کد خبر: ۶۶۷۲۷۹
تاریخ انتشار : ۲۸ مرداد ۱۳۹۹ - ۲۲:۴۴

چنگیزخان مغول

تقریبا همه زندگی‌اش در جنگ گذشت. با سلسله جورچن‌ها که بر شمال چین حکومت می‌کردند جنگید، شهرهای آنان را غارت و مردم‌شان را بی‌رحمانه قتل‌ عام کرد. به قلمرو دولت خوارزمشاهی هم - که ایران امروز ما هم بخشی از آن بود - یورش برد و سلطان محمد خوارزمشاه را مغلوب و متواری کرد. شرق جهان اسلام را به خاک و خون کشید و چند شهر بزرگ را در خراسان و ماوراءالنهر به کام مرگ و تباهی انداخت.
آفتاب‌‌نیوز :

«طبق افسانه‌ها و روایت‌های خود مغول‌ها - که به منابع دیگر هم راه یافته است - در سالی نامعلوم (شاید حوالی ۱۱۵۰میلادی) با لخته‌ای خون در مشت دست راستش متولد شد و یکی از شمن‌های آن منطقه چنین تولدی را نشانه آینده درخشان به جنگاوری و بزرگی نوزاد تفسیر کرد. هرچند پدرش را که رییس قبیله بود همان سال‌های کودکی از دست داد و آوارگی و اسارت و همنشینی با مرگ را هم تجربه کرد، زندگی‌اش - حداقل تا اوایل جوانی - تفاوت زیادی با زندگی دیگر اعضای قبایل صحراگرد حوالی رود اونون (شمال مغولستان کنونی) نداشت. جهاز زنش را که پوست سمور سیاه بود و گویا در فرهنگ آن قوم کالایی بسیار ارزشمند محسوب می‌شد به رییس یکی از قبایل همجوار هدیه داد و آن را خرج اتحادی سیاسی کرد. قبیله‌ای را که بعد از مرگ پدرش به ضعف و تجزیه افتاده بود دوباره متحد و نیرومند کرد، رفته‌رفته قبایل و طوایف نزدیک را نیز گاهی به جنگ و گاهی به صلح به اطاعت خود کشید. سال ۱۱۸۳ روسای همین قبایل، شورایی تشکیل دادند و در آنجا بود که تموچین را چنگیزخان (به فارسی: خانِ‌ خان‌ها) نامیدند. طبق سنت خودشان قسم یاد کردند که در جنگ مطیعش باشند، در صلح همراهش بمانند و زنان زیبا و اسبان تیزرو دشمن را برایش به غنیمت بگیرند. چنگیزخان بعد از آن با پشتیبانی همین اتحادیه قبایل با قبایل بزرگ‌تر درگیر شد و اتحادیه‌های دیگر را یکی بعد از دیگری فروشکست و قدرت و وحشت خودش را به سراسر آن دشت پهناور گسترش داد. تشکیلاتی کارآمد - و در چارچوب جوامع بدوی، پیشرفته - ایجاد و برای هر کدام از قبایل تابع و اعضای اتحادیه وظیفه‌ای معین کرد. تقریبا همه زندگی‌اش در جنگ گذشت. با سلسله جورچن‌ها که بر شمال چین حکومت می‌کردند جنگید، شهرهای آنان را غارت و مردم‌شان را بی‌رحمانه قتل‌ عام کرد. به قلمرو دولت خوارزمشاهی هم - که ایران امروز ما هم بخشی از آن بود - یورش برد و سلطان محمد خوارزمشاه را مغلوب و متواری کرد. شرق جهان اسلام را به خاک و خون کشید و چند شهر بزرگ را در خراسان و ماوراءالنهر به کام مرگ و تباهی انداخت.

تموچین تقریبا از همه مغول‌ها، قدبلندتر و تنومندتر بود و با چشمان نافذ کشیده و صورت پهن، ظاهری مهیب داشت. به کسی اعتماد نمی‌کرد و به تجربه آموخته بود که دوام رشته دوستی و اتحاد به علل و عوامل زیادی وابسته است و احتمال پارگی آن همیشه وجود دارد. انتقام‌جو و سخت‌کوش بود اما همیشه حتی در اوج خشم هم خونسرد و آرام به نظر می‌رسید. در کشتار و تخریب مردد و سست نمی‌شد اما شهرهایی را که بی‌جنگ تسلیم می‌شدند ویران نمی‌کرد؛ از اهالی باجی سنگین می‌گرفت و آنان را به تهیه آذوقه و اسب مجبور می‌کرد. درباره همه‌ چیز خودش شخصا تصمیم می‌گرفت و حرف آخر را می‌زد اما در هر کاری با اهل فن به مشورت می‌نشست و درباره چیزهایی که نمی‌دانست چندان لجاجتی از خود نشان نمی‌داد. مجموعه قوانینی که وضع کرده بود «یاسا» خوانده می‌شد و مجموعه پند و اندرزهایش را هم «بیلیق» می‌نامیدند. این دو کتاب تا چند نسل میان مغولان تقدس داشت با تکیه به آنها بر مردم امپراتوری حکومت می‌کردند. اما این میراث او حداقل در غرب امپراتوری دوام نیافت و در فرهنگ برتر جهان اسلام بی‌اعتبار و محو شد و حتی خود مغولان نیز آنها را کنار گذاشتند. او را نزدیک زادگاهش، زیر کوه بورخان قلدون(که مغول‌ها محل وصلت نیاکان توتمی خودشان، یعنی گرگ نر آبی و گوزن ماده بی‌تحرک می‌شناختند) دفن کردند. هر چند خود قبر را از همه پنهان نگه داشتند و از این‌ رو امروز کسی نمی‌داند که قبر چنگیزخان دقیقا کجاست.»

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین