اگر از کنار آن بگذریم با این همه وقاحت چه کنیم که یک فعال رسانهای توییت بگذارد: «به نظر شما کی از همه خائنتر بوده: مصدق، محمد خاتمی، ظریف، کلاً مثلاً روشنفکرها» و اگر واکنش نشان دهیم این تصور درگیرد که قصد داریم ادبیات برخی رسانههای خاص داخلی را دربارۀ این شبکه تکرار کنیم هر چند که با این توییت احساس میکنم پر هم بیراه نمیگویند.
از سوی دیگر شاید گفته شود که شخصیت قابلاعتنایی نیست و توییت را هم با توییت باید پاسخ داد، نه یک نظرسنجی را با یک تحلیل سیاسی و او که صادق زیباکلام یا اردشیر زاهدی نیست که این همه توجه نشان دهیم.
حدس میزنم و حق میدهم که از این منظر این نوشته نقد شود که چرا به او بها داده شده است. اما وقتی تتلو این همه مخاطب دارد و به هر صورت برای این مجری ویدئوهایی فرستاده میشود و روزنامهنگار هم با واقعیتها سروکار دارد نمیتوان به این واقعیت بیتوجه بود که شماری از هممیهنان ما بینندۀ برنامههای اویند (البته بیشتر به خاطر وجوه سرگرمی و تفریحی این شبکه و اتفاقا ترجیح میدهند بیشتر، برنامههای سرگرمکننده را دنبال کنند تا برنامههایی با نگاه یکسویه سیاسی را) و بخشی از نسل جدید که چندان از تاریخ گذشته آگاهی ندارند گاه تاریخ را از آیینۀ همین شبکه میبینند.
جدای مورد اخیر، سه نکته دیگر هم سبب شد بر آن تردید فائق آیم و این نوشته را بنویسم تا از خانم سالومه صاف و پوستکنده و صریح و روشن بپرسم: خجالت نمیکشید؟!
آن سه مورد هم این است: چون یک روزنامۀ خاص هم دربارۀ مصدق و خاتمی و ظریف و «کلاً مثلاً روشنفکران» همین نظر را دارد و کم و بیش و دانسته یا ندانسته و عمدی یا سهوی آنها را به خیانت متهم میکند، این نگرانی وجود ندارد که در راستای سیاستهای آنان تفسیر شود تا خانم سالومه تصور یا القا کند با آنان نسبتی داریم که اتفاقا از خود او باید پرسید چرا سراغ همان چهرههایی رفته که از جانب آنان هم متهم میشوند؟!
مورد دوم و شاید انگیزه اصلی این است که اینان به جز افراد خاص، بقیه را اعم از سیاسی و فرهنگی و مذهبی و علمی، ملکوک جلوه میدهند و هیچ مرجعیتی برای جامعه باقی نمیگذارند. در تاریخپژوهی منصفانه، نگاه کاملا منفی به احمد قوام و محمدعلی فروغی هم دیگر پذیرفته نیست و آنگاه اینان اصرار دارند به چهرههای مختلف تاریخی خاک بپاشند. انگلیسیها کرامول را کنار زدند اما مجسمۀ او را نشکستند. در روسیه، حکومت کمونیستی برچیده شد اما از جنازۀ مومیاییشدۀ لنین هنوز در میدان سرخ مسکو بازدید میشود چون یاد گرفتهاند تاریخ را از جلو به عقب نمیتوان روایت کرد.
بامداد شاعر میگوید: «چنین که دست تطاول به خود گشاده منم». این نوشته هم در واقع علیه «دست تطاول به تاریخ و شعور مردم» است وگرنه این قدر میدانم که مجری یک شبکه سرگرمی را که مدیران خود را هنوز رونمایی نکرده نباید زیاد جدی گرفت.
مورد سوم اما این است که ۱۳ اردیبهشت سالروز تشکیل دولت ملی دکتر محمد مصدق در سال ۱۳۳۰ است. پس از تصویب قانون ملیشدن صنعت نفت در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ جمال امامی به تعارف و نه از روی جدیت پیشنهاد کرد خود مصدق نخست وزیر شود تا این قانون را اجرا کند و او هم پذیرفت و مجلس هم رأی داد و ۱۳ اردیبهشت ۱۳۳۰ نخستین روز تشکیل دولت ملی به ریاست دکتر محمد مصدق و آغاز یکی از متفاوتترین و متمایزترین دورههای تمام تاریخ ایران است.
و اما چرا از خانم سالومه میپرسیم که خجالت نکشیدید؟!
۱. بدترین صفت برای سیاستمداران، «خائن» است. به همین خاطر معمولا با احتیاط و در موارد بسیار معدود این انگ به کار میرود و حتی دربارۀ رجال بدنام هم با احتیاط به کار میرود چه رسد برای رجال شهره به خوشنامی. مثلا سالهاست که با جسارت گذشته به محمدعلی فروغی انگ خیانت نمیزنند چرا که روشن شده میخواسته ایران بیش از آن در اشغال نماند و از شکل کشور اشغالشده در جنگ دوم جهانی به درآید. یا در فرانسه مانند گذشته به مارشال پتن نمیگویند خائن. حتی برخی تاریخپژوهان معتقدند فتحعلیشاه قاجار هم چارهای نداشت و همین که روسیه کل خاک ایران را به توبره نکشید باید خدا را شکر کنیم. وقتی به مارشال پتن و فتحعلیشاه و فروغی نمیتوان به سادگی انگ خیانت زد، به مصدق و دیگران، میتوان؟! یا میشود بفرمایند خیانت آقای ظریف چه بوده؟ مثل دلواپسان که معتقد نیستند چون فعالیت هستهای را متوقف کرد زیرا من و توییها اصل جمهوری اسلامی را قبول ندارند چه رسد به قدرت اتمی آن را. البته میتوان حدس زد که با خاتمی و ظریف از این نظر مشکل دارند که به اعتقاد آنان باعث دوام نظام شدند در حالی که اگر اصلاح طلبان نبودند پرونده میکونوس یا تحریمها کار را تمام کرده بود هر چند که داریم میبینیم آقای ترامپ چگونه کار مورد نظر آنان را تمام کرده است! پس وقاحت و بیشرمی اصلی در این توییت در اتهام خیانت است. نه به خاطر مصدق و خاتمی و ظریف و روشنفکران. «نقد» با اتهامی چنین سنگین فرسنگها تفاوت دارد و نشان میدهد چقدر با اصول رسانهای فاصله دارند. نوع پرسش هم نشان میدهد تربیت رسانهای خانم سیدنیا که قرار است بر افکار عمومی ایرانیان اثر بگذارد، چگونه است. از ابتدا فرض را بر خیانت یک نخستوزیر، یک رییسجمهوری و یک وزیر خارجه و تمام، بله تمام روشنفکران ایرانی گذاشته و آنگاه پرسیده کدام خائنتر است؟! تعریف حقوقی «خیانت»، «تصرف ناحق در امانت» است و تعریف عام آن هم پیمانشکنی یا بدعهدی و اصطلاحاً «غدر». خیانت، در نقطۀ مقابل امانت، تعریف میشود. همان گونه که تبعیض در مقابل عدالت. خائن به کسی میگویند که به عنوان امین، مالی و امکانی در اختیار او قرار گرفته اما در جهت مخالف قصد امانتگذار به مصرف میرساند. از بزرگترهای این خانم و از عروسکگردانان این صحنه میپرسم مال و امانتی نزد این سه و «کلا مثلا روشنفکران» گذاشته بودید و در آنها دست بردهاند یا با شما پیمانی بسته بودند یا در مورد خاص دکتر مصدق به نکتۀ تازهای دسترسی پیدا کردهاید که این واژه را به آسانی به کار میبرید؟ آری، تاریخ ایران پر است از امیدهای برباد رفته و آرزوهای برآوردهنشده و دلبستن به قهرمانان و رؤیاهایی که تحقق نمییابند اما اینها کجا و خیانت کجا؟ خیانت این است که مصدق به لاهه برود برای احقاق حقوق ملت ایران اما با انگلیسیها تبانی کند اما قاضی انگلیسی را با خود همراه میکند. طرفه اینکه قاضی انگلیسی به خیانت متهم نمیشود و بعد ۷۰ سال یکی پیدا میشود و لاف گزاف میزند. یا معلوم شود که آقای خاتمی قصد داشته دریای خزر را به روسیه واگذار کند یا آقای ظریف با طرف مقابل همسو شده و از «کلا مثلا روشنفکران» نمیدانم منظور او کدام یک از آنها بوده چون همه را یکجا خائن دانسته!
۲. شبکۀ متبوع این مجری بیش از هر چهرۀ سیاسی برای شاپور بختیار آخرین نخست وزیر رژیم گذشته تبلیغ کرده و هر سال به مناسبتهای مختلف، تصویر مثبتی از او ترسیم میکند و مستند متفاوتی را هم دربارۀ او پخش کردند. اما اگر مصدق خائن بوده شاپور بختیار که یک عمر به نام و مرام مصدق بالیده و هویت سیاسی خود را با او تعریف میکرد و تصویر شاه را از دفتر خود در نخست وزیری برداشت و قاب عکس مصدق را بالای سر گذاشت، چه بوده است؟ او هم خائن بوده یا نه؟ اگر خائن بوده چرا این همه در ستایش او میگویند و برنامه میسازند و اگر نبوده چطور مصدقی را که ادعا میکرد پیشوای اوست میتوانند خائن بخوانند؟ این پرسش را با منطق بختیارستایی «من و تو» مطرح میکنم.
۳. شبکۀ «من و تو» به عنوان رسانهای سلطنتطلب شناخته میشود. از اینرو میتوان به این مجری و سفارشدهندگان به او یادآور شد محمدرضا شاه در ماههای آخر سراغ چهرههای مصدقی چون دکتر کریم سنجابی و دکتر غلامحسین صدیقی و مهندس مهدی بازرگان رفته بود. دو نفر اول به کاخ نیاوران دعوت شدند تا نخست وزیری را بپذیرند و قبول نکردند و گفتند دیر شده و وقت این کار همان تابستان ۵۶ بود که هویدا را برکنار کرد اما به جای انتخابات آزاد و یک چهرۀ ملی برای نخست وزیری، جمشید آموزگار را نخست وزیر کرد که تکنوکرات بود نه سیاستمدار. برای مهندس بازرگان هم تیمسار مقدم پیغام برد که اعلیحضرت به همان نتیجهای رسیدهاند که شما سالهاست میگویید. اینکه باید سلطنت کنند نه حکومت و بازرگان پاسخ داده بود: اعلیحضرت دیر به این نتیجه رسیدهاند. این شبکه همچنین رضا پهلوی را تبلیغ میکند و میتوان یادآور شد که سالها پیش او در مصاحبه با فردی بنام «منوچهر بیبیان» به دکتر مصدق ادای احترام کرد و گفت برای او به عنوان یک رجل مشروطهخواه نمیتواند احترام قائل نباشد. خانم مجری هم طبعاً به عنوان «خادم» نمیتواند نظر «مخدوم» را نادیده بگیرد.
۴. دشمنترین چهره در مقابل مصدق، سید ضیاءالدین طباطبایی بود. هم او اما در آخرین مصاحبه با صدرالدین الهی گفته است: «فرق بسیار قائلم بین دکتر مصدق و قوامالسلطنه. چون مصدق با شخص من دشمنی ندارد ولی قوام با شخص من دشمنی میورزید. دکتر مصدق با تقوا زندگی کرده هر چند من این تقوا را به حال او مفید ولی به حال ملت ایران مضر میدانم اما هرگز نمیتوانم بگویم که او را باید از یاد برد.» وقتی هم که مصدق درگذشت، سراسیمه نزد شاه رفت و از او خواست مجلس ترحیمی در مسجد مدرسه سپهسالار از طرف دولت برگزار شود و البته شاه نپذیرفت. وقتی سید ضیاء جرأت نمیکند اتهامی به مصدق وارد کند سالومۀ سیدنیا کیست و چگونه جرأت میکند؟
۵. مصدق نخست وزیر سالهای ۳۰ تا ۳۲ و شاهزاده قاجار و نمایندۀ مجلس شورای ملی اما چه شباهتی با سید محمد خاتمی یا محمد جواد ظریف و روشنفکران دارند که نامهایشان را کنار هم میآورد و به همه انگ خیانت میزند؟ جز اینکه مصدق با رأی مردم نمایندۀ اول تهران در مجلس شورای ملی شد و خاتمی با مجموع ۴۲ میلیون رأی دو بار رییس جمهوری ایران و جواد ظریف هم در زمرۀ سیاستمداران محبوب به حساب میآید یا میآمد اما اگر ترامپ زیر برجام زده آیا ظریف مقصر است؟ خاتمی و ظریف را میگذاریم به حساب اینکه در چارچوب جمهوری اسلامی تعریف میشوند. روشنفکران را هم به حساب عقاید چپ یا سابقۀ ضدیت با سلطنت. مصدق که شازده قاجار و نخست وزیر مشروطه بوده دیگر چرا؟ خیانت او چه بوده؟ اینکه نفت را ملی کرده؟! یا شیلات را ملی کرده؟ یا از انتخابات آزاد دفاع کرده؟ یا رفته لاهه و واشنگتن از حق ملت ایران دفاع کرده؟ یا به کشاورز قبل از اصلاحات ارضی حقوق مالکانه داده؟ یا برای کارمندان در شرق تهران زمین اختصاص داده؟ یا طرح صدی پنج برای توسعه مدارس را اجرا کرده؟ یا یک ریال حقوق دریافت نکرده؟ یا تا آخر در همین خاک مانده؟ یا تا انقلاب شد یک میلیون نفر به احمدآباد رفتند و پس از ۱۲ سال ادای احترام کردند؟ دربارۀ برجام هم ترامپ از منظر آمریکا میگوید سرمان کلاه رفت. نکند دربارۀ مصدق هم از منظر دولت انگلستان، قضاوت میکنند؟ آیا اقامت و فعالیت در لندن به این معنی است که مانند انگلیسیها به قضایا نگاه کنند؟ یا دوست دارند مصداق طعنههای اخیر اردشیر زاهدی داماد شاه شناخته شوند؟
۶. ۱۰ سال پیش و اوایل راهاندازی تلویزیون فارسی بی بی سی از مخاطبان خواستند ۵ چهره برتر ایران در طول تاریخ را نام ببرند و توضیح دادند شخصیت های سیاسی یا علمی یا فرهنگی یا هنری که هر جای جهان بتوان از آنان نام برد و به عنوان یک ایرانی به آنها بالید و مرحله به مرحله اسامی غربال و محدود میشدند. جالب است که نام نادرشاه افشار هم بالا آمده بود اما یکی از داوران پرسید آیا در هند میتوانید در ستایش نادر داد سخن دهید و انتظار داشته باشید هندیها هم تأیید کنند؟ نام نادرشاه افشار با این استدلال حذف شد و در نهایت این ۵ نفر باقی ماندند: زرتشت، ابوعلی سینا، کوروش، فردوسی و مصدق.
۷. این توییت را میتوان به حساب خامی مجری یا تلاش برای دریافت دستمزد بیشتر از مدیران اسمی یا واقعی شبکه دانست و جدی نگرفت. اما به نظر میرسد قضیه به این سادگیها نباشد و اصرار دارند با ترسیم یک دوگانه هر گزینه سوم اعم از ملی و اصلاحی و چپ را نفی و طرد و تخریب کنند هر چند در واقع آب به آسیای اقتدارگرایان داخلی میریزند و به یکدست شدن بیشتر انجامیده است.
۸. سالومۀ سیدنیا متولد سال ۵۶ است و چند روز دیگر ۴۳ ساله میشود و به این اعتبار هنوز پیر به حساب نمیآید اما اگر پشت این توییت را صحنهگردانان باتجربهتری بدانیم آنگاه این شعر مشهور استاد محمدرضا شفیعی کدکنی را میتوان به یاد آورد که در کوچهباغهای نیشابور سروده است. اگرچه مخاطب آن مانند شعر مشهور اخوان، الزاماً مصدق نیست اما این خاطره را شنیدهایم که غروب ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و وقتی خبر سقوط مصدق را شنید در همان خیابان و روی پلکانی چقدر گریسته است:
تو در نماز عشق، چه خواندی
که این شحنههای پیر
از مردهات، هنوز
پرهیز میکنند؟»