محمد مهاجری، فعال رسانه ای اصولگرا در گفتگویی به رفتارشناسی دو جناح سیاسی کشور پرداخته و حتی نقدهایی را نیز به برخی از نگاههای موجود در این جریانات سیاسی وارد کرده است. او در این مصاحبه بروز برخی نگاههای کاسب کارانه در جناح متبوع خود انتقاد کرده و گفته است؛ اصولگرایان برای موضوعات جدید از شیوههای قدیمی و کهنه استفاده میکنند.
آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتگوی این فعال سیاسی رسانهای با «تجارت فردا» است:
* اولویتهای مورد توجه و تمرکز گروههای سیاسی اصولگرا چگونه و بر اساس چه معیارهایی انتخاب میشود؟
اساساً هر جریان سیاسی برای حل مشکلات جامعه اعم از اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی راهبردهایی را دنبال میکند. در کشورهایی که احزاب پیشرفته و منسجم فعال هستند، این راهبردها در سطوح و لایههای حزب بررسی میشود و به راهحلهایی هم منتج میشود. این راهحلها قطعاً با نگاه حزب ارائه میشود و علاوه بر منافع عمومی، منافع جناح و حزب را هم تامین میکند. بههرحال حزب یکی از اهدافش این است که راهکارهایی ارائه بدهد که با عمل به آن، محبوبیت خودش هم بالاتر برود و در انتخابات بعدی باز هم بتواند رای بیاورد. از این نظر جناحهای کشور ما هم چنین هدفی را دنبال میکنند یعنی میخواهند قدرتشان حفظ شود. اما ویژگی جناحهای سیاسی کشور ما اعم از اصولگرا و اصلاحطلب این است که خواستههای مختلف مردم از دالان منافع سیاسی عبور داده میشود. خروجیاش چه میشود؟ اینکه منافع مردم زمانی اعتبار و ارزش دارد که با منافع حزبی همسو باشد. مثلاً اگر حل فلان مساله به محبوبیت حزب ما بینجامد باید برایش آستین بالا زد و اگر منافع جناح ما با رفع آن مشکل تامین نشود، هیچ دلیلی وجود ندارد که اصلاً آن را مشکل ببینیم. به همین دلیل میبینیم که بهسادگی از کنار آن سر میخوریم. اتفاقاً تاثیر منفی این رفتار سیاسی را بارها تجربه کردهایم اما باز هم از آن درس نگرفتهایم. چون سوال شما درباره اصولگراهاست مصداقیتر عرض میکنم. مثلاً توسعه مشارکت مدنی، یک هدف ارزنده است و از پارامترهایی بهحساب میآید که موجودیت و آینده نظام و کشور را بیمه میکند. اما اصولگرایان، البته بخشی از آن و نه همه آن، این حضور گسترده را فقط موقعی میپسندد که به نفع خودش باشد و اگر این گستردگی باعث شود رقیب رای بیاورد نهتنها هیچ کاری برای افزایش مشارکت نمیکند بلکه توی سر آن میزند. این یک معیار بود.
گاهی اصولگرایان آینده را قربانی زمان حال میکنند
معیار دوم این است که ما هر کاری میکنیم زود نتیجهاش دیده شود و به چشم مردم بیاید. یادم نمیرود در مجلس هفتم، نمایندگان اصولگرا در اوایل تشکیل مجلس طرحی را ارائه کردند به نام «تثبیت قیمت برخی کالاها». مجلس هفتم زمانی تاسیس شد که هنوز دولت اصلاحات بر سر کار بود و اتفاقاً به دلایلی وضع اقتصادی کشور نسبتاً خوب بود. طرح تثبیت قیمتها که آقای دکتر احمد توکلی و دوستانشان دنبال آن بودند به تمام معنا یک کار پوپولیستی بهحساب میآمد و نکته برجستهاش زودبازده بودن آن بود. یعنی دولت را موظف میکرد قیمت کالاهای اساسی و خدمات اصلی دولت بالا نرود. با این طرح عملاً دولت مجبور شد سوبسید بسیار زیادی به مردمی بدهد که عملاً نیازی به آن نداشتند و اگر آن سوبسید پرداخت نمیشد، میتوانست صرف زیرساختهای اقتصادی شود و نتیجهاش برای آیندگان بماند. اما اصولگرایان برای اینکه در کوتاهمدت، به نتیجه دلخواهشان برسند آینده را قربانی کردند.
معیار سوم این است که از اقدامی که میکنیم حتماً جناح رقیب ضرر کند یا اینکه حداقلِ سود را ببرد. و مهمتر اینکه اگر رقیبمان کار خوبی انجام داده، رفتاری کنیم که زهرمارش بشود. مثلاً گسترش فضای مجازی یک فرصت است و اقشار مختلف مردم از آن راضیاند. حتی کسانی که به فضای مجازی انتقاد دارند و گاهی ناسزا هم میگویند، خودشان بیشترین استفاده را از آن میبرند. درعینحال، چون گسترش فضای مجازی از ابتکارات حریف است به هر شکل ممکن دنبال آن هستند که خرابش کنند. یادم است در دوره راهنمایی که تازه کمی انگلیسی یادگرفته بودیم دنبال آن بودیم که چند تا فحش آبدار انگلیسی یاد بگیریم و به افراد مختلف فحش بدهیم تا دلمان خنک شود! الان هم در قضیه فضای مجازی همینطور است. یک عدهای ذرهبین دست گرفتهاند و به همان شیوه دوران دانشآموزی من دنبال حرفهای ناجور در فضای مجازی میگردند. هدف از این کار چیست؟ این است که نگذارند یک اتفاق خوب و مورد قبول مردم، به کام رقیب هم شیرین بیاید.
چرایی تغییر مواضع برخی از سیاسیون
* آیا این اولویتها در گذر زمان و با توجه به شرایط مورد تجدیدنظر و بازنگری قرار میگیرند یا صرفاً مجموعهای ثابت از مواضع هستند که بر اساس پایگاه رای سنتی اصولگرایان مورد تاکید قرار دارد؟
قطعاً بازنگری میشود. مگر جامعه و نیازهایش ثابت است که اولویتها ثابت باشد؟ قطعاً هر جناح سیاسی دنبال آن است که خودش را بهروز کند تا نپوسد و فسیل نشود. پایگاه رای سنتی اصولگرایان هم نیازها و مطالباتش تغییر میکند و جناح اصولگرا چارهای ندارد جز اینکه با مردم همسو شود. حتی ممکن است این همسویی ظاهری باشد و در بطن و واقعیتش چیز دیگری نهفته باشد. شاید بتوان قصه برجام را بهعنوان مثال بیان کرد. وقتی برجام مطرح شد تقریباً همه اصولگرایان منهای یکی دو نفر از آن حمایت کردند. آقای قالیباف هم جزو همین افراد بود. با اینکه برجام قاعدتاً از موفقیتهای حریف اصولگرایان بود آنها هم پای کار آمدند. چرا؟ چون میدانستند که با اقبال عامه مواجه است و گرنه ته دلشان راضی به حمایت از برجام نبودند. مفهوم حرفم این است که اصولگرایان نه بر اساس اصول جناحشان که بنا به تمایل عمومی به آن گردن نهادند. بعد از مدتی دیدند نفعشان این است که از آن حمایت نکنند و به آن حمله کنند. به همین دلیل هم رنگ عوض کردند.
لزوم تغییر نگاه اصولگرایان از فضای سنتی به جهان مدرن
* چرا در شرایطی که وضعیت اقتصادی و اجتماعی کشور بسیار دشوار است، گروههای اصولگرا همچنان روی مسائل اصطلاحاً فرهنگی (بیبندوباری در فضای مجازی، فیلتر اینستاگرام، گشت ارشاد، دوچرخهسواری زنان و...) مانور میدهند و در مشکلات اقتصادی جز واکنشهای سطحی اظهارنظر نمیکنند؟
اتفاقاً اینطور نیست. اصولگرایان به موضوعات اقتصادی هم حساساند و چون بالابودن کرکره اقتصاد، به سودشان است برای معیشت مردم هم سینه میزنند. اینکه چه برنامهای دارند یا اساساً در کدام مقطع تاریخی از کشورمان، اصولگراها در اقتصاد موفق عمل کردهاند بحث بعدی است. فقط به اشارهای رد میشوم که اصولگرایان تقریباً در هیچ کیس اقتصادی موفق نبودهاند و اتفاقاً کارنامه شکستهایشان همیشه سنگینتر بوده است. اما اینکه چرا اصولگرایان به موضوعات فرهنگی توجه بیشتری دارند، به نظرم نقطه منفی برایشان نیست. بیتعارف باید گفت اصولگرایان به احکام دین و شرع توجه بیشتری نشان میدهند. اگر از بیبندوباری و شلختگی انتقاد میکنند اساس حرفشان فقه و احکام دین است. اگر کسی بخواهد به اصولگرایان خرده بگیرد، در این حوزه موفق نمیشود. اگر انتقادی هست که به نظرم وارد هم هست این است که اصولگرایان برای موضوعات جدید از شیوههای قدیمی و کهنه استفاده میکنند. یعنی برای رسیدن به یک هدف مقدس، از روشهایی استفاده میکنند که نهتنها به هدف نزدیکشان نمیکند بلکه به در بسته میخورند.
مسدودسازی اینستاگرام یعنی از بین بردن یک ظرفیت مثبت
چون اینستاگرام را نام بردید عرض میکنم. فضای اینستاگرام فضایی است که امکان بالقوه فساد در آن زیاد است. هیچ آدم خانوادهدار و خانوادهدوستی پیدا نمیکنید که از این فضا رضایت کامل داشته باشد. اما فرض کنیم آن را مسدود و فیلتر کنیم. چه اتفاقی میافتد؟ آنهایی که اهل مفسدهاند برای راه پیداکردن به آن، بلدند چه کنند. افراد معمولی جامعه چه میکنند؟ عملاً از یک فضایی که میتوانیم آن را به فرصت تبدیل کنیم محروم میشوند. اصولاً مگر اینستاگرام یا توئیتر یا تلگرام چیزی بیشتر از ظرف است؟ قطعاً نه. پس باید این ظرف را پر کنیم. ما چون توان پر کردن این ظرف را نداریم میخواهیم ظرف را زمین بزنیم و بشکنیم. یقین دارم حتی دوستان اصولگرایی که حکم به فیلتر میدهند قبول دارند که این مسکنها موقتی است و راهحل قطعی این است که محتوای سالم و مفید تولید شود. خوشبختانه نهادهایی که مسئول تهیه این محتوای هستند یا اصولگرا هستند یا منتسب به این جریاناند. اگر دوست دارند محبوبیت کسب کنند همراه با تکنولوژی وارد میدان شوند و مدیریت محتوا را در دست بگیرند. من اصلاً منکر تهاجم فرهنگی نیستم. قطعاً آوار اطلاعات در فضای مجازی، منجر به تهاجم میشود. اما اینکه دست روی دست بگذاریم یا راه مقابله را منحصر به فیلترینگ کنیم راه بهجایی نمیبرد. تاریخچه ویدئو مثال خوبی برای این موضوع است. وزیر وقت ارشاد یعنی آقای خاتمی با آزاد شدن ویدئو مخالف بود. آیا توانست جلوی آن را بگیرد؟ واقعاً نتوانست. مدتی بعد مسوولان فرهنگی تصمیم گرفتند موسساتی بهنام ویدئوکلوپ راه بیندازند و مشتریان را با فیلمهای دوبلهشدهای که محتوایشان مدیریت میشد راضی نگه دارند. در مقطعی هم این روش جواب داد.
اصولگرایان مسئولیت تصمیمات خود را نمیپذیرند؛ چه در داستان حمایت از مرحوم هاشمی و چه در حمایت از قالیباف و...
* با توجه به اینکه وضع امروز اقتصاد و جامعه ایران حاصل مجموعهای از عملکرد اصولگرایان و اصلاحطلبان در دهههای گذشته است، اصولگرایان چقدر مسوولیت مشکلات کشور را به گردن میگیرند و قبول دارند؟
ما اصولگراها اصلاً عادت نداریم مسوولیت چیزی را بپذیریم! در این زمینه فکر میکنم اصلاحطلبها، البته نه همهشان، مسوولیتپذیرترند. زمانی که مرحوم آقای هاشمی رئیسجمهور شد اصولگراها که آن زمان جناح راست خوانده میشدند شعار میدادند: «مخالف هاشمی دشمن پیغمبر است.» دستکم چهارسال اول آقای هاشمی این شعار رونق داشت. الان شما چند تا اصولگرا میشناسید که مسوولیت اقدامات دولت او را بپذیرد؟
نمونه دیگرش دولت آقای احمدینژاد است. دستکم 90 درصد اصولگرایان، پای کار او بودند. کدام اصولگرایی را میشناسید که مسوولیت کار او را قبول کند؟ یا همین آقای قالیباف. به بحثهایی که درباره تخلفات او در شهرداری شده کار ندارم. به موضوع تراکمفروشی اشاره میکنم که ظاهراً قانونی بوده است. کدام اصولگرایی را میشناسید که مسوولیت تراکمفروشی و مجوز ساختمان بالای 10طبقه را در کوچه ششمتری بپذیرد؟
همین موضوعی که در مورد مجلس هفتم گفتم و اشاره کردم که با طرح تثبیت قیمتها عملاً پول مردم نیازمند را به افراد غنی دادند. چند تا اصولگرا داریم که مسوولیتش را گردن بگیرند؟ با قاطعیت میگویم حتی یک نفر زیر بار نمیرود.
احزاب حلقه واسط مردم و حاکمیت
* برای نزدیک شدن اولویتهای سیاستگذاران به مردم و همچنین مسوول نگه داشتن گروههای سیاسی بهخصوص اصولگرایان در قبال سیاستهایشان و تاثیری که بر مردم میگذارد چه اقداماتی میتوان انجام داد؟
ظاهراً یک راه بیشتر وجود ندارد و آن اینکه نظام حزبی آنقدر تقویت شود که قدرت از طریق حزب به دست آید. در آن صورت مردم و رایدهندگان از احزاب، مسوولیت میخواهند. چون شعارهای احزاب، بادوام و قابل حسابکشی است. اما در شرایط حاضر دست یافتن به پاسخگو کردن مسوولان تقریباً محال است. در انتخابات مجلس، یک کاندیدا در حوزه انتخابیهاش حتی وعده آسفالت کردن کره مریخ را هم میدهد و بعد از چندی، میبیند عملاً دستش برای سادهترین قولهایی که داده بسته است. روسای جمهور هم همینطور. وزرا هم همینطور. پس راهحل، قدرت گرفتن احزاب است. اما اجازه بدهید بگویم ساختار حزبی در ایران تا دهها سال آینده هم شکل نخواهد گرفت. لااقل این ادعا را درباره اصولگرایان کاملاً میتوانم مطرح کنم.
یکی دو دلیل اصلی هم میتوان برایش مطرح کرد. دلیل اول «احساس تکلیف شرعی» است. یعنی هر فردی میتواند از دستورات و سازوکارهای حزبی سرپیچی کند و اسمش را بگذارد «تکلیف شرعی». یادم است در انتخابات سال 84 بخشی از اصولگرایان از جمله جامعه اسلامی مهندسین از دکتر لاریجانی در انتخابات ریاستجمهوری حمایت میکردند. اما آقای مهندس مرتضی نبوی که از ارکان اصولگرایان و عضو جامعه اسلامی مهندسین بود به سمت قالیباف چرخید و در برابر این رفتارش پاسخ داد که احساس تکلیف شرعی کردم.
خاطرم هست دو سه سال پیش از آقای بادامچیان که الان دبیرکل حزب موتلفه است پرسیدم اگر یکی از اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه در یک انتخابات، با کاندیدای حزب موافق نبود، اجازه دارد به کاندیدای خودش رای بدهد و حتی برای او تبلیغ کند؟ گفت رای دادن به فردی دیگر اشکال دارد اما نباید آن را با صدای بلند بگوید. پرسیدم خب اگر احساس تکلیف شرعی کرد که باید با صدای بلند برای کاندیدای غیرحزبی کار کند چه؟ آقای بادامچیان واقعاً جوابی نداشت.
میخواهم عرض کنم تا وقتی افراد میتوانند بر اساس تکلیفی که احساس میکنند زیر میز حزب بزنند، عملاً تشکیل هرگونه حزب سیاسی بین اصولگرایان منتفی است.
اینکه میبینید در هر انتخاباتی جناح اصولگرا تعدادی تشکیلات درست میکنند و فردای انتخابات محو میشوند یا برای چهار سال زیر آب میروند دلیلش همین است.
«میزان حال فعلی افراد است»، یک کلیشه پر تکرار سیاسی
دلیل دیگر این است که ما از یک جمله ارزشمند، استفاده ابزاری میکنیم. یعنی از جمله «میزان حال فعلی افراد است» راهی برای فرافکنی و فرار از مسوولیت ساختهایم. وقتی از ما میپرسند چرا از فلانی حمایت کردید، میگوییم «میزان حال فعلی افراد است و تا زمانی که او راهش را درست میرفت از او حمایت میکردیم». در واقع تنبلی خودمان را با این شعار لاپوشانی میکنیم. آقای احمدینژاد در حد فاصل سالهای 82 تا 84 دقیقاً نگاهش همان بود که در سال 91 بود. یعنی دفاعش از جریان انحرافی در سال 82 با 91 ذرهای تفاوت نداشت. اما نکته اینجا بود که ما دوست نداشتیم دقت کنیم و اگر مثلاً اعوجاجی میدیدیم میگفتیم «انشاالله گربه است». من بهعنوان یک شهروند عادی عامی این را میفهمیدم. چطور ممکن است اصولگرایان با آن همه یال و کوپال و ادعا آن را نفهمیده باشند؟ خلاصه عرض میکنم که میزان دانستن حال فعلی افراد، که یک مفهوم بلند است دستاویزی برای توجیه تنبلیهای ما قرار گرفت و نتیجهاش این شد که هیچ مسوولیتی را نپذیریم.