«ژاپن فاقد منابع طبیعی لازم برای پشتیبانی از یک اقتصاد صنعتی مدرن بود و هر چه صنعت و اقتصاد این کشور بیشتر رشد میکرد، این مشکل هم بیشتر خودش را نشان میداد. ژاپنیها در محاسبات و برنامهریزیهای خودشان به این نتیجه رسیده بودند که اقتصادشان از آن چه هست بزرگتر نمیشود؛ مگر آن که مشکل کمبود منابع طبیعی و تامین آن را به طریقی، ولو دستدرازی و تجاوز به خاک سرزمینهای همجوارشان تدبیر کنند. تصمیمگیران آن در اجرای این «تدبیر» توافق کردند و نقشه برپایی امپراتوری تازهای را که خودشان «حوزه رفاه مشترک آسیای شرقی بزرگ» میخواندند به اجرا گذاشتند. اما دست کم عقلای این کشور هیچ تمایلی به درگیر شدن در جنگی به بزرگی جنگ دوم جهانی نداشتند و نتیجه نهایی مداخله در کشمکشی چنان پرهزینه و خونین را فاجعهبار میدیدند.
اما در گذر از حوادث و تحولات منتهی به جنگ دوم جهانی به جمع چند کشور «تجدیدنظرطلب» که بازبینی در معاهدات بعد از جنگ اول جهانی را مطالبه میکردند، پیوستند. در آغاز با آمریکا گلاویز نشدند اما بعد به هدف شکستن محاصره و تحریمی که به اقتصادشان تحمیل شده بود به آمریکا هم اعلام جنگ دادند و به قول اریک هابسبام «به قمار خطرناکی دست زدند که مهلک از کار درآمد.» جنگ در اقیانوس آرام سه سال طول کشید و تا مدتی برتری از آن ژاپنیها بود. البته سرسختی و پایداری آنها فقط یکی از علل و عوامل این برتری به شمار میرفت. در آن مقطع متفقین روی شکست دادن آلمان متمرکز بودند و هیتلر را اولویت اصلی جنگ و خطر بزرگ میدیدند. بعد از قطعی شدن شکست و تسلیم آلمان بود که فشار به ژاپن شدت گرفت، این کشور به تنگنا افتاد و بسیاری از متصرفاتش را یکی پس از دیگری از دست داد. متفقین با حمله به منطقه کواجالین و پس از آن یورش به جزیره ایووجیما گوشههایی از خاک ژاپن را هم اشغال کردند اما پیشبینیشان این بود که جنگ احتمالا تا یکسالونیم دیگر ادامه مییابد؛ مگر این که ابزارها و تسلیحات دیگری به کار گرفته شود. از این رو در تابستان ۱۹۴۵ در کنفرانس پوتسدام، پیش از استفاده از آن راه دیگر، با ژاپنیها اتمام حجت کردند و دو گزینه «تسلیم فوری و بیچونوچرا» یا «نابودی کامل» را پیش روی آنان گذاشتند. ژاپن این اولتیماتوم را رد کرد و چنان که میدانیم بهای این سرسختی را با جان مردم دو شهر هیروشیما و ناکازاکی پرداخت. طبق نوشتههای دایرهالمعارف تاریخ جنگ و جنگافزار آمریکاییها که تا آن زمان بخش وسیعی از ژاپن را با بمبهای متعارف ویران کرده بودند، اوت آن سال اجزای یک بمب اورانیومی و چند بمب پلوتونیومی را که به ترتیب آنها را پسر کوچک و مرد چاق مینامیدند به جزیره تینیان بردند و مقدمات بمباران بزرگ و کمرشکن را فراهم کردند. اولین هدف هیروشیما بود، چون بنادر و پادگانهای مهمی در آن قرار داشت و یکی از پایههای مقاومت ژاپن محسوب میشد. ششم اوت پسر کوچک را روی آسمان این شهر در ارتفاع ۳۰ هزارپایی رها کردند که حدود یک دقیقه بعد، نرسیده به زمین بر فراز شهر منفجر شد و در کمتر از چند لحظه جان حداقل ۱۴۰ هزار نفر را گرفت.
سه روز بعد مرد چاق را روی ناکازاکی انداختند، چند ۱۰ هزار نفر دیگر را هم قربانی کردند و سرانجام ژاپن را به زانو درآوردند. ژاپن ۱۵ اوت شکست را پذیرفت و تسلیم شد؛ هرچند مذاکره درباره چگونگی و شرایط تسلیم تا سپتامبر طول کشید.»