هیات مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران در ابتدای بیانیه خود آورده است: «سلامت روان مردم ما میتواند بسی بهتر از شرایط کنونی باشد. مطابق تعریف سازمان جهانی بهداشت، سلامت فقط نبود بیماری نیست. سلامت روان دو وجه دارد، وجه اول آن داشتن مهارتهای اجتماعی ارتباطی، تابآوری و توان سازگاری با مشکلات است و وجه دوم بود یا نبود اختلالات روانپزشکی. ارتقای سلامت روان از طریق افزایش تابآوری و مهارتهای سازگاری در کنار درمانهای دارویی و غیرداروییِ اختلالات روان گامی مؤثر در بالابردن سطح سلامت روان جامعه است. افزایش امید اجتماعی و اعتماد عمومی یکی از پایههای حفظ سلامت روان است. مردم نیاز به چشماندازی امیدبخش در لحظهلحظهی زندگی فردی خود دارند و از سویی در یک زندگی بالنده، لازم است احساس مسئولیتی فراتر از خود و خانواده و نیز انگیزه و توانی برای یاریرسانی به جامعه بیابند. آرمان ما آن است که کودکان و سالمندانمان با خیالی آسوده در محیطی امن و حامی زندگی کنند و مردم قانع و صبورمان با آرامش، حوصله و پشتکار در بهبود وضعیت معیشتی خود و حمایت از همنوعان بکوشند و در عین حال، زمان و انگیزه کافی برای رشد فردی، اجتماعی و معنوی خود داشته باشند. در آن صورت میتوان به وجود سطح مطلوبی از سلامت روان در جامعه ایران اذعان نمود.»
بیانیه انجمن علمی روانپزشکان ایران میافزاید: «بارها مورد پرسش قرار گرفتهایم که چگونه میتوان مردم و بهویژه جوانان را امیدوار کرد و افزایش بیاعتمادی آنان را مانع شد. از آنجا که روان انسانها درهمتنیده با بستر زندگی آنان است، پاسخ گفتن به این پرسش دشوار، محتاج برخوردی ریشهای با سرچشمههای نومیدی و بیاعتمادی است و این مهم رویکردی علمی و همهجانبه میطلبد.
شوربختانه در این دوران، زندگی برای بیشتر مردم دشوار شده است. سرمایه اجتماعی که بازتاب اعتماد و پیوندهای متقابل فردی و گروهی مردم با یکدیگر و با مسئولان دانسته شده، رو به افول است. رویدادهای ناگواری که به اندازه کافی خوب مدیریت نشدند در کنار تحریمهای فزاینده و ظالمانهی خارجی، در تشدید دشواریهای اقتصادی و اجتماعی سالهای اخیر نقش داشتهاند. اگر با ملت به شیوه خردمندانهتری تعامل شود، تحمل و هضم چالشها و پیچیدگیهای زندگی برایشان آسانتر خواهد شد. ما نیازمند برداشتن گامهایی بلند در جهت ارتقای نیرومندی و تابآوریِ ملت عزیزمان هستیم؛ اما چگونه؟»
هیات مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران در بیانیه خود به سه آسیب و معضل روانی در جامعه ایرانی اشاره کرده و برای هر یک راهحلهایی را نیز عنوان کرده است. این بیانیه در تشریح اولین مشکل سلامت روان جامعه، به مسایل اقتصادی جامعه اشاره کرده و گفته است: «۱- به اقتصاد نیرومندتری نیاز داریم. بهجز گامهایی که باید در سطح کلان در رفع یا تضعیف تحریمهای ظالمانهی خارجی برداشته شود، تقویت اقتصاد ملی، نیازمند رونقِ تولید به جای حمایت از سرمایهی مالی و دلالبازی است. سرمایهی مالی بسیار فسادپذیر و آسیبزا است. اقتصاد داخلی بدون تجارت بینالمللی توان رشد لازم را ندارد، و میدانیم که رونق اقتصادی نیازمند افزایش سرمایه اجتماعی و بالارفتن سطح اعتماد و همکاری داوطلبانه و غیررانتی و مشارکت داوطلبانه مردم است.
سرمایه اجتماعی صیقلدهندهی مسیر توسعه و رشد اقتصادی است. هرقدر هم که در مورد اعتبار ملاکهای بینالمللی رتبهبندی سرمایه اجتماعی (لگاتوم) تردید داشته باشیم و نقش تخمینِ سوگیرانه را در نظر بگیریم، رتبه ۱۱۹ سرمایه اجتماعی در سال ۲۰۱۹ برای ایران (لگاتوم)، زیبنده میهن ما نیست. یافتههای بررسیهای داخل کشور (مطالعه «ارزشها و نگرشهای ایرانیان») مبنی بر افزایش «احساس بیعدالتی»، «ادراک فرسایش ارزشهای اخلاقی» و «بیاعتمادی»، نیز مؤید کاهش سرمایه اجتماعی و همراستا با چنین رتبهبندیهایی است.
راه حل: بیتردید بخش عمده این موضوع در حیطهی کاری اقتصاددانان است؛ اقتصاددانانی که هم به رشد اقتصادی و هم به توسعه متوازن و توزیع عادلانه ثروت در جامعه اولویت میدهند. مشورت با مردم در هر سطحی مفید است. مردم را خودی بدانیم. «با» آنها کار کنیم، نه «برای» آنها. بدبینی، نومیدی و بیاعتمادی فراگیر راهی جز شفافسازی اقتصاد ندارد. برای اطمینان از اینکه دزدی در خانه پنهان نشده است، باید بتوان درون خانه را دید.»
دومین مسئلهای که بیانیه تحلیلی انجمن علمی روانپزشکان بدان اشاره کرده، عدالتخواهی جامعه است. نویسندگان بیانیه اعلام کردهاند: «۲- مردم ایران در گذر تاریخ نشان دادهاند که عدالت خواهی از ویژگیهای فرهنگی آنان است. سوءمدیریتها بهویژه در سطوح کلان به همراه تحریمهای ظالمانه تحمیلی که با خروج از برجام ماشهی حمله به اقتصاد آسیبپذیر و رانتی ایران را کشیدند، علاوه بر افزایش فقر و بیکاری، به تشدید عدمشفافیت نیز انجامیده است؛ این شرایط خاص بستر قطبی شدن ثروت و قدرت و افزایش فساد در نظام اقتصادی را فراهم میکند. باوجود کوششهایی که از سال گذشته برای مبارزه جدی با فساد در قوهی قضائیه آغاز شد، به نظر میرسد هنوز تأثیری از آن بر اعتماد عمومی دیده نمیشود. امیدواریم روند فسادزدایی به شکلی فراجناحی و بدون خط و مرز و در کلیه ابعاد ادامه یابد. افکار عمومی مردم شاهد خوبی است و معمولاً در قضاوت کمتر خطا میکند. علاوه بر وجود عدالت، «ادراک عدالت» از سوی عموم مردم نیز بسیار مهم است. «عدالت ادراکشده» دارای اثر حفاظتی در برابر رنجش روانی است. اگر مردم احساس کنند که صدایشان شنیده میشود، برابر شمرده میشوند و برای مسئولان مهماند؛ ادراک عدالت افزایش مییابد. به همین دلیل رسانههای رسمی، بهویژه صداوسیما، باید بازتابدهندهی تمامی صداهای جامعه باشند. ارائه نمایشی معوج از واقعیات کشور، تحریف رویدادها و برچسبزدن بر نظرات ناهمساز با نظر رسمی، بر خطر تداوم و اوجگیری بحرانها میافزاید. چنین تحریفهایی در رسانههای رسمی ممکن است با آراستن کاذب ظاهر جامعه در قابی رسمی، تصوری از رفع موقتی بحرانها بیافریند، اما در فرصتی دیگر که همیشه در انتظار است، به تشدید خشم عمومی و کاهش «پیوستگی اجتماعی» میانجامد و پتانسیلی برای تفرقه مردم و شکلگیری کشمکشهای جدی میان اقشار مختلف مردم، یا مردم و حاکمیت ایجاد میکند. باید توجه داشت که نابرابری چشمگیر طبقاتی به همراه تبعیضهای ناشی از رانتهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی شرایطی را مهیا میکند که مردم در رویارویی با هر بحرانی به شایعات و وخیمترین تفسیرهای ممکن پناه میبرند تا برای درماندگیهای خود تفسیری بیابند.
راه حل: مردم را آنگونه که هستند بپذیریم. تبعیض بین آحاد و گروههای مردم قایل نشویم. با این بهانه که راست یا چپ، اصلاحطلب یا اصولگرا، سنی یا شیعه، فارسیزبان یا غیرفارسیزبان، زن یا مرد و باحجاب یا بدحجاب هستند از یک زندگی باکرامت و احساس مؤثربودن در زندگی خود محرومشان نکنیم. گاهی به تعبیر مرکز پژوهشهای مجلس، تغافل نسبت به برخی مظاهر سطحیِ تفاوت فرهنگی، بهتر باعث حل مشکلات میشود. تجربه چندین دهه کار بیسرانجام یا کمسرانجام فرهنگی با بودجههای کلان به دلیل عدم رعایت «شرط اثر»، در مقابل تبلیغات رسانههایی که مایل به تخریب انسجام ملی و زوال این تمدن هستند رنگ باخته است و حتی گاه این شیوهها در ایجاد «مفسده» همانقدر اثر داشتهاند که آرزومندان نابودی این مرز و بوم مؤثر بودهاند. در عین حال، مردم قدرشناس ما نشان دادهاند که سره را از ناسره تمیز میدهند و به ظاهر و ادعا توجهی نمیکنند؛ هرکه «اعتماد» را با آنها به شراکت نگذارد، روی خوشِ خود را با او شریک نمیشوند، اما حال خوش و امید و نشاط خود را از دست میدهند و گاهبهگاه آوای حزین دادخواهیشان به شیون اجتماعی بدل میشود.
«شریککردن» و «سهیمدانستن» مردم در تصمیمگیریها، از یک محله گرفته تا شورای شهر و تا کلانترین سطوح تصمیمگیری، بهترین روش در مدیریت مردم است. «در امور، مشورت و برای کار خیر تعاون و همکاری کنیم». این رویکرد مردم را امیدوار میکند و به آنها انگیزهی حمایت از مسئولانی را میدهد که برایشان ارزش قایلاند. حوادث چندماه اخیر نشان میدهد که مردم قدردان کسانی هستند که به جای حرف، اهل عمل شفافاند و به آسانی هر کسی را غیرخودی نمیپندارند. بیتردید مردم قدردان کسانی هستند که از امنیت واقعی و منافع آنها حمایت میکنند، جاذبهای بیش از دافعه دارند و با پذیرش تنوع آرا و عقاید، همه مردم را یکسان میپذیرند. شرکت دادن مردم در تصمیمها از شروط عدالت است.»
سومین معضلی که انجمن علمی روانپزشکان ایران به آن اشاره میکند، مشکلات بیخبری و بیهنجاری در جامعه است. در ادامه این بیانیه آمده است: «۳- چاره بیخبری و بیهنجاری
بیخبری: پژوهشهای بینالمللی نشان میدهد در شرایط وقوع فجایع گستردهی طبیعتساخته یا انسانساخته و تنش عمومی ناشی از آنها، امکان بروز و گسترش شایعات بسیار بالا میرود. در پژوهشهایی که در دهه ۱۳۸۰ در ایران انجام شد بالاترین نیاز اعلامشدهی مردم در این شرایطِ بحرانی، اطلاعرسانیِ بههنگام و درست بوده است. خبر بد بهتر از بیخبری است. این یافته نهتنها در پژوهشهای مشاهدهای انسانی بلکه در روانشناسی تجربی بر روی نمونههای غیرانسانی که در صد سال اخیر در سطح بینالمللی انجام شده نیز مورد تأیید قرار گرفته است. هنگامی که حیوانی با دیدنِ دایره «پاداش» و با مشاهدهی مستطیل «تنبیه» دریافت میکند، در مواجهه با تصویر بیضی (که نه دایره است و نه مستطیل) دچار سردرگمی و عصبانیت (رواننژندی) میشود. در تجربیات سلیگمن، وقتی حیوان در شرایطی قرار میگرفت که برای رهایی از ضربات شوک با فشار دادن اهرمی از شوک رها شود، با وجود تجربه دردناک شوک میتوانست آن را تحمل کند. اما اگر تلاشهای حیوان منجر به رهایی از دریافت شوک نمیشد و در واقع تلاشهای او تأثیری بر سرنوشتش نداشت، حیوان حالتی شبیه افسردگی انسانی را تجربه میکرد که سلیگمن به آن «درماندگی آموختهشده» میگوید. در مشاهدات انسانی، آنهایی که مدتها در شرایط عدم کنترل بر سرنوشت خویش نگهداری میشدهاند حتی پس از رهایی، احساس بیتفاوتی و ناتوانی در آنها ادامه داشت و به پوچی میرسیدند. رنج اگر با توان دخالت در سرنوشت همراه باشد، میتواند انسانها را توانمندتر کند، اما اگر تجربهی درد و رنج با عدم امکان اثرگذاری بر سرنوشت خویش ملازم شود، فرد به شیءوارهای (ابژهای) «از خود بیگانه» تبدیل میشود. اگر تجربهی رنج، معنایی برای انسان داشته باشد، قابل تحمل میشود.
بیهنجاری یا به تعبیر دورکهیم (آنومی): پس از گذشت سالها و میلیاردها تومان هزینه فرهنگی، علایم یک بیهنجاری در متن جامعه مشاهده میشود. البته بخشی از جامعه که در سطوح مختلف قدرت، اعم از اقتصادی، اجتماعی و پایبند به ارزشهای دینی ارتودکس، مرتبط هستند، با ایمان و ارادهای مستحکم از خود مراقبت نمودهاند. اما متن جامعه، بهخصوص جوانان، دچار دوقطبی نگرانکنندهای شدهاند. بخش نخست جامعه خود را نجاتبخش کل جامعه میداند و چه بسا با نیت خیر سعی در تنذیر و هدایت اکثریت جامعه دارد. اما چگونه و تا چه زمانی همهی جامعه بهویژه همهی جوانان یا اکثریت قابل توجه آنها میتوانند همانند سالهای نخست پس از انقلاب و جنگ، تعالی معنوی و رستگاری اُخروی را بدون برخورداری از حداقل نیازهای دنیوی پذیرا شوند. آیا همانقدر خلوص، پاکدستی و سعه صدر سالهای اول انقلاب را در اقشار فرادست خود نیز سراغ دارند؟ چگونه میتوانیم ناهنجاری و چندپارگی هویتی را در مردم کوچه و خیابان سرزنش کنیم؟ آیا مشکل نقصان کار فرهنگی است که هرساله میخواهیم این کسالت پیشرونده را با افزایش دوز همان نسخههای تجویزی و تزریق بودجهی بیشتر در شرایط تضییق مالی درمان کنیم؟
راه حل: با مردم صادق و شفاف باشیم. به تعبیرمولانا: «جان نباشد جز خبر در آزمون، هر که را افزون خبر جانش فزون». با مردم مشورت کنیم. به آنها امکان مشارکت در سرنوشتشان را بدهیم و جان تازهای در کالبدشان بدمیم. اگر کسی خود در اتخاذ یک تصمیم نقش داشته باشد رنج برای او معنی پیدا میکند و حتی توان تابآوری او را بالاتر میبرد. برای داشتن ملت متحد، قوی و تابآور باید به آنها این امکان را داد که بر مبنای تواناییهای فطری و با استفاده از آموزشهای غیر تحکمی و قالبی، برای خود ارزشآفرینی کنند. آنها خلق شدهاند که چنین گوناگونیهایی را ببینند و یکدیگر را بشناسند و از هم یاد بگیرند. انسانها در چنین شرایطی است که میتوانند بگویند «هرآنچه مرا نکشد مرا قویتر میکند». اما در شرایط بیخبری و بیاثری انسانها تضعیف میشوند. ابتدا گوش بدهیم مردم چه میگویند و سپس بهترین پیشنهادها و مشورتهای مردمی را بپذیریم و بهکار بندیم.»
در پایانه بیانیه انجمن علمی روانپزشکان ایران آمده است: «در شرایط کنونی که نیاز به وحدت ملی ضروریترین نیاز است، از تشدید تضادهای بینگروهی بپرهیزیم. مسئولان جامعه علاوه بر صداقت و شفافیت، باید در برابر خطاهای خود پوزش بخواهند تا دیوار حائل دفاعی کوتاهتر شده و به مردم نزدیکتر شوند؛ نه آنکه هر کس مسئولیتِ خطا را به گروه دیگری از مسئولان بسپارد. پذیرش مسئولیت باید به دور از فرافکنی باشد. جایز نیست با مغالطه و بهرهگیری از فنون کلامی یا با شریک کردن بیمورد دیگران، حتی دشمنی که دشمنی او در سایر موارد محرز است، چنین نشان داد که توان پذیرشِ مسئولیتِ سهمِ خود را از خطاها نداریم.
مسئولان بهتر است از گفتوگوی آزاد با مردم استقبال کنند و مردم اجازه داشته باشند اعتراض خود را به شکلی مسالمتآمیز و در چهارچوب قوانین اجتماع نشان دهند. این اجازه در قانون اساسی تصریح شده است، ولی گاه و بیگاه با برخوردهای حسابنشده، معترضان خود را در میان قانونشکنان و همراهان جدید و ناخواسته خواهند یافت. خشونت کلامی و تهدیدآمیز برخی مسئولان در تریبونهای عمومی میتواند به تشدید خشونت اجتماعی منجر شود. ادب رسانهای باید در میان مسئولان ترویج یابد و خروج آنها از عرف آداب کلامی، دینی و فرهنگی از سوی سایر مسئولان و رسانهها به طور علنی تذکر داده شود.»
هیات مدیره انجمن علمی روانپزشکان ایران افزوده است: «ما منتخبان روانپزشکان ایران متعهد به ارتقای سطح سلامت روان مردم هستیم و این نوشته را با توجه ویژه به حیطه تخصصی خود به مسئولان و مردم ارائه میکنیم. در گذشته نیز هرگاه فرصتی دست داده است نکاتی را با مسئولان کشور بسته به مورد و با حسن نیت در میان گذاشتهایم. بیتردید اقتصاددانان، جامعهشناسان و سایر متخصصان میهندوست و خیرخواه برخی از ابعاد این مسائل را میتوانند بهتر بشکافند. ما وظیفه خود دانستیم یادآور شویم که درمان این مشکلات در کلینیکهای درمانی امکانپذیر نیست و با نصیحت و توصیه نیز بهدست نمیآید. به بیان دیگر، ارتقای سلامت روان به مدیریت مجموعهای از عوامل روانی - اجتماعی بستگی دارد.»
تصاویر قصاص اور و افسرده ساز , درجهت منافع جناحی و.... و دیگر کشور ها چند رتبه پایین تر .
شنونده و بیننده بیمار نشود عجیب است .
مشکل افسردگی ما به خاطر این است که همدیگر را فراموش کرده ایم و هرکدام شده ایم جزیره مجزا
کوفی عنان می گوید زمانی که دانش اموز بودم معلممان به کلاس امد و ورقه سفیدی با چند لکه سیاه کوچک در گوشه ان نشان داد و از ما پرسید بچه ها چه می بینید؟ همگی گفتیم لکه سیاه.
معلم سری تکان داد و گفت این بدبختی ما انسانهاست که کاغذ سفید را نمی بینیم اما چند لکه کوچک را می بینیم.