حسین کمالی دبیرکل حزب کار در مصاحبهای وضعیت اصلاحطلبان برای انتخابات ۱۴۰۰ را تحلیل کرد. او انتقادات زیادی را به جریان اصلاحات به ویژه در سالهای اخیر وارد میداند.
آنچه در ادامه میخوانید بخشی از این گفتوگو است:
مجموعهای از اتفاقات در سالهای اخیر اصلاحطلبان را با آسیبهای جدی یا به عبارتی با بحران مواجه کرده است، از نظر شما چه اقداماتی لازمه خروج اصلاحطلبان از شرایط کنونی است؟
من فکر میکنم جریان اصلاحات جریانی پیشرَونده است و پیشرفت میکند و هیچکسی هم نمیتواند جلوی آن را بگیرد. اصلاحطلبی یعنی اینکه شما به سمت و سویی بروید که امروزتان بهتر از دیروزتان باشد و فردایتان بهتر از امروز.
من یکبار در این رابطه مثالی زدم و گفتم تحولات و حرکت اصلاحطلبی مانند زمان میماند که جلو میرود و کسی نمیتواند جلوی پیشرفت زمان را بگیرد و آن را متوقف کند، اما ساعت را میشود متوقف کرد، بنابراین من اصلاً حرکت جریان اصلاحات را روندی نمیدانم که کسی بتواند آن را متوقف کند، این جریان پیشرفت خواهد کرد و جلو میرود، همچنین جریان اصلاحطلبی به مجموعه خاصی از انسانها، احزاب و یا کشورها برنمیگردد، بلکه به کل بشریت مربوط است. اما اینکه ما در ایران این اصلاحات را تئوریزه کرده، برای آن مانیفست نوشته و خط مشی تعیین کرده باشیم و یا به یک شکل منسجم و جدی بر اساس آن عمل کرده باشیم، اتفاق نیفتاده است.
شکستی برای مجموعه اصلاحطلبی در حال حاضر نمیبینم
امروز اگر برای مجموعه اصلاحطلبی کشور بحرانی وجود دارد، این بحران را در جریان فکری و اردوگاه اصولگرایان و جریان محافظهکار هم میتوان دید، در جریان اصلاحطلبی این بحران، بحرانِ هویت و خواستهها است که اولاً تعریفی از مجموعه اندیشههایی که در هر مجموعه وجود دارد ندارد که پس از دیالکتیک و به عنوان یک منبع فکری مورد پذیرش افراد به عنوان مبنای اندیشه و راه اصلاحطلبان قرار گیرد. اینکه پس از تعیین نقاط مبنایی این نظرات به عنوان خمیر مایه و پایه اولیه گفتمان مشخص شده، افراد دور آن جمع شوند، آن را تکامل ببخشند و باهم جلو بروند بسیار مهمتر از این است که ما نماینده مجلس، وزیر یا رئیسجمهور باشیم یا در شهرداری پست و موقعیتی پیدا کنیم یا به شغلی دست یابیم، این اتفاقات بدون در نظر گرفتن آن ریشه فکری و اندیشهای در حقیقت به دست آوردن یکسری مناصب است که موقعیت افراد خاصی را بهبود میبخشد، اما زمانی اصلاحطلبان پیروز میشوند که تفکرات اصلاحطلبی تبیین شده و به جامعه ارائه شود و جامعه آن را به عنوان خطمشی زندگی اجتماعی خود بپذیرد و زمانی میتوانند بگویند اصلاحطلبان شکست خوردند که این نظرات و اندیشهها به مردم ارائه شود و مردم آنها را نپذیرند، در آن صورت میشود گفت که اصلاحطلبان شکست خوردهاند.
بنابراین علیرغم عدم توفیق در تبیین نظرات و اجرای آنها من اصولاً شکستی برای مجموعه اصلاحطلبی در حال حاضر نمیبینم، چراکه در هر زمان که فرصت حضور فراهم شده و امکانِ ارائه نظر فراهم شده است، مشاهده میکنیم که علیرغم ضعف، سستی، عدم تبیین اندیشهها و اینکه نتوانستهایم بهخوبی با جامعه گفتوگو کنیم، باز هم مردم در مقاطع مختلف به عرصه آمده و به علاقمندان اصلاحات و یا کسانی که اصلاحطلبان معرفی میکنند، رأیهای بالا و قاطع دادهاند، این نشان میدهد که جامعه نسبت به جریان فکری اصلاحطلب علیرغم عدم تبیین مانیفست در حال حاضر هم تمایل دارد. منتها شرایطی در کشور به وجود آوردند که در نتیجه آن جمعی از کسانی که میتوانند با محافظهکاران رقابت کنند را از دور خارج کردند و چند نفر را برای رقابت باقی گذاشتند، در این صورت دیگر انگیزهای برای شرکت مردم باقی نمیماند، انتخابات اخیر (اسفند ۹۸) از همین دست انتخابات با یک مشارکت کاملا حداقلی بود، البته بعضی از جریانات سیاسی به خاطر دلخوریها و عصبانیتهایی که داشتند کلاً گفتند که ما میآییم و رأی میدهیم اما کسی را معرفی نمیکنیم.
البته همان (احزاب) هم دربعضی از استانها علیرغم ردصلاحیتهای گسترده، کاندیدا داشتند و اینگونه نبود که شرکت نکنند. ولی روحیه عمومی خوب نبود همچنین در تهران هم شورای سیاستگذاری تصویب کرده بود که احزاب و گروههایی که کاندیدایشان تأیید شده میتوانند لیست بدهند که بعضی از احزاب و گروهها هم در این زمینه لیست دادند، البته یک مسابقه کاملاً نامتعادل و نابرابر و در شرایطی که همهچیز به نفع رقیب سامان پیدا میکرد، شکل گرفت که نه نظارتی بر انتخابات بود و نه امکانات تبلیغی درست و حسابی فراهم بود و نه اینکه اجازه داده بودند افراد شناختهشده و نخبه به رقابت با هم بپردازند. در مجموع انتخابات شکلی پیدا کرد که نتیجه این انتخابات همین مجلسی است که امروز میبینید.
باید انتخابات را در کشورمان به تعاریف رسمی انتخابات در جهان نزدیک کنیم
به نظر شما از میان رفتارهای مختلف چه کنشی میتواند در سال ۱۴۰۰ برای اصلاحطلبان مناسبتر باشد؟
من فکر میکنم وقتی راجع به انتخابات صحبت میکنید باید دید اصلا انتخابات بر اساس تعاریف شناخته شده بینالمللی و ترمینولوژی حقوق داریم یا خیر و انتخابات به شیوهای که ما آن را در ایران برگزار میکنیم در سایر کشورها هم پذیرفته شده و متداول است یا نه. یکی از آقایان در صحبتهایشان گفته بودند که مگر میشود به هر کسی اجازه داد نماینده مجلس شود یا مسئولیتهای دیگر را برعهده گیرد؟
من عرض میکنم باید دید در سایر کشورها چطور عمل میکنند؟ آیا در سایر کشورها به یک دزد، یک جنایتکار یا کسی که به حقوق سیاسی جامعه آسیب زده است اجازه میدهند که نماینده مجلس یا رئیسجمهور شود؟ خیر آنها هم اجازه نمیدهند، ولی به حکم دادگاه صالح. اگر «دادگاه صالح» جرم کسی را بررسی کرد و تشخیص داد که او باید از حقوق سیاسی محروم شود و حق شرکت در انتخابات نداشته باشد، خب شرکت نمیکند. اگر دادگاه او را محکوم نکرده باشد و حکم نگرفته باشد، کسی نمیتواند متعرض او شود و بگوید حق نداری کاندیدا شوی، آنها حداقل شرایطی را به صورت عمومی اعلام میکنند، مثلا اعلام میکنند که سطح تحصیلات باید این میزان باشد و یا موارد دیگر. البته سطح تحصیلات را هم آنقدر بالا نمیگیرند که آن هم نوعی گزینش تلقی شود. در حقیقت نمایندگان مجلس با تصویب مدرک کارشناسی ارشد به دایره و حق انتصاب مردم ورود کردهاند و ظاهرا نگران قدرت شناخت و توانایی انتصاب مردم شدهاند و بعد از آن روشی که پیش گرفته شده این است که شورای نگهبان تعدادی از ثبت نام کردهها را انتخاب میکند و از درون کسانی که شورای نگهبان انتخاب کرده مردم اجازه دارند فردی را انتخاب کنند، مثلاً برای انتخابات ریاستجمهوری شورای نگهبان چند نفر را تعیین میکند و شما اجازه دارید یک نفر از اینها را انتخاب کنید. این انتخابات یکمرحلهای، به شکل طبیعی و مشابه سایر کشورها نیست.
ما باید انتخابات را در کشورمان به تعاریف رسمی انتخابات در جهان نزدیک کنیم، یعنی هر کسی که میخواهد کاندیدا شود، اگر دادگاه او را از کاندیدا شدن منع نکرده باشد، باید امکان کاندیدا شدن داشته باشد و مردم هستند که باید تشخیص دهند، کسی صلاحیت مدیریت جامعه را دارد یا خیر.
بین کسانی که معترضان را کرکس مینامند با آنهایی که مردم را خس و خاشاک مینامند، فرقی وجود ندارد
تا زمانی که این شیوه اصلاح نشود، ما انتخابات به معنای واقعیاش را نخواهیم داشت.
به نظر من فرق چندانی بین کسانی که مردم و معترضان را کرکس مینامند با آنهایی که مردم را خس و خاشک مینامند، وجود ندارد. بالاخره نگاهی که جریان اصلاحطلب به سیاست بینالملل دارد، باید تبیین شود یا نه؟، حتی در مباحث زیستمحیطی، مسائل فرهنگی و اجتماعی هم به همین صورت است. ما باید مفاهیمی را در نظر بگیریم و به جامعه ارائه دهیم و به مردم بگوییم اندیشههای ما اینها است، سپس اعلام کنیم که در راستای این اندیشهها، این برنامهها را هم داریم. یعنی افکار و برنامههای اجرایی را به مردم عرضه کنیم و از مردم بخواهیم به آنها رای بدهند، اگر رأی دادند آن وقت ما میتوانیم برویم بهترین مجریهایی که امکان انتخاب آنها وجود دارد را انتخاب کرده و در مسند کار قرار دهیم، اما اگر مانیفست و برنامه مشخصی وجود نداشته باشد، افراد را انتخاب کنیم که چه برنامهای را اجرا کنند؟ بروند هرچه خودشان فکر میکنند انجام دهند؟! نتیجهاش همین میشود که اتفاق افتاده است. بنابراین من فکر میکنم قبل از اینکه به مسئولان اجرایی آتی فکر کنیم، باید به هویت، محتوای فکری و برنامهها فکر کنیم و باید این را مشخص کنیم و تا زمانی که این فرآیند شکل نگیرد، قادر به نتیجه گرفتن نیستیم، حتی اگر ۵۰ انتخابات برگزار شود و ما هم به صورت پررونق یا کم رونق و یا به صورت مستقیم یا غیرمستقیم در آن شرکت کنیم، تاثیری در بهبود شرایط کنونی نخواهد داشت.
موضوعی که میفرمایید درست، اما درخصوص شرایط امروز است، میپذیرید که اصلاحطلبان در طول بیست سال گذشته ضعیف عمل کردند؟
اصلاً بحث ۲۰ سال نیست، بحث همه سالهای گذشته است و همین است که شما میفرمایید. این اشتباه است که ما به جای اندیشه بر کالبد بدون روح متمرکز شدیم.
آدمها تولیدکننده اندیشه، علم و وسیلهای برای عرضه آنها هستند. یعنی اصل و فرع موضوع باید مورد توجه باشد، میبایست برای جامعه، مردم، خانواده، خودمان و مملکتمان کاری انجام دهیم و کمک کنیم، در واقع همه برای ما نیستند، ما برای همهایم.