محبوبه بیات: از اواخر دسامبر ۲۰۱۹ میلادی، نوعی ویروس که به کرونا مشهور شد در شهر ووهان چین با قابلیت همهگیری در انسان شیوع پیدا کرده و تاکنون موجب بیماری بسیاری از شهروندان در کشورهای دنیا شده است.
متاسفانه این روزها شاهد ابتلای تعداد زیادی از هموطنانمان به این ویروس خطرناک هستیم که بار اصلی درمان آنها بر دوش جامعه پزشکان و پرستاران کشور است.
در همین راستا، دوست داشتم از وزارت بهداشت و کارکنان محترمش، جامعه پزشکان، جامعه پرستاران و دیگر زحمتکشان حوزه بهداشت و درمان کشور که سعی وافر در درمان بیماریها و تأمین بهداشت مردم داشته و در این مدت از هیچ کوششی دریغ نکردهاند، تشکر و قدردانی نمایم.
*****************
دست خدا در مهربانی دستان تو پیداست
روزهای سختی است، اما
کنار نفسی که با مهر تو جان میگیرد
هنوز هم امید را میشود، از روزنه پنجرهای دید
باغ سبزی است از لحظههای مهربانی
جایی که تپش قلب
جریان زندگی را مینوازد
و دست مهربان تو
حباب نگران چشمها را میزداید
عشق را در بلندای شب
با آیین فداکاریات
همچون جامه خویش، سپیدپوش میکنی
نفس خستهات، همچون دم مسیحایی
جانی دوباره میبخشد به جان رنجور هموطنات
و چه زیبا، نجواکنان ثنای خدا را گوشزد میکنی
همدل و دردآشناشدن، قصهای طولانیست
حکایتِ از خود گذشتن و به خدا رسیدن است
ایثار و دلدادگی را میطلبد
تاریخ سرزمین من، آکنده از این لحظهها بوده است
طالب عشق باشی، همدم اقاقیها و شقایقها میشوی
و آوای زندگی را همچون نسیم مهربانی میپراکنی
چه شبها که بیدار ماندی و تیمار کردی
اما بدان! که ما هم به یاد تو بیخواب میشویم
آواره افکار و خیال ناب میشویم
درد مردمات را برنتابیدی، میدانیم
تو تسلیبخش دردی و آرام میشویم
ما هم به یاد تو بیتاب میشویم...
محبوبه بیات - اسفند 98
خدا قوت به تمامی کسانی که دارن برای از بین بردن این بیماری تلاش می کنن
و ممنون از استاد بیات، بابت متن زیبایشان که دلگرمی برای دوستان هست
و تو چه خوب و شایسته بیان کردی. کلامت شیرین و دلنشین بود جانا
خداوند دو جهان شما ها را سلامت جاودان هدیه کند.
ای کاش می شد قدر عزیزان در ایران بیشتر دانسته می شد !
درود بر فرهـنگ مهـر كه در خون ايرانيان نهـفته است، براي پاسداري از اتش مهـر كوشا باشیم،
باسپاس رهـگذر پارسي
به چشمهای بی قرارت
به خندههای عاشقانه
قسم میخورم
دوباره بهار خواهد آمد
جوانهها سبز
شکوفهها بر شاخهها عشوه میریزند
نگاه مادر پر مهر
دستان پدر پر از نان و مهر
سوگند میخورم
هیچ ابری پایدار نیست
زمستان میرود
جای آن بنفشهها میرویند
لالههای سرخ و زرد وسپید
بوی سمنوی عمه لیلا شهر را پر میکند
سوگند میخورم
نیلوفران میپیچند تا آسمان
تا گرمای خورشید را
برای زمین ارمغان آورند
سوگند میخورم
دوباره امید
در چشمهای پرستاران عاشق هویدا میشود
وما دوباره جشن میگیریم
برای چشمهایی که سالها بسته بودیم
و نمیدیدیم این سربازان سپیدپوش را
که عطر نیلوفران سپید پیچیده بر جانشان
امید در میزند
پنجرهها را بگشایید
به سپاس ...
دلنوشتههای نیلوفرانه
متن زیبایی هم بود.