آفتابنیوز : به تهيه و كاربرد دانش عملي به منظور آفريدن ابزارهاي هستهاي هر چه پيشرفتهتر، تكنولوژي هستهاي گويند. تكنولوژي هستهاي در سالهاي اخير در واقع تلاشهايي را كه به منظور متوقف كردن تكثير چنين سلاحهايي مبذول ميشود خنثي كرده است و يكي از دلايل آن استفاده تجارتي بالقوه از پلوتونيوم در سيكل سوخت هسته است. ابرقدرتهاي بزرگ (ايالات متحده و اتحاد شوروي) در اين مورد، جسورانه هدف نيل به تفوق تكنولوژيكي را پي گرفتهاند. ايشان به منظور دستيابي به اين هدف ميلياردها دلار براي پژوهش سيستمهاي تسليحاتي هر چه كشندهتر هزينه كردهاند. آرتور كاتز كه در عرصه تكنولوژي هستهاي از خبرگان است بر آن است كه «بهبود سريع در تكنولوژي به بهترين وجه در تكثير كلاهكهاي هستهاي (مثلاً كلاهكهاي MIRV) بازتاب يافته است». بديهي است كه اين بهبود به دقت و انعطافپذيري در هدفگيري انجاميده است.
كاتز استدلال ميكند كه اين تحول (تغيير استراتژي)، از حمله تلافيجويانه بدون هدفگيري به نواحي شهري به توانايي براي انهدام انتخابي هدفهاي نظامي و غيرنظامي حياتي را امكانپذير كرده است. تكنولوژي هستهاي بر بحثهايي كه در باب سياست هستهاي در ايالات متحده و در اتحاد شوروي جريان دارد تأثيري ژرف بر جاي نهاده است و اين بحثها احتمالاً داغتر خواهند شد زيرا اين تكنولوژي نوين يك جعبه پاندورا مملو از امكانات پيشبيني نشده عرضه ميدارد. جالب اينجاست كه اين تكنولوژي همچنين به افزايش مباحثات درباره امكان وقوع يك جنگ هستهاي «كنترل شده» كه برخي آن را امتداد يك جنگ متعارفي تلقي ميكنند انجاميده است. (نگاه كنيد به بمب اتمي، ضربه نخست، جنگ هستهاي، پژوهش و تهيه).
تكنولوژي هستهاي ماهيت جنگ جديد را يكسره دگرگون كرده است. پيش از اختراع بمب اتمي، «الترناتيو» هستهاي وجود نداشت و بدين ترتيب استراتژيستهاي نظامي مجبور بودند بر سلاحهايي تكيه كنند كه بمبافكنهاي متوسط و سنگين (بر روي هدف) پرتاب ميكردند. با تهيه سلاحهاي هستهاي اوضاع يكسره دگرگون شد. اين سلاحها نه فقط ماهيت جنگ را تغيير دادند بلكه بر اولويتهاي داخلي در كشورهاي (دارنده سلاح) هستهاي اثراتي ژرف بر جاي نهادند به طوري كه درصد (اما نه ميزان مطلق) هزينههاي اجتماعي حكومت به نفع افزايش (مخارج) پژوهش و تهيه در عرصه نظامي كاهش يافت. امروزه بيشتر كشورهاي (دارنده سلاح) هستهاي درك ميكنند كه به كارگيري چنين ابزارهايي، به طرزي گريزناپذير نه تنها براي دشمنانشان كه براي كل جامعه جهاني ضايعاتي وسيع دربردارد و خشك و تر را با هم ميسوزاند. سلاحهاي هستهاي خطرات بسياري براي صلح و ثبات جهاني ميآفرينند. صاف و ساده بگوييم، خطر واقعي در اينجاست كه كشوري احساس كند در برابر ضربه نخست آسيبپذير است و در خلال يك بحران، هر دو طرف به اين جمعبندي خواهند رسيد كه گزينشي جز دست يازيدن به يك ضربه پيشگيرانه در برابرشان قرار ندارد. بديهي است كه هيچ يك نميتوانند در انتظار بنشينند و تا ببينند آيا طرف ديگر ضربه نخست را وارد خواهد كرد يا نه؟ هر يك از دو طرف كه از ضربه نخست حريف خوف دارند تصور خواهند كرد كه ناچار هستند از نيروهاي مسلحشان حراست كند و هر يك از دو طرف بدين ترتيب احساس خواهند كرد مجبور هستند ضربه نخست را وارد كنند. به رغم پيشرفتهايي كه اخيراً در عرصه تكنولوژي هستهاي به دست آمده است اين احتمال وجود دارد كه اين دانش بتواند همچنين به ثبات دوباره بازدارندگي متقابل (به عنوان مثال از رهگذر موشكهاي بالستيكي قارهپيماي ميدگتمن) ياري رساند. از آنجايي كه كلاهكهاي چندگانه، مسئول اصلي بر هم زدن ثبات در تعادل استراتژيك شناخته شدهاند، بسياري بر اين اعتقادند كه هنوز هم بازگشت به دورانهاي پيشتر، زماني كه موشكها تنها به يك كلاهك مجهز بودند، ـ در صورتي كه رهبري و اراده لازم موجود باشد ـ امكانپذير است. هنوز چنين تصميمي گرفته نشده است، اما اين اميد وجود دارد كه هم ايالات متحده و هم اتحاد شوروي خردپذيري چنين رويكردي را درك كنند.