیم که فقط زدوخوردهایی بی‌معنی و بی‌هدف دارد. اگر بپذیریم این شخصیت که نامش را هم نمی‌دانیم یکی از فرمانده‌های ارشد وزارت اطلاعات است. خرده روایت‌های زندگی شخصی‌اش می‌توانست برجسته ‌شود. به‌عنوان‌مثال کشته شدن همسر و فرزندش که در بخشی از فیلم اشاره شد می‌توانست به تصویر کشیده شود تا به فهم درست از شخصیت او در فیلم کمک کند. جالب‌تر آن‌که شخصیت «عبدالمالک ریگی» هم بسیار پرداخت بدی دارد. باید شخصیت منفی فیلم نیز به‌درستی شناسانده شود. برای فهم بهتر موضوع می‌توان به فیلم سال گذشته «نرگس آبیار» اشاره کرد. در آن فیلم نه‌تنها شخصیت عبدالحمید که حتی عبدالمالک و شقاوت‌های او درباره خانواده همسر عبدالحمید ملموس‌تر و عینی‌تر نمایش داده‌شده است. در پس این اطلاعات هر اکشنی صورت می‌گرفت مخاطب آن را به‌تمامی می‌پذیرفت.

ناشناس بودن شخصیت اصلی هیچ توجیه دراماتیکی برای پرداخت نشدن این کاراکتر ندارد. درسکانس پایانی مونولوگی به فیلم اضافه می‌شود که قهرمان داستان می‌گوید: «کاش اگر گلوله‌ای هم به سمتش شلیک شود در وسط کویر باشد یا در دل دریا که کسی صدایش را نشنود و دلی نلرزد. قرار بود جنگ برای ما باشد نه برای مردم» این گفته اگرچه سخن درستی است اما در شکل سینمایی نوعی مستقیم گویی محسوب شده و نشانگر این نکته است که فیلم‌ساز نتوانسته در خلال فیلم آن را در اجرا، اکشن‌ها، شخصیت‌پردازی و وقایع به مخاطب برساند پس به‌مانند وصله ناجوری به فیلم الصاق شده است؛ اما درگیری‌های و هیجانات و اکشن هالیوودی در فیلم چه مفهومی دارد چگونه اکشن می‌تواند جای شخصیت‌پردازی، ایجاد موقعیت و درام را پر کند. کارگردان اصل و اساس شخصیت‌پردازی را رها کرده و به نشانه‌های شخصیتی روی می‌آورد. اینکه قهرمان فیلم در موقعیت‌های حساس که قصد دارد ضربه‌ای مهلک به دشمن و رقیب خود وارد کند تیک دائم عصبی با شکستن قولنج گردن دارد بی‌معنا است. زمانی که کاراکتر قصه زیربنا و شناخت شخصیت و شناسنامه‌ای درستی نداشته باشد نمی‌توانید برای گریز از آن‌یک نشانه شخصیتی در نقش ایجاد کنید. این کار مانند آن است که پی و دیوار و ستون خانه‌ای را رها کنید و بعد در فکر نمای ساختمان باشید.

«ساعد سهیلی» ضدقهرمان کلاسیک خوبی برای داستان نیست او نتوانسته نقش منفی فردی قاتل و خون‌ریز و رعب‌انگیز را به‌خوبی ایفا کند. خصوصیاتی که از شخصیت و داده‌ها و اطلاعات موجود از عبدالمالک ریگی می‌شناسیم آنی نیست که ساعد سهیلی نمایش می‌دهد. «امیر جدیدی» نیز قهرمان کلاسیک خوبی نیست که به شکلی باورپذیر در پی دستگیری و در نقطه مقابل این شخصیت ایفای نقش کند. ازآنجایی‌که هیچ‌کدام در قالب‌هایی که برایشان تعریف‌شده قرار نگرفته‌اند اثربخشی کمی برای این دو نقش دارند. در فیلم «روز صفر» فرض بر آشنا بودن مخاطب از این داستان و شخصیت‌ها گذاشته‌شده است. ازآنجایی‌که شخصیت سهیلی ما به ازای خارجی دارد، فرض بر این است که مردم «عبدالمالک ریگی» را می‌شناسند پس نه فیلم‌نامه‌نویسان و نه بازیگر تلاش بیشتری برای تبلور آن نمی‌کنند. این در حالی است فیلم درجایی اکران شود که چنین شخصیتی را نشناسند. داده‌ها و اطلاعات و بازی شخصیت ضدقهرمان باید آن‌قدر قدرتمند و کامل و جامع باشد که بتواند به مخاطب ذهنیت درستی بدهد. نقش باید ضدقهرمان بودنش را به مخاطب برساند. باید با کشت و کشتار و خون‌ریزی، سفاک بودن عبدالمالک ریگی این اطلاعات داده می‌شد. زمانی هم که ضدقهرمان قدرتمند نباشد قهرمان نیز در قالب خود قرار نمی‌گیرد و معنا و مفهومی پیدا نمی‌کند. اگر هم پررنگ‌تر ظاهر شود این ذهنیت را پیدا می‌کند که با ضدقهرمانی آسیب‌پذیر و ضعیف روبرو هستیم که قهرمان به طرفه‌العینی او را پیدا می‌کند. اتفاقی که در فیلم «روز صفر» افتاده است. ضدقهرمان آن‌قدر کوچک و زبون در مقابل قهرمانی قرار می‌گیرد که این ذهنیت به مخاطب منتقل می‌شود او فردی ترسو و در دسترس است. به‌گونه‌ای که در سکانس پایانی در هواپیما قهرمان حاضر به نگاه کردن به او نیست و ضدقهرمان از موضع ‌ضعف او را نگاه می‌کند. اما در حقیقت، ماجرا دستگیری ریگی از آغاز تا پایان بااطلاع کامل کلیه نهادهای امنیتی و ماه‌ها رصد اطلاعاتی صورت گرفته است.حتی گروهی از سربازان گمنام امام زمان با ریگی و همراهش حمزه وارد هواپیمای قرقیزستانی می‌شوند تا او را تحت کنترل داشته باشند. از سوی دیگر ماجرا تا نشاندن هواپیما بااطلاع کامل نیروی هوایی ارتش صورت گرفته است. ازاین‌رو آنچه در فیلم عنوان می‌شود که صفرتا صد مراحل دستگیری توسط یک نفر صورت گرفته فقط برای خلق درام فیلم بوده که این اتفاق در فیلم نیفتاده ودادهای آن به درست کنار هم جمع نمی‌شود تا به سکانس پایانی برسیم. به‌عنوان‌مثال قهرمان قصه هرلحظه که اراده می‌کند ریگی را عصبانی می‌کند، ماجرا بسیار شخصی می‌شود و ضدقهرمان بسیار در دسترس او است. این اصل تلاش‌ها و پرداخت و تعلیق‌های فیلم را که برای دستگیری او انجام‌شده را زیر سؤال می‌برد. طوری که دستگیری تروریست بین‌المللی که موردحمایت آمریکا بوده ،در افغانستان حدفاصل قندهار تا کابل را با گروه حفاظتی آمریکایی جابجا شده، و حتی خلبان هواپیمای مسافربری هواپیماهای شکاری را تهدید می‌کند که از ناو هواپیمایی آمریکایی کمک خواهد گرفت و بسیاری از حساسیت‌های و بزرگی این مأموریت را بسیار تصادفی جلوه می‌دهد. شکستن قولنج گردن شخصیت قهرمان هم آن‌قدر تصنعی است که فقط لحظات فان و کمدی را ایجاد می‌کند کمکی به نمایش قدرتمندی او نمی‌کند.

البته نقد‌های تکنیکی درباره فیلم «روز صفر» هیچ یک نافی لزوم ساخته‌شدن چنینی آثاری برای معرفی و نمایش اقتدار ملی در سینما نیست. بلکه بر‌ضرورت ساخت تکنیکی تر این‌گونه آثار تاکید دارند. این جنس از فیلم‌سازی همواره دو نگاه را با خود دارد. یک نگاه عام به موضوع عملیات ضد ترورستی است که همگان آن را باعث فخر ملی می‌دانند.و بر لزوم ساخت آن صحه می گذارند. و نگاه دوم مقبولت و ارتقاء ساختاری و کیفی تولید چنین آثاری است که ضرورت ورود دیگر فیلم‌سازان صاحب‌نام در این عرصه را طلب می کند. بی شک در سال‌های آینده شاهد تولید آثاری ارزشمند و با کیفت بهتر در این زمینه خواهیم بود.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین