درست در سرحدات ۲۰ سال نخست قرن ۲۱ تصویری قرن نوزدهی را متصور شدن شاید امری دشوار باشد و غیرملموس و تداعی ساختن و مجسم کردن و بیان داشتن شرح زیست آدمیان آن دوره دور نیز بود نامانوس؛ ولی ممکن است باورش سخت باشد برای آدمی در سده اخیر، اما این قلم به اعتراف و صراحت بیان میدارد شرح زیر وصف حال اکنون کودکان کنج شرقیترین جغرافیای ایران زمین است؛ سیستان و بلوچستان!
کودک
کودک لخت پا، تکیده، زرد رو با جامهای مندرس و چاک خورده از هر سو، چون بیرقی بیاراده رقصان به دست باد در جنگ برای چنگ زدن و به دندان جویدن تکه نانی خشک در حدودات یک مخروبه که محل انباشت زبالههاست سرگردان و بیهدف رهاست در پی دیگر همسالان خویش یک به یک به قطار که بدون شک بیشباهت نیستند هر کدام ایشان به ظاهر از آن یکی!
هوتک
بله این یک تصویر واقعی از همان جایی است که چندی است اکنون صحبت از کودکان آن به کرات و بسیار میآید به میان و روایتهای هولناک این طفلان معصوم شده، شهره آقاق و نقل هر محافل که چگونه عضوی از بدن آنان طعمه گاندوها شده یا که غرق گشتهاند در اعماق رودها، رودخانهها یا اینکه گرفتار در لجنزارهای مردابگونهای به نام هوتک که حال شده قاتل هر کودک! نشان به آن نشان که اگر روزی و روزگاری نشانی از نشانی قتلگاه کودکان بلوچ از تاریخ گرفته شود، انگشت اشاره تاریخ دراز خواهد شد به سوی همین هوتکها و رودخانهها که چگونه سلسله مرگهای تاسفبار کودکان را در دل خویش ثبت کردهاند و ضبط و باید آنجا که مرگ همواره در کمین کودکی نشسته، بازگو نماید شرح ماوقع این درد و رنج و فاجعه بیپایان را.
سوتک
اکنون دیگر شاید چندان جای تعجب نداشته باشد روزانه خبر مرگهای زنجیرهای کودکان بلوچ واگویه شود و بازگو چراکه حال این رخداد چنان تکرار شده که گوشها خو گرفتهاند و فضا عادی شده برای این مرگهای زنجیروار کودکان طی سالهای اخیر در هوتکها و رودها و برکهها و رودخانهها. حال دیگر هیچکس برای مرگهای زنجیرهای کودکان بلوچ در برکهها و هوتکها نه شیون سر میدهد و زاری و نه موتکی غمین خوانده میشود که روزگاری در فرهنگ بلوچ برای غریبانه و مظلومانه رفتن یاران سر داده میشد و خوانده.
باری؛ بیش از این درنگ لازم نیست در متن، حال شاید وقت آن رسیده باشد تا در خطوط پایانی این سیاهه آنچه در پس مرگهای زنجیرهای کودکان بلوچ بر اثر غرق شدن در هوتکها و رودکها نهفته است را باز بگوییم و چرایی آن را که کمتر به آن از این زاویه دید بیان شده، بپردازیم و به گونهای دیگر بنگریم این حوادث تاسفبار را.
تا همین امروز که کلمات این متن دارد میگیرد جان خبری دگر آمد که در آن سوی بلوچستان یعنی در حوالی سراوان و سوران و مهرستان و فاصلهها دورتر از این سو یعنی چابهار و نیکشهر و سرباز که مرگهای زنجیرهای کودکان به کرات اتفاق میافتد در رودها؛ کودکی دگر در آب جان داد.
اگر به درستی بررسی شود، علل و دلایل این مرگهای زنجیرهای سوا از مساله کمبود آب بدون شک به این نتیجه خواهیم رسید که مهمترین عامل دخیل در این رخداد تراژدیک فراهم نبودن اسباب بازی و وسیله سرگرمی و تفریح برای کودکان روستایی است.
در اینجا کودکی محتاج یک سوتک است برای سرگرمی تا در گلوی خویش فشارد و از زبان سوتک واگویه نماید، درد دیده نشدن و برآورده نساختن دنیا و رویای کودکی را؛ امری که شاید در سایر نقاط خواستهای پیش پا افتاده و سهل و در دسترس باشد برای کودکان آنجا که حتی محتاج خواستههای بزرگ و رویایی نمیماند چه برسد به سوتکی و نیلبکی که تمرین کند، اجابت آرزوها و رویاهای خویش را.
با عرض تاسف باید اعترافی تلخ کرد و تکاندهنده که به دلیل مشکلات و مصائب بیشمار دنیای بزرگترها، چون راه و آب و درمان و بهداشت سایر نیازهای ضروری، صدای کودکان گم شده است در لابهلای خواستهها و نیازها و مطالبههای بیشمار ایشان.
در اکثر روستاهای سیستان و بلوچستان خبری از ابتداییترین وسیله سرگرمی کودکان نیست و واژههایی، چون پارک بازی، اماکن تفریحی و سرگرمی، کلاسهای آموزشی برای این کودکان بیگانه هستند بنابراین همین خلأ باعث میشود، کودکان سرگرمی خود را در رودخانههای عمیق و پر آب، هوتکهای باتلاقی و برکههایی بجویند که زیستگاه گاندوها هستند و خطرناک برای رفع نیاز و سرگرمی کودکان و در پایان نیز باید عرض کرد که مادران و پدران چنان سرگرم و غرق در مشکلات و گرفتاریهای خویشند که اصلا به سرگرمی کودکان نمیاندیشند و آن را یک اولویت و ضرورت نمیدانند و چنین است و اینگونه خبر غرق شدن کودکان در رودها و هوتکها شدت گرفته و مرگهای زنجیرهای کودکان در هوتکان پای ثابت اخبار روزانه روزنامهها شده و رسانهها و جراید. خیر پیش.
منبع: روزنامه اعتماد/ محمد بلوچزهی