از همان موقع، تنها بخش کرونای بیمارستان مفید در خیابان شریعتی تهران همین راهروی باریک است. جز مادران که لباسهای آبی مخصوصی به تن کردهاند و پرستاران لباسهای ویژه ایزوله، ورود برای بقیه ممنوع است، مگر با گرفتن مجوز. کسی بدون تنکردن سرهمی سفید نایلونی، ماسک و دستکش و گان، اجازه ردشدن از خط قرمز راهرو را ندارد.
نازنین، امیرعلی و محمدکیان در جدال با کرونا
جلوی در ورودی بخش، پنج شش پرستار مشغولند، همه یکشکل، یکرنگ. پرستار «سین» سبدش را برمیدارد و میرود به سمت اولین اتاق. دست راست کوچک «امیرعلی» را میگیرد برای رگگیری. امیرعلی کوچک با آن ابعاد کمش، دست را رها میکند در دست خانم پرستار و اشک روی اشک در چشمانش مینشیند؛ رگ خیال پیدا شدن ندارد. پرستار «سین»، زیر نقاب پلاستیکی، ماسک به صورت دارد، عرق از بالای پیشانیاش سُر میخورد روی نقاب و از آنجا بخار میشود روی صفحه محافظ پلاستیکی. چشمها را چند بار باز و بسته میکند، بخار روی نقاب را با پشت دست، پس میزند و این بار زل میزند به محل رگگیری. سروکله رگ آبی محوی پیدا میشود، شکارش میکند: «احساس میکنم از وقتی این نقابها را به صورت میزنم، چشمانم ضعیف شده.»
«نازنین» فلج مغزی است و دو قدم بزرگ با «امیرعلی» که او هم بیمار سیپی (یک نوع فلج مغزی) است، فاصله دارد. جواب آزمایش «نازنین» در ١٤ روز گذشته دو بار مثبت شده است و تا منفی نشود، نمیتواند به خانه برود. مادر بیتاب است. دو هفته بیشتر است که پای تخت دخترش میخوابد، روی تختی کوچک و لاغر. بیمارستان به آنها اجازه جابهجایی همراه بیمار نمیدهد. مادر منتظر جواب سومین آزمایش است و هنوز نمیداند آن شب هم همان جا اقامت دارد یا به خانه میرود. نازنین بیحوصله است، دلش برای برادر بزرگتر تنگ است و اتاقش را میخواهد. گونههای نازنین از فشار ماسک تنفس به سرخی زده. وقتی به بیمارستان آوردندش ٧٠ درصد ریه درگیر شده بود. تب داشت و سرفه میکرد. مادر به فکر سرماخوردگی بود. قبلا هم این حالتها را دیده بود. بعد از آخرین جراحی که اکسیژن مغز دخترش کم شد، چند باری اینطور شده بود: «نه از خانه بیرون رفتیم، نه کسی به خانهمان آمد. فقط یکی دو بار خالهاش به ما سر زد.»
صدای جیغهای کودکی از اتاق بغل میآید، مادر نازنین یک دست را روی دست دیگر میکوبد به نشانه دلآزردگی: «اینقدر بچههای کوچیک و شیرخوار میآورند. همه هم کرونا گرفتهاند. خیلی ناراحتکننده است.»
مادر رو میکند به مادر امیرعلی: «پدرش زنگ زده برای احوالپرسی. میگوید اگر خودت هم گرفتی همان جا بمان. خانه نیا.»
مادر میخندند و میگوید اینجا در بیمارستان از آنها تست نمیگیرند. کاش بگیرند. پرستار سین میگوید اینجا از خانواده بیماران آزمایش کرونا گرفته نمیشود.
صدای نفسهای «امیرعلی» بلند میشود، میخوابد و مادر آرام و بیصدا راه میرود و تکان میخورد تا نکند پسر هشت سالهاش بیدار شود. آزمایش «امیرعلی» دو بار مثبت شده. ٩ روز است که تخت کنار دیوار اولین اتاق بخش ایزوله کرونای بیمارستان، جای خواب و بیداری و بازی او است. مادر در انتظار اذان است. سجاده و چادر نمازش یک تا خورده کنار دستش: «به دنیا که آمد سیپی بود. سیستم ایمنی بدنش پایین نیست. نمیدانم چرا اینطور شد.»
آنها دو، سه هفته پیش چهار روز را در روستایی در سبزوار بودند. پدر حالش بد شده و راه را گرفتهاند به سمت خانه. پدر به احتمال زیاد کرونا داشت و حالا پسر درگیر است: «چند روزی دیدم اشتها ندارد. اسهال هم شده بود. نصف شب یکشنبه، تبش بالا رفت، ٣٨ را رد کرده بود. تندتند آماده شدیم آوردیمش بیمارستان. وقتی رسیدیم دیگر بیهوش شده بود. فشارش پنجونیم بود.»
دو لوله از داخل بینیاش رد شده، با دهان نفس میکشد: «ما که صددرصد گرفتیم، حالا کی خودش را نشان دهد، خدا میداند.» مادر میخندند.
«پویا» بود که از اتاق بغلی جیغ میکشید. ١٨ ماه دارد و ماههاست اسمش در فهرست پیوند کبد رفته، اما هنوز خبری نیست. مادر گوش به زنگ است و همین هم باعث شد تا تمام این چهار پنج ماه خانهنشین شود به انتظار خبری: «دو ماه یک بار برای ویزیت اینجا میآییم. تبدار میشود، چون سیروز کبدی است و تا وقتی پیوند شود، وضع همین است.»
برآمدگی شکم کودک از زیر بلوز مشکیاش پیداست. پویا مشکوک به کروناست، از او تست گرفتهاند، اما هنوز جوابی نیامده. مادر سه روز است که زندگیاش را با دو پسر دیگر جایی دورتر از کرج رها کرده و در سومین اتاق بخش، جاگیر شده.
صدای جیغهای پویا، چرت محمدکیان هفت ساله را پاره نکرد. صدای بلند تلویزیون اتاقش را هم انگار نمیشنود. مادر میگوید محمدکیان فاویسم دارد. مادر نظافتچی است و یک روز که سر کار بود دخترش تلفن کرده: «محمدکیان تب کرده، سرفه میکند.» جواب آزمایش کرونا که مثبت شد، محمدکیان رسما بستری شد. آنها یک ماه پیش گرگان بودند. خودش و دو فرزند دیگرش سالم برگشتند و محمدکیان بیمار. مادر برای تست کرونا کنجکاوی میکند. باید با جواب آزمایش منفی سرکار برگردد. صاحبکارش زنگ زده که در ساختمان زن باردار و کودک زندگی میکنند و تا جوابش منفی نباشد، نمیتواند به کارش برگردد.
از اتاق محمدکیان، تصویر کودک مو حنایی از میان دریچه شیشهای اتاق پیداست. مادر کلافه از جیغها و بیتابیها، کودک را با همه آن لولهها از روی تخت بلند کرده، روی پا خوابانده و تکانمیدهد. یک دستش گوشی تلفن است و دست دیگر پاهای کودک را گرفته که نیفتد. چند دقیقه بعد، ساعت تعویض داروهاست. سرپرستار با لباس آبی روشن جلو میافتد و سه پرستار دنبالش میروند. پزشک دستور جدیدی داده.
سوم اسفند اولین کودک مبتلا به کرونا بستری شد
فروردین زنگ زدند و گفتند باید به بخش کرونای بیمارستان برود و بقیه طرح را در طبقه همکف ساختمان شماره دو ادامه دهد. شش ماه گذشته و یکسال و شش ماه دیگر مانده. پریسا، از دو سال طرحی که باید بگذراند، دو ماه را در بخش جراحی بیمارستان گذراند و از فروردین به بخش کرونا منتقل شد. از وضع بستریهای اسفند بیخبر است اما پرستاران به او گفتهاند که از روزهای اول شیوع، کودکان مبتلا به کرونا در بخش بستری میشدند. بیماران بیمارستان، نوزادانند تا کودکان دوازده سیزده ساله که تعدادشان در یکی دو ماه گذشته خیلی بیشتر از قبل شده. تا جایی که گاهی دو بیمار را در یک اتاق بستری میکنند.
پریسای بیستوچهار ساله، در این چهار ماه کودکان زیادی را دیده که با نشانههای تب و بیرونروی و درد شکم به بخش منتقل شدهاند و تست کرونایشان مثبت شده؛ بیشترین سهم از این بیماران را کودکان با بیماریهای زمینهای دارند: «بیماران مبتلا به سرطان یا آنها که نقص ایمنی دارند، بیشتر در معرض ابتلا هستند، بیشتر آنهایی هم که بستریاند، از این گروهاند.»
پریسا میگوید اگر مردم رعایت میکردند، تعداد کودکان بیمار هم بیشتر نمیشد.
پرستاران از پشت میز چوبی پذیرش صدای سرفههای شبیه به ناله کودکان را میشنوند و رنج میکشند، صدای نفسهای به شماره افتادهشان و تبی که گاهی به سختی پایین میآید. این کودکان را با حال بد به بیمارستان میآورند، درست وقتی که چند روزی از بیرونروی و بیحالی و تبشان گذشته. مادران با این دردها آشنا هستند، به خیال بیماریهای شایع دوران کودکی: «خیلی وقتها بچه، کرونا را از پدر یا مادر یا حتی دایی و خاله میگیرد یا در سفری که اخیرا داشتهاند.»
اولین کودک مبتلا به کرونا سوم اسفند یعنی سه روز پس از اعلام رسمی شیوع در این بخش بستری شد و با اضافهشدن تعداد مبتلایان جدید پرستاران میگویند از وقتی مسافرتها زیاد شد و رفتوآمدها بالا رفت، تعداد بیماران هم افزایش پیدا کرد: «از خرداد تعداد مبتلایان زیاد شده. اوایل تعداد بیماران مشکوک زیاد بود، تست میگرفتیم و منفی میشد. اما حالا تعداد تستهای مثبت و بیمارانی که نیاز به دستگاه ونتیلاتور دارند، بالا رفته.»
مرگ ١٠ کودک تا ١٧ اردیبهشت
پرستاران میگویند از سوم اسفند اولین کودک مبتلا به کرونا در این بیمارستان بستری شد و دو ماه و ١٠ روز بعد از آن تاریخ، روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی کردستان از مرگ سه کودک مبتلا به کرونا در سنندج خبر داد. او دهم اردیبهشت اعلام کرد که ٣٣ کودک و نوجوان این شهر به ویروس مبتلا شدهاند. هفت روز بعد معاون درمان وزارت بهداشت در نشست خبری اعلام کرد که تا آن روز ١٠ کودک به دلیل کرونا جان دادهاند که تمام آنها بیماریهای زمینهای داشتند. به فاصله چند روز از انتشار این خبرها صندوق کودکان سازمان ملل متحد (یونیسف) نسبت به امکان مرگ روزانه ٦ هزار کودک به دلیل ابتلا به کرونا هشدار داد. سیام خرداد خبر فوت دختر ده ساله بندرعباسی بار دیگر توجهها را به سمت مرگ کودکان در اثر کرونا جلب کرد. شنبه بیستویکم تیر هم رئیس دانشکده علوم پزشکی تربت جام اعلام کرد که دو نوزاد پنج روزه و پنجاهونه روزه و یک کودک سه ساله پس از ابتلا به کرونا جانشان را از دست دادند.
هر روز به تعداد فوتی این کودکان اضافه میشود و عضو کمیته ملی مقابله با کرونا میگوید که نشانههای کرونا در کودکان شدیدتر شده است. از آن طرف رئیس دانشگاه علوم پزشکی البرز با نگاهی به آمارهای استان، تعداد مرگومیر کودکان به دلیل ابتلا به این ویروس را بالا اعلام کرد.
اجازه اعلام آمار نداریم
بر اساس پروتکلها باید در هر اتاق ایزوله یک بیمار بستری شود، اما وقتی شلوغ میشود، روی هر دو تخت بیمار بستری میکنند. حالا هفت بیمار در بخش ایزوله بستریاند که نتیجه تست سه نفرشان مثبت است. تعدادی از مثبتها هم مرخصشدهاند تا قرنطینه خانگی شوند. پرستاری در بخش کودکان برای پریسا سخت است، او دوره طرح را میگذراند و توانایی تغییر بخش را ندارد، از دیدن رنجوری کودکان غصهدار میشود و میگوید که پرستاران به خاطر این کارشان دچار فرسایش شغلی میشوند: «بعضی وقتها دلم میخواهد طرحم را متوقف کنم، اما قسم خوردهام به این بچهها کمک کنم.»
برای پرستاران بخش کرونا هر بار دیدن نفسهای تند کودکان، صدای نالههایشان، تب بالا و صورت سرخشده، تَرکی میشود بر قلبشان، بر صورتشان: «پسربچه دوازده، سیزده سالهای به خاطر ابتلا به کرونا در بخش بستری شد، اسمش در لیست پیوند کبد بود، خیلی درد کشید، چندین هفته بستری بود، آخر سر جواب آزمایشش منفی شد، یک روز او را به بخش گوارش منتقل کردند، روز بعد با حال بدتری دوباره برگشت و صبحش جان داد.»
مرگ این کودک دل خیلی از پرستاران بخش کرونا را به درد آورد. پرستار «سین» هر وقت این پسربچه یادش میآید، اشک ته چشمانش میجوشد: «مرگ این بچهها خیلی تلخ است، تلختر از بزرگسالان.»
آنها نه تعداد فوتیهای کرونا را میدهند، نه مبتلایان. به آنها این اجازه داده نشده تا به خبرنگاران آمار بدهند.
هر شیفت عزا میگیریم
تحمل این لباسهای ایزوله خفهکننده، این گانها، این ماسکها این نقابها را دیگر ندارند، سونای بخار است. سر هر شیفت عزا میگیرند که چطور هفت هشت ساعت و گاهی در دو شیفت یعنی ١٢ ساعت این سرهمیهای کلافهکننده را تحمل کنند و حالا آن ١٥ پرستار و سرپرستار در هر شیفت، نزدیک به پنج ماه است که هر روز همینها را به تن میکنند و در پایان شیفت با لباسهای خیس از عرق و صورتهایی با مُهر ماسک و پیشانیهای داغکرده، به خانه میروند. همین خانهرفتنها هم برایشان عذاب است، از ترس انتقال ویروس به خانواده.
پرستار «میم» میگوید از اول تا آخر شیفت چشممان به ساعت است که چه وقت تمام میشود تا این لباسها را بیرون بیاوریم. ماسک که میزنیم دیگر اکسیژن به مغزمان نمیرسد، زود خسته میشویم، آنهم حالا که بخش شلوغتر از قبل است. از همه اینها سختتر دستشویی رفتن است، مجبوریم کمتر آب و چای بخوریم تا کمتر دستشویی برویم.
پرستار ماسک را کنار میزند و انگشتانش را روی رد عمیق گوشههای ماسک بالای گونهها میکشد: «صورتمان خط افتاده.»
کار در بخش کرونا، پنهان از خانواده
خانواده پرستار «میم» نمیدانند او در بخش کرونای بیمارستان کار میکند. بقیه پرستاران هم همین شرایط را دارند، مخفی میکنند تا خانوادهها نگران نشوند و استرس نگیرند: «٩٠ درصد از بچهها به خانوادههایشان نگفتهاند در بخش کرونا کار میکنند.» همین هم باعث میشود تا آنها تمایلی نداشته باشند اسمشان در گزارش بیاید.
پرستار «الف»، نوزاد شیرخواره دارد. شیفتها را با همسرش هماهنگ کرده تا بچه سرگردان نماند. نگران انتقال ویروس به فرزندش است: «اصلا به همسرم نگفتم اینجا کار میکنم، خیلی حساس است و ممکن است مضطرب شود.»
پرستار الف نمیتواند یک دل سیر فرزندش را بغل کند و ببوسدش. عذاب وجدان طنابی شده دور گردنش که نکند بچه بیمار شود، نکند جان سالم به در نبرد. در بین بیماران زیاد دیده که کودکان از پدر و مادرانشان مبتلا شدهاند. پدر ناقل بوده، دایی نشانه داشته و مادر بیمار بوده.
او ١٤ سال سابقه کار دارد و قبلا پرستار بخش ریه بود و حالا از تجربه چهار ماههاش میگوید: «کودکان ناقلان خوبیاند.»
آنها در همین بخش، کودکان زیادی را دیدهاند که در کنار بیماریهای زمینهای مثل سرطان و تشنج و فلج مغزی و هزار درد دیگر مبتلا به کرونا میشوند و این برایشان بسیار آزاردهنده است. همین هم باعث شده تا احساس خستگی روحی و جسمی مضاعفی داشته باشند: «وقتی مریضها اکسپایر میشوند، بههممیریزیم، مخصوصا بچههایی که با آنها ارتباط برقرار کرده و حرف زدهایم. اینها در ضمیر ناخودآگاهمان میماند.»
پرستار دیگری سبدی از نمونههای خون در دست دارد، برای انتقال به واحد خونگیری. او قبلا در بخش آنکولوژی کودکان کار میکرده و با شیوع کرونا داوطلبانه به این بخش آمده است. در بخش کرونای بیمارستان کودکان مفید، هر سه، چهار روز از بیماران تست گرفته میشود، اگر دو تست پشت سر هم منفی شود، بیمار مرخص میشود.
میان پرستاران، خاطره منفیشدن تست کرونای یکی از بچههای ایالال (نوعی سرطان خون)، دهان به دهان چرخیده؛ کودک سه چهار سالهای که بعد از یک دوره طولانی بستری و سه بار آزمایش «پیسیآر» مثبت، سرانجام ویروس از بدنش خارج و تستش منفی شد. پرستار «سین» میگوید پرستاران شیفت شب وقتی تست منفی شده، برای او کیک و بادکنک خریدند و جشن سلامتی گرفتند.
٤ پرستار بخش، کرونا گرفتند
پرستار «سین» ٢١ سال سابقه کاریاش را که ١٦ سالش در بخش عفونی بود، در یک کفه میگذارد و این چهار پنج ماه کرونایی را در کفه دیگر. کفه دوم سنگینتر است. از نظر او تمام کسانی که در این بخش کار میکنند، کرونا دارند، درست هم میگوید خودش و سه نفر دیگر در این چهار ماه مبتلا شدهاند و خانوادههایشان را هم درگیر کردهاند. دو فرزند پرستار «سین» از مادر کرونا گرفتهاند: «دو هفته در خانه قرنطینه شدم. هفته سوم به خاطر مسئولیتی که داشتم، به بخش سر میزدم و از جلوی در کارها را هماهنگ میکردم.»
مشکل پرستاران همین بیماری زمینهای بیماران است، هر پزشک دستور پزشکی خاص خودش را دارد، هر بیمار پزشک مخصوص به خودش را دارد. دکتر عفونی یک دستور میدهد، دکتر قلب دستور دیگری اضافه میکند. دکتر غدد نکته دیگری تجویز میکند و این رفتوآمدها پرستاران را سردرگم کرده.
دو هفتهای میشود که مدام از اورژانس تماس میگیرند برای انتقال بیمار جدید و بخش، تخت خالی ندارد. منتظرند یکی از بیماران منفی شود و برود خانه تا بیمار بعدی بیاید.
صدای اذان میآید. مادر «امیرعلی» سجاده را که پهنمیکند، در اتاق باز میشود. پرستار، نازنین را به اسم و فامیل صدا میزند: «مرخص است. بیایید دفترچه بیمه را بگیرید.» گونههای مادر سرخ میشود. دست میبرد به بالای روسری و با یک حرکت، موهای از همه جا بیرونزده را کنار میزند و رو میکند به دختر: «مرخص شدی.» گل از گل دختر میشکفد. جواب تست نیامده اما به توصیه پزشک بهتر است در خانه قرنطینه شود.
مادران، آنها که دو هفته بیشتر است کنار فرزندانشان روز را در بیمارستان شب کردهاند، هنوز هم باور ندارند کودکشان درگیر کرونا شده. هر آنچه قبلا درباره مبتلا شدن کودکان شنیده بودند حالا در بیمارستان، رد شده. کودکان هم مبتلا میشوند.
١٥٠ کودک مبتلا شدند و نزدیک به ١٠ نفر از آنها جان دادند
علیرضا فهیمزاد که فوقتخصص بیماریهای عفونی بیمارستان است، میگوید که تصور مبتلانشدن کودکان کاملا اشتباه است، چون از اول شیوع بیماری بین ١٥٠ تا ٢٠٠ کودک مبتلا به این بیمارستان منتقل شدهاند که حدود ١٠ نفرشان به دلیل داشتن بیماریهای زمینهای شدید جانشان را از دست دادند. بیشتر آنها در مرحله آخر بیماری قرار داشتند.
او تفاوت ابتلا در میان کودکان و بزرگسالان را در نشانهها و شدت بیماری میداند و اینکه ماهیت ویروس به گونهای است که عوارض جدی در کودکان ندارد، درست مانند مرس و سارس. چرا؟ «دلیل آن مشخص نیست. شاید چون سیستم ایمنی کودکان کامل نشده، این ویروس هم به شکل شدید خودش را در بدن آنها نشان نمیدهد، چراکه یکی از دلایل ابتلا خود سیستم ایمنی بدن است.»
او عددهایی را در کنار هم قرار میدهد تا میزان شیوع و ابتلای کرونا در کودکان و بزرگسالان را نشان دهد؛ در بزرگسالان از هر ١٠ نفری که مبتلا میشوند، شش تا هفت نفر علامت دارند و در کودکان از این تعداد هشت تا نه نفر نشانه بیماری دارند. در بالغان از هر ١٠٠ نفر، ١٠ نفر به صورت شدید مبتلا میشوند و در کودکان از هر ١٠٠ نفر، یک تا دو نفر شدید میشوند. بیماریهای نقص ایمنی، بیماری قلبی سیانوتیک، انواع سرطانها، بیماریهای ریوی و ... کرونا را در کودکان شدیدتر میکند. هر چند به گفته این پزشک در بین کودکان علامت ابتلا بیشتر به شکل مشکلات گوارشی خودش را نشان میدهد تا تنفسی.
به گفته او رسپتورهایی که در ریه وجود دارد، در روده هم دیده میشود. رسپتورها محلی است که ویروس روی آن مینشیند. اما این توضیح را میدهد که کودکان در فصل گرما زیاد دچار اسهال و استفراغ و دلدرد میشوند. هر کدام از اینها به معنی ابتلا نیست. حالا هم اگر تعداد کودکان مبتلا زیاد شده به این دلیل است که میزان ابتلا در جمعیت بزرگسال هم بالا رفته.
او میگوید که بخش کودکان این بیمارستان هیچ وقت بسیار شلوغ نشده و همیشه به تعداد تختها بیمار داشته است. هر چند در اوایل بیماری تعداد بستریها بسیار کم بود و آنها به فکر تعطیلی بخش افتاده بودند. برای پزشکان بیمارستان بیماری کودکان زیر یکسال و بالای دوازده، سیزده سال نگرانکننده میشود. به اینها کودکان با بیماریهای زمینهای را هم باید اضافه کرد.
در شرایطی که همه جا صحبت از ماسک است، این فوقتخصص عفونی کودکان استفاده از ماسک برای کودکان زیر دو سال را توصیه نمیکند و میگوید که کودکان بالای دو سال در خیابان و مکانهای سربسته از ماسک استفاده کنند.