شاکی در توضیح ماجرا گفت: چند ساعت قبل برای بدرقه یکی از دوستانم به فرودگاه مهرآباد رفتم. پس از اینکه هواپیما پرواز کرد به داخل محوطه فرودگاه آمدم و قصد داشتم سوار خودروام شوم که دختر جوانی به نام ریما که قبلاً با او ارتباط دوستانه داشتم همراه خواهرش و پسر جوان دیگری راه مرا سد کردند و به زور مرا سوار خودروی پژویی کردند و بعد به راه افتادند. آنها سه ساعت مرا گروگان گرفتند و در این سه ساعت به شدت مرا شکنجه کردند به طوریکه بیهوش شدم و دیگر چیزی نفهمیدم تا اینکه نیمههای شب وقتی بههوش آمدم دیدم آنها مرا کنار خیابان خلوتی رها کرده و خودشان گریختهاند.
وی ادامه: من یکسال و نیم قبل با ریما در گروه تلگرامی آشنا شدم و با هم ارتباط برقرار کردیم. ارتباط ما ادامه داشت و کم کم به هم علاقه پیدا کردیم و عاشق هم شدیم، اما چند ماه قبل به خاطر موضوعی ارتباطم را با او قطع کردم و دیگر او را ندیدم تا اینکه او با همدستی خواهرش و پسر جوان دیگری مرا ربودند و الان احتمال میدهم، ریما به خاطر اینکه ارتباطم را با او قطع کرده بودم مرا ربود و شکنجه داد.
با شکایت مرد جوان پرونده به دستور بازپرس دادسرای امور جنایی تهران برای رسیدگی در اختیار تیمی از کارآگاهان پلیس آگاهی قرار گرفت. نخستین بررسیهای مأموران پلیس نشان داد حرفهای شاکی درباره ارتباط دوستانه با ریما حقیقت دارد و همچنین در بررسیهای دوربینهای مداربسته مشخص شد آن شب ریما همراه خواهرش و پسر جوانی شاکی را از حوالی فرودگاه مهرآباد به زور سوار خودروی پژویی کردهاند. بنابراین مأموران پلیس ریما و همدستانش را تحت تعقیب قرار دادند تا اینکه چند روز قبل موفق شدند ریما را بازداشت کنند.
دستگیری دختر مورد علاقه
متهم در بازجوییها به جرم خود اعتراف کرد و مدعی شد قصد آدمربایی نداشته و فقط میخواسته است پسر مورد علاقهاش را تنبیه کند. وی گفت: پاییز سال۹۷ بود که از طریق یکی از دوستانم عضو گروه تلگرامی شدم. گروه تعدادی پسر و دختر جوانی بودند که همه هر روز پیامهایی در گروه ارسال میکردند. مدتی بعد احسان از گروه به پیوی من پیام داد و مدعی شد که به من علاقه پیدا کرده است.
او هر روز پیامیهای عاشقانهای برای من میفرستاد و من هم کم کم به او علاقه پیدا کردم و برایش پیامهای عاشقانه میفرستادم تا اینکه در پارکی قرار گذاشتیم که از نزدیک با هم آشنا شویم. احسان با چرب زبانی همان روز اول آشنایی مرا عاشق و دلباخته خود کرد به طوریکه فکر میکردم شریک زندگیام را پیدا کردهام. هر روز ارتباط ما بیشتر میشد و هر روز هم من بیشتر عاشق او میشدم و با رؤیاهایم زندگی میکردم. احسان به من قول ازدواج دادهبود و من هم باورم شدهبود به همین خاطر به او اعتماد کرده بودم و تمامی حرفهایش را قبول میکردم. دو ماه قبل به او گفتم که خودروی پرایدم جریمه زیادی دارد و باید خلافیاش را صفر کنم که مدعی شد دوستی دارد که میتواند خلافی خودروام را صفر کند. احسان از من خواست خودروام را چند روزی در اختیار او قرار دهم تا پیش دوستش برود و خلافیاش را صفر کند و من هم قبول کردم و خودروام را با تمامی مدارکش در اختیار او قرار دادم.
سرقت خودرو
از آن روز به بعد احسان ناگهان ناپدید شد و حتی به تلفنهای من هم جواب نمیداد که تازه متوجه شدم او پسر کلاهبرداری است و از احساسات من سوءاستفاده کرده است.
پس از آن موضوع را به تمامی دوستانم و دوستان احسان گفتم و از آنها خواستم اگر احسان را دیدند به من خبر بدهند تا اینکه شب حادثه یکی از دوستان احسان با من تماس گرفت و گفت احسان در محوطه فرودگاه است. بلافاصله موضوع را به خواهرم در میان گذاشتم و خواستم همراه نامزدش به کمک من بیایند. دقایقی بعد آنها پیش من آمدند و سه نفری راهی فرودگاه شدیم و احسان را سوار خودرومان کردیم. ما قصد آدمربایی نداشتیم و میخواستیم فقط خودروی پرایدم را از او بگیریم که در نهایت احسان گفت خودروام را با سندسازی در یکی از شهرهای شمالی فروخته است. وقتی این حرف را شنیدیم او را کتک زدیم که حالش بد شد و داخل خیابان رهایش کردیم.
پس از اعتراف متهم مأموران پلیس خواهر وی و نامزد خواهرش را به اتهام آدم ربایی بازداشت کردند. دو متهم در بازجوییها حرفهای ریما را تأیید کردند، اما مدعی شدند قصد آدم ربایی نداشتهاند.
تحقیقات از متهمان برای روشن شدن ادعایشان ادامه دارد.