کد خبر: ۶۴۰۱۳
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۳۸۶ - ۱۹:۰۰

دلایل ناکامی جنبش ملی از نگاه کوروش زعیم

آفتاب‌‌نیوز : آفتاب: با گذشت بیش از نیم قرن از وقوع کودتای 28مرداد سال 32، همچنان ابهامات بسیاری در مورد وقایع منجر به این کودتا وجود دارد، ابهاماتی که سبب گردیده تا هیچ گاه میان صاحب‌نظران اتفاق نظری پیرامون علل و عوامل این رخ‌داد تاثیر گذار در تاریخ کشورمان شکل نگیرد.

فرا رسیدن سالروز این کودتا بهانه‌ای شد تا بار دیگر با مراجعه به یکی از فعالین ملی، به بازبینی برخی از این ابهامات تاریخی بپردازیم. مهندس «کوروش زعیم» در گفت و گو با آفتاب به بازبینی گذرای نقش برخی از چهره‌های تاثیرگذار جنبش ملی در جریان کودتای 28مرداد می‌پردازد. 

همان‌گونه که می‌دانید محوریت تشکیل جبهه ملی را دو چهره ملی و مذهبی، یعنی دکتر مصدق و آیت‌الله کاشانی تشکیل می‌دادند؛ اما این اتحاد که در آغاز به پیش‌رفت جنبش ملی کمک‌های بسیاری نمود در ادامه و بر ایجاد شکاف و تفرقه در داخل جبهه از میان رفت و مسببات ضعف جنبش را فراهم آورد. دلایل بروز اختلاف میان آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق را در چه می‌دانید؟

زعیم: نخست اینکه آیت الله کاشانی در تشکیل جبهه ملی ایران شرکت نداشت. جبهه ملی را آن نوزده نفری که همراه مصدق به تحصن در دربار پرداختند تشکیل دادند. البته پس از بازگشت کاشانی از لبنان، من خود شاهد ملاقات‌های آغازین کاشانی و مصدق در خانه «سید حسن زعیم» بودم. پس از تشکیل جبهه ملی، کاشانی در کنار جبهه ملی قرار گرفت و از مصدق و اقداماتش پشتیبانی کرد. در مبارزه ملی کردن صنعت نفت، مهمترین و بانفوذترین شخصیت مذهبی بود که مردم را در پشتیبانی از مصدق بسیج می‌کرد. اختلاف میان مصدق و کاشانی از زمانی آغاز شد که مصدق به نخست وزیری رسید و عامل این اختلاف نیز توقعات کاشانی از نخست وزیر و قانونمند بودن سازش ناپذیر مصدق بود.

کاشانی (...) عادت به سفارش کردن داشت. هر کس مشکلی داشت به سراغ او می‌رفت و از او یادداشتی برای مسئولان دولت برای راه اندازی کارش می‌گرفت. کاشانی روزانه ده‌ها سفارشنامه می‌نوشت. مصدق این شیوه را قانونی و منطبق با اصول دموکراسی نمی‌دانست. او معتقد بود که کارمندان دولت باید کارشان را قانونی و بدون تبعیض انجام دهند و اگر کارمندی قصور کرد، مراجعه کننده می‌تواند شکایت کند و حق خود را مطالبه کند. در زمان مصدق رشوه‌گیری و پارتی بازی ممنوع بود و به حداقل خود در تاریخ ایران رسیده بود. کاشانی که خود را رهبر شیعیان جهان می‌دانست، و از قدرت و نفوذ خود آگاه بود، انتظار داشت که سفارش‌های او بی‌ چون و چرا اجرا شود، اما مصدق هیچ استثنائی را در اجرای قانون نمی‌پذیرفت.

علت دیگر این بود که وقتی مصدق برای نخستین بار نخست وزیر شد به دیدن کاشانی رفت تا از پشتیبانی او مطمئن شود. کاشانی فهرستی از وزیران مورد نظرش را به مصدق داده بود و انتظار داشت که در آن نشست، مصدق به ترکیب هیئت وزیران اشاره کند، ولی مصدق اصلا سخنی از وزیران بر لب نیاورد. کاشانی از این بی‌اعتنایی آزرده شد، ولی برای حفظ ظاهر اعلامیه‌ای صادر کرد که در آن تاکید به عدم دخالت در گزینش وزیران مصدق نمود. متن اعلامیه و اشاره به خودداری از "توصیه" در گزینش وزیران بخوبی نشانگر این آزردگی است. درخواست دیگر ایشان که مورد مخالفت مصدق قرار گرفت، انتخاب پسرشان و دو نفر دیگر به مجلس شورای ملی بود که آن را با وزیر کشور مصدق مطرح کرده بود. مخالفت مصدق با این درخواست نیز عقده دیگری را در دل ایشان ایجاد کرده بود.

من اتهام پول گرفتن ایشان از انگلیسی‌ها را در جریان 28 امرداد به هیچ وجه نمی‌پذیرم، زیرا کاشانی نیازی به پول نداشت و اگر لب تر می‌کرد، از بازار برایش پول سرازیر می‌شد. افزون بر این، پدر ایشان، مصطفی کاشانی، در جنگ با انگلستان در جنوب عراق پس از فروپاشی دولت عثمانی کشته شده بود و خود ایشان هم در آن جنگ در کنار پدر زخمی شده بود و دل خوشی از انگلیسی‌ها نداشت. 

در جریان 28 امرداد، پنج روحانی بودند که از سوی بیگانگان مامور منحرف کردن ذهن کاشانی و ترساندن او از تسلط حزب توده و کمونیست شدن کشور شده بودند. مدارک سیا و وزارت خارجه انگلستان که اسناد آن زمان را آزاد کرده‌اند، نام آن پنج روحانی را مخفی نگه داشته‌اند. از سوی دیگر، پس از آغاز اختلاف میان مصدق و کاشانی، بعلت اینکه این دو دیگر با هم ملاقات‌های مستمر نداشتند، بدخواهان مصدق کنترل گوش کاشانی را به دست گرفتند و کاشانی را نگران کرده بودند که مصدق با اخذ اختیارات و تصدی وزارت جنگ قصد کودتا دارد. در این زمان ارتباط میان مصدق و کاشانی قطع شده بود و این عدم ارتباط کاشانی را به شدت بدگمان کرده بود. ماموران سفارت انگلستان و امریکا نیز در لباس روحانی و یا خیرخواهان کشور، دائم کاشانی را تحریک می‌کردند تا سرانجام کاشانی آن اعلامیه شگفت‌انگیز را علیه مصدق صادر کرد. 

مدت‌ها است که با انتشار اسناد مربوط به کودتای 28مرداد، ارتباط نزدیک عناصری در داخل خود جبهه ملی با کودتاگران و به ویژه دولت انگلستان مشخص شده است. چهره شاخص این گروه مظفر بقایی بود که در جریان کودتا نیز نقش پر رنگی ایفا کرد. در مورد وی (بقایی) و نقش او در ایجاد اختلاف میان آیت‌الله کاشانی و دکتر مصدق توضیح دهید.

زعیم: بقایی یکی از شخصیت‌هایی بود که گوش کاشانی را پر می‌کرد و نزدیکی او در گذشته با مصدق، سخنانش را برای کاشانی پذیرفتنی‌تر می‌نمود. روز چهارم امرداد، شوارتسکف با یک چمدان پول وارد تهران شد، روز پنجم مصدق انحلال مجلس و رفراندوم را اعلام کرد، و از روز ششم بقایی و مکی و قنات آبادی هر روز در منزل کاشانی علیه مصدق سخنرانی برگزار کردند و شدید و تندتر از نمایندگان درباری و عوامل خارجی، به مصدق حمله نمودند. بقایی که خود را کاندید نخست وزیری پس از مصدق فرض می‌کرد همراه با مکی و حائری زاده از نهضت ملی جدا شدند و برنامه حساب شده‌ای را برای سقوط مصدق به اجرا گذاشتند. روز هفدهم فروردین آن سال، بقایی در یک سخنرانی گفت که ".. مصدق می‌کوشد شاه برود و حزب توده سر کار بیاید." روز بیستم فروردین این سه نفر برای ایجاد توهم ناامنی در کشور، اعلام کردند که در مجلس امنیت ندارند و شاید مجبور شوند از این پس اسلحه کمری حمل کنند. از آن پس آن سه نفر به کاشانی نزدیک شدند تا جایی که حرف آن‌ها برای کاشانی حجت شده بود. 

به دنبال قتل سرلشکر افشار طوس، دولت دکتر مصدق قصد بازداشت سرلشکر زاهدی را داشت. زاهدی چگونه توانست از این قائله نجات پیدا کند و چه کسانی وی را در این راستا یاری دادند؟

زعیم: طبق اسناد محرمانه آزاد شده انگلستان، اینتلیجنت سرویس دستور قتل افشارطوس را صادر کرده بود و این دستور در خانه بقایی به گروه قاتلان ابلاغ شد. علت قتل افشار طوس این بود که انگستان می‌دانست اگر هنگام کودتا افشارطوس در سمت رییس شهربانی باشد، سخت مقاومت خواهد کرد و کودتا شکست خواهد خورد. روز 12 اردیبهشت بقایی و زاهدی به اتهام مشارکت در قتل از سوی فرماندار نظامی احضار شدند. روز چهاردهم اردیبهشت، کاشانی که رییس مجلس بود ولی هرگز به مجلس نمی‌رفت، به بازرسان مجلس دستور داد که اجازه بدهد زاهدی در آنجا بست بنشیند تا دستگیر نشود. کاشانی نه تنها اعتنایی به اعتراض نمایندگان که می‌گفتند مجلس پناهگاه جنایتکاران نیست نکرد، بلکه همان‌روز به دیدن زاهدی رفت و او را در آغوش کشید و روبوسی کرد. آن روز کاشانی به مدت نیم ساعت با زاهدی محرمانه مذاکره کرد. به این ترتیب، کاشانی اجازه نداد مجلس از بقایی سلب مصونیت کند تا دستگیر شود.

دو گروه که در مراحلی از جنبش ملی شدن صنعت نفت به حمایت از حرکت دکتر مصدق پرداختند، حزب توده و طیف آیت‌الله کاشانی بودند. اما در هنگام کودتای 28 مرداد هیچ یک از این دو طیف به یاری دولت ملی بر نخواستند. دلایل این امر را در چه می‌دانید؟

زعیم: من دلایل عدم پشتیبانی کاشانی را شرح دادم. ولی پشتیبانی حزب توده فقط مقطعی و برنامه ریخته شده بود. آن‌ها می‌خواستند اعتماد مصدق را جلب کنند تا مصدق در مواقع بحران به آن‌ها اتکاء کند. حتی در جریان کودتا از مصدق اجازه مسلح شدن خواستند. ولی مصدق باهوش‌تر از این بود به یک حزب وابسته به دولت بیگانه که دستورهای خود را از مسکو می‌گرفت اعتماد کند. افزون بر این، مصدق شدیدا با کمونیسم مخالف بود. یکی از دلایلی که مصدق نخواست در برابر کودتا مقاومت نظامی کند، حضور فعال و خطرناک حزب توده بود. باید توجه کنید که گروه‌های هوادار جبهه ملی همیشه با حزب توده درگیر بودند و هرگز به آن‌ها اعتماد نکردند.

در پایان، دکتر مصدق را در شکست جنبش ملی و وقوع کودتای 28مرداد تا چه حد مقصر می‌دانید؟ به نظر شما اشتباهات احتمالی دکتر مصدق در این زمینه کدام بود.

زعیم: من باور ندارم که جنبش ملی شکست خورد، بلکه ناتمام ماند. جنبشی که مصدق آغاز کرد هنوز ادامه دارد. در آن زمان شرایط به گونه‌ای بود که امکان مقاومت نظامی وجود نداشت. رییس مقتدر شهربانی را که می توانست نظم را برقرار کند کشته بودند، مصدق همکاری مهمترین متحد خود را از دست داده بود و وی می‌توانست جمعیت انبوهی از عوام را علیه مصدق به خیابان‌ها بریزد، شکاف بزرگی در ارتش رخ داده بود و بسیاری از فرماندهان در حمایت از مصدق یا شاه دو دل بودند، حزب خطرناک توده با امکانات یک ابرقدرت حریص گوش بزنگ بود، دو کشور مقتدر که دست کم نیمی از نمایندگان را خریده یا همراه کرده بودند و شبکه وسیع جاسوسی و خرابکاری در سراسر کشور داشتند در برابر او ایستاده بودند، شاه کشور بجای وفاداری به قانون اساسی و اعتماد به مردی که تردیدی در میهن دوستی او نبود، خود را با زبونی در اختیار کشورهای بیگانه قرار داده بود و در گوشه و کنار کشور یاغیان و خائنان سرزمینی مترصد بودند، و سرانجام نخست وزیری که تمام زندگیش را در راه استقرار دموکراسی و حفظ حقوق مردم سپری کرده و حاضر نبود حتی یک قطره خون در راه حفظ مقامش ریخته شود، اگر شما بودید چکار می کردید؟ اگر مصدق مقاومت نظامی می‌کرد، آیا اکنون هنوز هم مصدق بود؟

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین