با ادامه انتشار این اخبار، به نظر میرسد که این روزها فشار بر مردان بیشتر شده است. بسیاری در شبکههای اجتماعی با یا بدون اشاره به محبت خودشان نسبت به اعضای خانوادهشان، فریاد میزنند که «همه مردان مثل هم نیستند و مردان زیادی هستند که زنهای خانوادهشان را دوست دارند و مرتکب قتل ناموسی نمیشوند و نباید همه مردان را با یک چوب راند یا همه را سر و تهِ یک کرباس دانست». اما واقعیت چیست؟
آنچه ما به عنوان «ناموس» و «غیرت» در جامعهمان میشناسیم، تعاریف یکسانی برای همه مردم این سرزمین ندارد. کسانی هستند که اگر آفتاب یا مهتاب، نیمنگاهی به زنان خانوادهشان بیندازند، ممکن است به خاطر یک دستمال، قیصریه را به آتش بکشند، کسانی هم هستند که در اینگونه موارد، تمام خشمشان را نثار اعضای زن خانواده میکنند و آمادگی دارند که حتی اگر مزاحمت یا تعرضی رخ داده باشد، به جای سرزنشکردن مزاحم و متعرض، به جان زن یا دختر خودشان بیفتند، برخی هم برای حفاظت تمام و کمال از زنان خانواده، در هر شرایطی آمادگی دارند تنها به خدمت مرد مزاحم یا متعرض برسند. هزاران نمونه از برخوردهای متفاوت را نیز میتوان مثال زد که همه این برخوردها زیر عنوان «ناموسپرستی» و «غیرت» صورت میگیرد.
زنان هم در این فرهنگ، نظارهگرانی خاموش نیستند. بسیاری از آنان، این اعمال قدرت مردان بر زندگی شخصی و اجتماعیشان را میپذیرند، طلب میکنند و حتی آن را تمجید میکنند. بسیاری بروز آن را نشانه دوستداشتن میدانند و گاهی حتی از مردان نزدیک به خود میخواهند که در این زمینه شدت عمل به خرج دهند. در این میان، حتی زنانی هستند که حذف فیزیکی، کتکزدن، خشونت کلامی، خشونت اقتصادی و روانی و مانند آن را علیه همجنسان خود یا اقدام علیه مردی را که عامل مزاحمت تلقی شده است، عادلانه و لازم توصیف میکنند و حتی آن را مورد حمایت قرار میدهند.
فارغ از همه این واقعیتهای اجتماعی که شاید هر کدام از ما با مواردی از آنها مواجه شده باشیم، به روشنی مشخص است که وقتی درباره «ناموس» و «غیرت» حرف میزنیم، داریم از مسالهای بسیار پیچیده با جلوههای متعدد که برخی از نمونههای آن علاوه بر قانون توسط فرهنگ هم حمایت میشود، صحبت میکنیم. این حس مسئولیت مردان در قبال مراقبت از زنان به عنوان «چیزی ارزشمند»، دارای برخی پیشفرضها و انگارههای فرهنگی از جمله «ضعیفتر بودن زنان نسبت مردان» و در نتیجه «احساس وابستگی آبروی مردان به میزان حفاظتشان از زنان» است؛ انگارههایی که لزوما نسبت چندانی هم با آموزههای دینی ندارد، زیرا نمونههای ارزشمندی از آنچه بر خلاف این فرهنگ است میتوان در منابع معتبر دینی یافت که البته ذکر آنها در این مختصر نمیگنجد.
با توجه به این انگارهها که در بخشهایی از جامعه متکثر ما با فرهنگها، خردهفرهنگها، آداب و رسوم مختلف نهادینه شده است، اینکه عده زیادی از مردان سعی میکنند بعد از هر جنایت به اصطلاح ناموسی فقط تکرار کنند که «زنان خانوادهمان را دوست داریم و تحمل فرو رفتن خاری در پای آنها را نداریم و همه سر و تهِ یک کرباس نیستیم»، مشکلی را بر طرف نمیکند. سوال این است که مردانی که دست به قتل زنان خانوادهشان میزنند، چرا مقصرند؟ احتمالا در نظر عموم مردم، اگر به قصور این مردان اعتقادی وجود داشته باشد، مساله ناخوشآیند این است که «اعمال مالکیت و تعصب» به قتل ختم شده است و قتل یک انسان، چیزی نیست که به راحتی بتوان با آن روبهرو شد یا آن را تایید کرد اما مساله بسیاری از زنان در مواجهه با اخبار قتلهای ناموسی چیزی علاوه بر صرف «خون ریختهشده» است. مساله در اعمال مالکیت و بهرهبرداری از قدرت فیزیکی و اخلاقی است که جامعه، فرهنگ و حتی در برخی جاها قانون به مردان داده است تا زنان را در مرتبهای پایینتر از خود، کمتر از یک انسان کامل مختار، در نظر بگیرند.
زنکشی با داس و میله و چاقو، شاید رادیکالترین جلوه اعمال سلطه بر زنان باشد اما مطمئنا تنها شکل آن نیست. مردی هم که دست به قتل خواهر، همسر یا دخترش میزند، یکشبه قاتل نشده است. در خیلی از زخمها بر روح زنان و دختران، رد پای خنجری زهرآگین به نرمی «زبان» است؛ همان زبانی که در تمام طول تاریخ جنسیتی این سرزمین به صاحبش اجازه داده است زن را به جای استفاده از نامش، «ضعیفه» و «منزل» و «بچهها» و در شکلهای امروزیتر، «دخی» و «دافی» و ... صدا کند. زبانی که به آسودگی بر مدار تسلط و فاعلیت میچرخد و در نهایت از نگاه خود به مردان حق میدهد «در صورت لزوم»، زنان خانواده را محدود کنند، بزنند و حتی او را از نعمت حیات محروم کنند.
اگر شما مردی هستید که این یادداشت را میخوانید یا زنی هستید که در مکالمات روزمره با مردان و زنان اطرافتان حساسیتی در مورد استفاده از عبارتهای جنسی و جنسیتی به خرج نمیدهید، اگر شما هم با پسران نوجوان شوخیهایی در مورد بدن زنان میکنید و به همراه آنها میخندید، اگر شما هم در دعواهای کلامی به سراغ زنان خانواده طرف مقابل میروید، شما بخشی از فرهنگ تجاوزی هستید که نه تنها آرامش و امنیت، بلکه زندگی زنان اطرافتان را تهدید میکند و حتی اگر هر روز برای دختران و همسران و مادران و خواهرانتان سنگتمامهایی از جنس استوری و هشتگ و لایک و کامنت بگذارید، باز هم یکی از چرخدندههای ماشینی هستید که در نهایت، داس را به دست پدر رومینا، میله را به دست پدر ریحانه و چاقو را به دست همسر فاطمه میدهد.