مریم جلالی دهکردی دارنده مدرک دکترای مدیریت و برنامهریزی امور فرهنگی، مدرس دانشگاه و عضو هیئت ردهبندی سنی آثار سینمایی است. به بهانه پایان سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر، به سراغ این استاد صاحب نظر حوزه مطالعات فرهنگی و مطالعات خانواده رفتیم و نظرات وی را درباره مضامین و محورهای کلیدی موجود در فیلمهای سینمایی امسال به ویژه بازنمایی تصویر خانواده در آثار حاضر در جشنواره سی و هشتم جویا شدیم.
در ادامه مشروح گفتوگوی با مریم جلالی دهکردی را از نظر میگذرانید:
آثار نمایش یافته در سی وهشتمین جشنواره فیلم فجر را از حیث مضمون و محتوا چگونه ارزیابی میکنید؟
محصول سینما یک تولید فرهنگی به شمار می آید ، این تولید فرهنگی از طرفی برخاسته از گزارههایی است که در جامعه جریان پیدا میکند، در خرد و عاطفه عمومی بدان توجه میشود و حاصل تجربه زیسته ی فیلمساز است؛ از طرف دیگر خروجی سینما بر آینده فرهنگ ما سایه میاندازد و میوه آینده فرهنگی ما را در دل خود پرورش میدهد. سینما همواره گزارههایی را روی میز فرهنگ میگذارد، پیشنهاداتی درباره سبک زندگی ارائه میکند و دریچههای تازهای را میگشاید؛ در جریان این فرایند برخاستن اثر سینمایی از دل جامعه و ارائه پیشنهادات معطوف به پیشرفت برای جامعه است که توسط یک سینمای پیشران اتفاق میافتد، و البته یکی از مؤلفههای اساسی و تعیین کننده، نهاد خانواده است.
بر اساس طبقهبندی جامعهشناسان، سه نهاد کلیدی در همه جوامع وجود دارند؛ نهاد دین، نهاد دولت و نهاد خانواده. از آنجاکه جشنواره سی و هشتم فیلم فجر نقطه عطف سالانه سینمای ایران است، میتوان نگاه فیلمساران حاضر در این دوره از جشنواره را نسبت به نهاد خانواده سنجید و رویکرد آنها را در این راستا مورد ارزیابی قرار داد؛ اینکه فیلمسازان ما در این دوره چه پیشنهاداتی را فراروی خانواده ها قرار دادند و کدام پنجرههای تازه را پیش روی آنها گشودند؛ بنابراین از دو منظر میتوان به این بررسی این مسئله پرداخت؛ نخست، خانواده به عنوان موضوع فیلمهای سینمایی و دیگری خانواده به عنوان مخاطب فیلمهای سینمایی.
اغلب آثار حاضر در سی وهشتمین جشنواره فیلم فجر، خانواده متزلزل و پدرزدوده را به نمایش میگذاشتند؛ بدین معنا، نقش پدر در خانوادههایی که سینمای ایران در آثار جشنواره امسال به نمایش گذاشت، به شدت کمرنگ و ضعیف بود؛ این امر شاید به تغییری که در نهاد خانواده در حال وقوع است، بازگردد؛ با این وجود، چنین حجم انبوهی از حذف پدر در آثار سینمایی جشنواره امسال که قرین حذف قدرت، اقتدار، تصمیمگیری و پیشروی پدرانگی هم بود، یک هشدار است که باید آن را جدی گرفت. شما در اغلب فیلمها پدری را میدیدید که یا مخالف تغییر است و یا بیخردی میکند؛ چه بیخردیهای مالی و چه بی خردیهای عاطفی؛ در هر صورت، پدران نقش پیشران فرهنگی خود را از دست دادهاند؛ به عنوان مثال مشهود در فیلمی که نام «پدران» را بر خود داشت، عمق بیخبری پدران از نسل جدید را ملاحظه میکنید؛ پدرانی که اساساً دنیای پسرانشان را نمیشناسند و در خیالات خود زندگی میکنند. رابطه میان زن و شوهر و آنچه که ما از آن با عنوان تشکیل خانواده یاد میکنیم نیز در آثار جشنواره سی و هشتم فاقد نشانههای قوی و منسجم بود؛ به نظر میرسد خانواده از اولویت اول به اولویت چندم تبدیل شده است.
در فیلم «بی صدا حلزون» که من آن را پسندیدم، نمادی از ناشنوایی جامعه و اینکه جامعه نمیخواهد بشنود را ملاحظه میکنیم؛ در این فیلم با جامعهای مواجهیم که اساساً نمیخواهد گوشهایش را برای شنیدن باز کند و پدر خانواده نقشی ممانعتکننده دارد؛ او نسبت به این نشنیدن موضع مثبت میگیرد و معتقد است که نباید شنید و باید به همگرایی سکوت تن داد؛ در مقابل، این زن خانواده است که حاضر میشود در ازای تحمل تاوانی سنگین، تمام تلاش خود را به کار بندد تا فرزندش به عنوان نمایندهای از نسل آینده بتواند دنیای جدیدی را تجربه کند؛ بتواند بشنود و این ذوق حاصل از شنیدن را به نسلهای بعدی نیز هدیه بدهد.
در اینکه فرهنگ از جنس مادرانگی است و مادران همواره تغییردهنده و مبدأ تغییرات فرهنگی بودهاند، شکی نیست اما اغلب این تغییرات در سایه تعامل و همافزایی زن و مرد یا پدر و مادر با یکدیگر رخ داده است؛ بنابراین به نظر میرسد سینمای ایران در حال نمایش نوعی دست تنها بودن زن و دست تنها بودن مادرانگی است؛ مادرانگی تنها است و هیچ پدری هم به آن کمک نمیکند؛ چنین وضعیتی را در فیلمهای دیگر جشنواره سی و هشتم هم مشاهده میکنیم؛ ازجمله در «سه کام حبس»، «قصیده گاو سفید» و آثار دیگر، چنین مؤلفهای ظهور و بروز برجستهای پیدا کرده است. فکر میکنم متولیان فرهنگی باید کمک کنند تا این وضعیت رو به بهبود گذارد.
تصویر خانواده را در دیگر آثار جشنواره سی و هشتم فیلم فجر چگونه ارزیابی میکنید؟
فیلم خانوادهمحور دیگری که میتوان درباره آن صحبت کرد، «خون شد» ساخته مسعود کیمیایی است که بر اجتماع خانواده تأکید بسیاری دارد؛ یکی از معدود فیلم های جشنواره است که ما در آن عنصر مردانه را میبینیم؛ گرچه در این فیلم همچنان با پدر مقصر سروکار داریم و این فرزند پسر است که علیه وضعیت موجود قیام میکند و سعی میکند بار دیگر خانواده را دور هم جمع کند. با این وجود، باز هم توجه به عنصر مردانگی، پدرانگی و قدرت مرد در خانواده در فیلم «خون شد» قابل توجه است که شاید برخاسته از سنتی باشد که مسعود کیمیایی بدان پایبند است و چندان وجه عمومی نداشته باشد؛ بلکه بیشتر نوعی امضای شخصی باشد که توسط کارگردان خلق شده است. اما نکته ی مهم در این راستا، دیالوگ اساسی و عصیانگر بازیگر زن فیلم «خون شد» است که از پیله خود بیرون میآید و بعد از تحمل سالها عجز، خشونت و حقارت، به مطالبهگری میپردازد؛ آنجا هم کنشگر اصلی فیلم، زن است.
زنان کنشگر مثبت در فیلمنامههای جشنواره سی و هشتم فجر،بعد از نسرین مغانلو در خون شد پانتهآ پناهیها در فیلم «خروج» آقای حاتمیکیا و هانیه توسلی در فیلم «بی صدا حلزون» بهرنگ دزفولیزاده بودند؛ در فیلم «خروج»، بازیگر زن فیلم با وجود سنتی بودن، دست به کنشگری فعالانه میزند و نقش خود را به تمام مردان فیلم اثبات میکند؛ اینجاست که مشاهده میکنیم برای رشد یک جامعه، تمام اعضای خانواده باید دست در دست هم دهند؛ بنابراین نه مردانگی صرف و نه زنانگی صرف مثمر ثمر و پیشران توسعه جامعه نخواهند بود.
از نظر شما حذف پدر یا پدرزدودگی در آثار سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر به چه میزان با واقعیتهای اجتماعی و خانوادگی روز جامعه ما نسبت دارد؟
سینما اساساً هنر اغراق است و همواره در آن بزرگنمایی اتفاق میافتد و آنچنان درش آنچنانتر میشود؛ با این وجود، ما در جامعه نیز با چنین مسألهای مواجهیم و یکی از مشکلات کنونی جامعه ما عدم نقشآفرینی صحیح اعضای خانواده است؛ در برخی خانوادهها چه مادر و پدر و چه خواهر و برادر و سایر اقوام، آنگونه که باید نقش خود را به درستی ایفا نمیکنند؛ پدران پدرانگی را نمیآموزند و مادران نیز مادرانگی را فرا نمیگیرند؛ در نتیجه گسستی رخ میدهد که نتایجی چون پدرزدودگی و دیگر آسیبهای خانوادگی را به دنبال دارد. عنصر خانواده با وجود اینکه مزیت رقابتی گفتمان ایران اسلامی است، اما متأسفانه بسیاری از ما نسبت به آن بیتوجهیم و عمدتاً سیاستها و حرکاتمان در قبال این عنصر ارزشمند، ماهیتی شعاری و سطحی دارد.
اگر فیلم «عامهپسند» را ملاحظه کرده باشید، احساس میکنید که زنان در جامعه ایرانی با احساس اجحاف مواجهند؛ هرچند ممکن است در واقعیت اجحافی نسبت به آنها رخ نداده باشد؛ این احساس اجحاف از خود اجحاف بدتر است. موضوع مهم دیگری که باید بدان اشاره کرد این است که اساساً نوعی نهادگریزی در سینمای ما در حال وقوع است؛ بدین معنا افزون بر نهاد خانواده، نقش نهاد دولت و نهاد دین نیز در فیلمها کمرنگ شده است؛ شما در برخی جوامع مشاهده میکنید که اگر نقش نهاد خانواده کمرنگ و تضعیف شده است، نهادهای دیگری چون نهاد دولت و نهاد آموزش وظایف نهاد خانواده را بر عهده میگیرند و کاستیهای موجود در این راستا را جبران میکنند؛ اما در سینمای ما مسأله اینجاست که نه نهاد خانواده و نه نهاد دین در فیلمها نقش چندان پررنگی ندارند و نوعی نهادگریزی در آثار فیلمسازان مشاهده میشود؛ دولت در فیلمها اساساً هیچ کاره است و هیچ کاری از دستش برنمیآید؛ نهاد امنیت که مصداق عینی آن در اکثر فیلمهای سینمایی نیروی انتظامی است نیز کارکرد مؤثر خود را به درستی ایفا نمیکند و شخصیتهای موجود در فیلمها تصمیم به انتقام شخصی میگیرند؛ گویی این یک وظیفه فردی است و هیچ نهادی پشتیبان شخصیتها نیست؛ این اتفاقی است که تبلور آن را در فیلمهایی چون «شنای پروانه»، «خروج»، «خون شد» و برخی آثار دیگر جشنواره امسال مشاهده میکنیم؛ البته «شنای پروانه» در پایان ارجاعی به دو نهاد امنیت و خانواده دارد.
به اعتقاد شما چه تعداد از آثار نمایش یافته در سی و هشتمین جشنواره فیلم فجر آثاری خانوادگی محسوب میشوند؟ بدین معنا که بتوان با خاطری آسوده به اتفاق خانواده در سالن سینما به تماشای آنها نشست؟
اگر بخواهیم درباره محور خانواده به عنوان مخاطب آثار سینمایی سخن بگوییم، باید گفت که به استثنای فیلم «بی صدا حلزون» که میتوان مفصل درباره آن حرف زد، فیلم «سینما شهر قصه» نیز به خوبی نمادی از همگرایی خانوادگی را به نمایش گذاشت؛ هم خانواده سینما و هم خانواده ایرانی در این فیلم مورد توجه قرار میگیرند و به زعم من «سینما شهر قصه» میتواند تجلی و منادی فرهنگ گفتوگو در درون نهاد خانواده باشد؛ فکر میکنم این فیلم گواه روشنی بر این موضوع بود که خانواده صرفا مفهومی محدود به زن و شوهر و بچهها نیست؛ خانواده اقسام متفاوتی دارد؛ مفهوم خانواده اسلامی ناظر به گزارههایی از این جنس است که اگر با کسی هم سفره شدی، او عضوی از خانواده تو خواهد بود،؛ اگر با کسی همسایه شدی او عضوی از خانواده تو خواهد بود؛ اگر با کسی همسفر شدی او عضوی از خانواده تو خواهد بود و غیره؛ این گزارهها به خوبی در فیلم «سینما شهر قصه» محقق شده بود؛ بنابراین تصور میکنم باید توجه بهتری نسبت به این فیلم مبذول شود؛ این فیلم نشان میدهد که گذشته، حال و آینده با عینک خانوادگی میتواند همگرا باشد و در کنار هم قرار گیرد.
فیلم دیگری که میخواهم به آن اشاره کنم، فیلم سینمایی «پوست» است؛ در این فیلم مقوله عشق با تکیه بر مناسک و برخی خرافهها مطرح میشود و در ادامه پیوندی که با مذهب برقرار میکند پیوند بسیار جالبی است و در نهایت این عشق است که پیروز میشود؛ حال، نمود چنین عشقی میتواند در مذهب یا عناصر دیگری باشد.
شما به عنوان یکی از اعضای هیئتردهبندی سنی آثار سینمایی، فکر میکنید مهمترین الزامات و بایستههایی که هماکنون باید در نسبت تولیدات سینمای ایران لحاظ شود کدام است؟
به نظر میرسد باید کار عملیاتی جدی در حوزه ردهبندی سنی فیلمهای سینمایی انجام دهیم؛ حجم بالای خشونتی که در فیلمها وجود دارد و شاید برخاسته از خشونت و پرخاشگری پنهانی است که اکنون در جامعه ما موجود است، باید به واسطه شاخصهای مقتضی کنترل شود؛ این شاخصها متضمن این امر است که مخاطبان زیر 12 سال یا زیر 14 سال از تماشای برخی فیلمها اجتناب کنند. از طرف دیگر نوع روابط و استعارههایی که برخی فیلمها ایجاد میکنند، حاکی از آن است که ما باید سیاستگذاریهایمان را به سمتی جهت دهیم که در سبد سینمایمان بیش از پیش به تولید فیلمهای خانوادگی توجه داشته باشیم؛ فیلمها باید به گونهای باشند که یا خانوادهها بتوانند در کنار همدیگر به سینما بروند و از تماشای آنها لذت ببرند یا اینکه پس از تماشای فیلم، مفهوم خانواده به موضوع گفتگوی خانوادهها تبدیل شود؛ امکان دارد برخی فیلمها موضوع سنگینی داشته باشند اما وقتی اعضای یک خانواده هوشمند به اتفاق به تماشای آن مینشینند، میتوانند تجربه تماشای فیلم را دستمایهای برای گفتگوهای خانوادگی خود قرار دهند؛ در چنین بستری میتوان شاهد انتقال دانش و تجربه از نسل قدیم به نسل جدید و برعکس بود؛ در این راستا سینما باید نقش کلیدی خود را ایفا کند؛ سینمای امروز ما کمتر برای خانوادهها مسئلهسازی مثبت میکند و به ندرت قادر است خانوادهها را در موقعیتی قرار دهد که بتوانند حول مسئلهای معین با یکدیگر گفتگو و تبادل تجربه کنند.
سخن پایانی؟
مایلم در پایان به دو نکته اشاره کنم؛ مؤلفهای که طی سالهای اخیر در فضای رسانهای کشور به کرات شنیده شده است، مفهوم «سواد رسانهای» است؛ اغلب افراد فکر میکنند سواد رسانهای صرفاً مختص مخاطب است اما اینگونه نیست؛ حجم بالای ظهور و بروز فضای مجازی و مصرف شبکههای اجتماعی در فیلمهای سینمایی ما نشان دهنده این است که موضوع رسانه در فیلمها وجود دارد؛ با این وجود، نکته اصلی این است که سواد رسانهای علاوه بر مخاطبان، مختص تولیدکنندگان محصولات فرهنگی نیز هست؛ تولیدکنندگان ما نیز باید از سطح سواد رسانهای قابل توجهی برخوردار باشند و بدانند که چگونه میتوانند به درستی از کارکردهای رسانه خصوصاً رسانههای نوین بهره ببرند.
مؤلفه تازه دیگری که بروز آن را در برخی فیلمهای جشنواره سی و هشتم فجر شاهد بودیم و اتفاقاً در بیانیه گام دوم نیز مقام معظم رهبری نیز نسبت بدان تأکید و اهتمام داشتهاند، بحث «سواد مالی» است؛ به نظر میرسد فیلمسازان ما باید با این مفهوم تازه نیز آشنایی کامل داشته باشند. مفاهیمی چون ورشکستگی، مشکلات مالی و معضلات اقتصادی، دستمایههای دراماتیک خوبی را در اختیار فیلمسازان قرار میدهد که در بسیاری از فیلمها نیز نمود آن را مشاهد میکنیم؛ ازجمله در «قصیده گاو سفید»، «عامهپسند»، «سه کام حبس»، «خروج»، «خون شد» و روز بلوا و غیره. اگر فیلمسازان ما بتوانند سواد مالی را فرا بگیرند، با ظرافت و زیبایی بیشتری میتوانند از صنعت سینما در راستای توسعه سواد مالی استفاده کنند و از طرف دیگر میتوانند سواد مالی مخاطبانشان را هم افزایش دهند؛ بیشک ارتقای سطح سواد مالی آحاد مردم امری ضروری برای تحقق توسعه و شکوفایی ظرفیتهای بالقوه اقتصاد مقاومتی است.