شبکه نسیم در نوروز ۹۹ برنامه های مختلفی را بری مخاطبان تدارک دیده است ،ویژه برنامه «دورهمی» یکی از پربیننده ترین برنامه ها به شمار می آید.
امشب مهران مدیری پیرامون موضوعات مختلفی استندآپ اجرا کرد.
دربخشی از برنامه «دورهمی» مدیری گفت: باید بپذیریم که ممنوعیت سفر به مناطق شمالی غم جانکاهی است، انتظار میرود همکاری و همدردی با مردم صورت بگیرد.حداقل جایگزینهایی درنظر گرفته شود، مثلا اجازه بدهید به دریاچه چیتگر برویم و خودمان را غرق کنیم. چون ما عادت داشتیم که یکی از اعضای خانواده در دریا غرق شود.
وی ادامه داد: اگر امکانش است بعد از تونل توحید و رسالت ماشین کنار بزنیم، نصفی آش رشته بخورند و نصف دیگر برقصیم (خنده) حتی از رستورانها بخواهیم یک کم انار و سبزیجات به گوشت و مرغها اضافه کنند، این مواردی که گفتم میل به سفر را کاهش میدهد
در بخشی از برنامه مهران مدیری کامنتهای مخاطبان را درباره قرنطینگی خانگی را خواند.
ما خونمون را به چهار قسمت شمال، جنوب، شرق و غرب تقسیم کردیم، فردا شمال میریم (خنده)
حداقل دل ما خوش بود که مردها نیستند، اینم از ما گرفتن
ما تور گردشگری در خانه راه انداختیم، دیروز بازدید از دستشویی داشتیم.
در خانه برای بلای بعدی سنگر درست میکنیم، کاش دقیق به ما بگویند که شهاب سنگ است یا اتفاق دیگر
مدیری واکسن کرونا را بساز دیگه
گلهای قالی را می شمارم تا الان ۳۲۸ گل قرمز ۲۱۲ بنفشه شمردم!
با همسرم بازی هر کی پلک بزنه باخته را انجام می دهیم ، الان دو روزه نخوابیدیم.
اینقدر به در ودیوار خیره شدم، حس میکنم توانایی جدید به دست آوردم میتوانم با چشم اجسام را جابه جا کنم.
خداروشکر ماسکها سایز ندارند، وگرنه ماسک مدیری باید از همه گشادتر بود.
در قرنطینه با همسرم دعوا میکنیم
از صبح بهم نگاه میکنیم هر کی زودتر عطسه کرد ، کتک اش میزنیم.
از طرف کرونا یک پیام برام آمد که بالاخره که بیرون میای(خنده)
من نقاشم همه وسایل خانه را رنگ می کنم ، همه خوب شدن فقط تلویزیون بعد رنگ روشن نمی شود.
در بخش دیگری مدیری درباره مشاغل آسیب پذیر گفت:در این روزهای قرنطیه باید هوای مشاغل آسیب پذیر را داشته باشیم.من خودم هر وقت از پنجره بیرون را نگاه می کنم ، یک آقا را دیدم گفتم شما با چه کسی کار دارید گفت شما مسافرت نمی روید. فهمیدم طفلک دزد است!
وی ادامه داد: این افراد دوهفته ای که خانه ها در ایام نوروز خالی است ،کار می کنند و بقیه سال هم از جیب می خورند.دلم سوخت گفتم مسافرت نمی روم اما خوابم خیلی سنگین است و درب ورودی هم قفل نمی کنم. گفت خدا شما را حفظ کند.
مدیری توضیح داد: درب را بسته بودم، دیدم آمد، رفت سمت کمد لباس ها گفتم بذار آنها را بردارد ،بعد خودنویس برداشت گفتم عیب ندارد اما بعدش دیدم دسته چک ام را برداشته و می نویسد بلند شدم از پشت با چوب بهش کوبیدم!