«اگرچه تعبیرِ «معجزه هزاره سوم» که فاطمه رجبی آن را در وصفِ محمود احمدینژاد به کار برد، اینک بیشتر شبیه یک شوخی است اما نباید نادیده انگاشت این تعبیر هنوز در نزد اصولگرایان از معنا تهی نشده است و بسیاری بر این باورند که برخی چهرههای سیاسیِ اصولگرا قادرند معضلات و مشکلات را یکشبه مرتفع سازند و در مملکت طرحی نو دراندازند. شاهدِ این ادعا یادداشتهایی است که بسیاری در وصفِ مجلس یازدهم و ریاست آن مینویسند و انتظارات و توقعاتی را مطرح میکنند که برآوردهکردن آنها چیزی در حد معجزه است.»
در بخش دیگری از این یادداشت آمده است: «در حال حاضر تحلیلهای قالب در سیاست داخلی ایران سه رویکرد را دنبال میکنند؛ رویکردِ معجزهگرایانه، آخرالزمانی و رئالیستی (واقعگرایانه). در مقاطعی که اصولگرایان به قدرت رسیدهاند، نگاه معجزهگرایانهای بر استراتژی آنان حاکم بوده است. دوران هشتساله محمود احمدینژاد اوجِ این ادعاست. فارغ از این که حامیان چهرههای سیاسیِ اصولگرا تا چه میزان به معجزهگران خود باور دارند، تجربه دولت و مجلسداری اصولگرایان نشان داده آنان حامل هیچ معجزهای نیستند و حتی اگر سرنوشت، شرایطی معجزهگونه همچون افزایش قیمتِ نفتِ بشکهای صد دلار را برایشان رقم زده است، اصولگرایان جز اتلاف این سرمایهها کار دیگری نکردهاند.
حامیانِ اصولگرایان مجلس و ریاست آن اگر انتظار معجزهای در عرصههای اقتصادی و سیاسی از این نمایندگان دارند، باید گوشهچشمی به مرد معجزه هزاره سوم داشته باشند که خاطره بسیار تلخی از خود به یادگار گذاشته است. رویکرد دیگر، رویکرد آخرالزمانی است که همه چیز را از دست رفته میداند. نگاهی اپوزیسیونی و باور به این که دیگر کار از کار گذشته است و هیچ چیز را نمیتوان درست کرد. چون با دست زدن به پازل کوچکی، پازلهای بزرگ هم فرومیریزند. نکته اساسی در این رویکرد این است که آنان به گرانیگاهی مشترک میرسند. اصولگرایان باور دارند همهجای کشور باید در دست آنان باشد تا همه چیز روبهراه شود و اپوزیسیون نیز معتقد است باید کسی بیاید تا همه چیز را زیر و رو کند. این شخصیت کیست؟ همه جریانهای اپوزیسیون با همه تفاوتهایشان یک پاسخ بیشتر ندارند که منبعث از رویکردِ آخرالزمانی است. این دو رویکرد باعث میشود کار برای رئالیستهای سیاسی سخت پیش برود و این سختی گاه با توهین و تحقیر همراه است. معجزهگرایان و آخرالزمانیها مانند تیغ دو دماند که با همه تعارضاتشان گاه منافعشان بر سر حذف واقعگرایان سیاسی مشترک میشود. چگونه میشود این دو رویکرد که تضاد منافع عمیقی دارند بر سر موضوع حذفِ واقعگرایانِ سیاسی اتفاق نظر داشته باشند؟
در پایان یادآوری این نکته ضرورت دارد که شاید بخش اندکی از اصلاحطلبان رئالیستِ سیاسی باشند، اما مقصود در اینجا صرفا آنان نیستند.»