آفتابنیوز : سیاستمداری که تمامی شهرت خود را در عرصه ملی در بازی زمانی دو ماه به دست آورد. فارغ از برخی اتهامات در مورد تخلفات انتخاباتی (که در برخی موارد احتمال صحت آنها وجود دارد)، ابعاد پیروزی وی چنان است که می توان به راحتی روحیه و واقعیت درونی بخش اعظمی از شهروندان ایران را درک کرد. پیروزی احمدی نژاد همانند پیروزی بوش در انتخابات نوامبر 2004 دارای پیامی است که جهان خارج نباید نسبت به آن بی توجه باشد، پیامی واضح، ملی گرایانه و البته محافظه کارانه.
نتیجه این انتخابات هنگامی اهمیت بیشتری می یابد که آن را به عنوان تأکیدی بر تثبیت ایران به عنوان کشوری که در آن نیروهای مردمی و ملی گرا دارای قدرت عظیمی هستند، تلقی کنیم. در این کشور هنوز انقلاب سال 1357 فراموش نشده است.
این انتخابات نشان می دهد که انقلاب ایران پس از گذر از دوره ای بیست ساله هرگز وارد فاز «اصلاح» نشده بلکه در عمل انقباضی بیست ساله را پشت سر گذاشته و اکنون بار دیگر در دوران جهش به سر می برد، دورانی که در آن فشارهای خارجی و یا نخبگان داخلی عملا بی تاثیر است. این دوران در روسیه در اواخر دهه 1930،چین در دوران انقلاب فرهنگی در اواخر دهه 1960 و کوبا در پایان دهه 1980، نیز به وقوع پیوسته است.
نتایج این انتخابات از دو جنبه خطرناک است: مخالفان حکومت اسلامی ممکن است ناامید از اصلاحات آرام به خشونت دست زده و دشمنان ایران چه در خاورمیانه و چه غرب را به فکر تقابل نظامی بیاندازند و این گرایشات هم زمان ممکن است رهبران سیاسی ایران را دچار همان توهمی کند که در طول قرن گذشته در میان سران این کشور (و بسیاری دیگر از حکومت های انقلابی) شاهد آن بوده ایم.
تصویری ناب
کلید درک پیروزی احمدی نژاد،احساسی است که نخبگان اسلامگرا – یا همان گروه حاکم انقلابی که حدود 5000 روحانی و افراد عادی را در بر می گیرد – در درون خود احساس می کنند. در طول 26 سال گذشته این گروه نخبه به تدریج کنترل خود بر دولت را افزایش داده و اقتصاد را در سیطره خود گرفته است.
برای رهبران انقلابی گذشته، همانند روبسپیر در فرانسه 1790، تروتسکی، مائوتسه تانگ و فیدل کاسترو) به راحتی آنچه که در ایران گذشته است، کاملا قابل درک است. من سال ها پیش، هنگامی که از حرم امام خمینی که مجموعه ای از مساجد، آپارتمان ها و رستوران ها است دیدار کردم، با این واقعیت مواجه شدم. این مجموعه در منطقه کارگرنشین جنوب تهران واقع شده است.
تصمیم من برای بازدید از این مکان،آن هم در اولین روز حضورم در این کشور، که پس از بیست و یک سال صورت می گرفت، حیرت دوستانم را به همراه آورد. دوستانم به من گفته بودند که جمعیت انبوهی که در این مکان مشاهده خواهم کرد، ایرانی ها نیستند بلکه افغان ها و ازبک هایی هستند که روحانیان ایران با پرداخت پول، هزینه مسافرت و غذای رایگان آنها را تشویق به حضور در این مکان کرده اند!
مسؤول حرم، پس از حضور من در این مکان، به من خوشامد گفته و با در دست گرفتن دست من مرا به داخل ساختمان و محل آرامگاه خمینی و فرزندش احمد برد. آرامگاه این دو تن در درون چارچوبی مستطیل شکل قرار داشت. افراد در کنار این آرامگاه به زیارت، گوش دادن به روضه های حضرت علی(ع) و امام حسین و گاه استراحت مشغول بودند.
مدتی بعد، من با مردی حدودا سی ساله صحبت کردم . او دارای همان پیشینه ای بود که رئیس جمهور منتخب ایران نیز از آن برخوردار است. این دو جوان چندین سال را در ارتش گذرانده و اکنون راننده یک وزارتخانه بود. از او در مورد نگاه و تلقی اش از خمینی پرسیدم. پاسخ او انعکاس دیدگاه بسیاری از شهروندان ایران بود: امام ساده بود. او صریح بود و دروغ نمی گفت. اما مثل بقیه نبود.
منظور او از «بقیه» شاه و وابستگان او که در جریان انقلاب 1357 از کشور رانده شدند، نبود بلکه به طبقه ای اشاره می کرد که در جمهوری اسلامی دارای مزیت ها و امتیازهای ویژه ای هستند. نماد این طبقه را می توان در هاشمی رفسنجانی یافت، مردی که احمدی نژاد در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری شکست داد.
کارنامه رفسنجانی، به عنوان سیاستمداری با گرایشات اقتصادی و ارتباطات فرامرزی که در فاصله سال های 1997-1989، ریاست جمهوری ایران را بر عهده داشته است، از نگاه این راننده و بسیاری دیگر از شهروندان عادی ایران، نمی تواند اعتمادی را نسبت به توانایی او برای حل معضلات اقتصادی و یا استراتژیک کشور برانگیزاند. از سوی دیگر باید به این موضوع نیز توجه داشت که از نگاه این افراد میان او و بنیانگذار انقلاب تفاوت اخلاقی آشکاری وجود دارد.
جریانات گذشته
نتایج انتخابات ریاست جمهوری، قطعا پیروزی بزرگی برای جانشین امام خمینی، آیت الله خامنه ای محسوب می شود. احمدی نژاد تمامی دوران فعالیت خود را در این بازی زمانی گذرانده است و نسبت به مراکز قدرت نزدیک به رهبری، بسیار وفادار است.
پیروزی محافظه کاران ایرانی، نشان دهنده دو موضوع مهم است. نخست آنکه در میان رهبران سیاسی ایران اختلافات سیاسی بسیار واقعی، و نه فرضی، وجود دارد. دوم آنکه پیروزی احمدی نژاد نشان دهنده عاملی مهم در شکل گیری حکومت انقلابی ایران است. این انتخابات نشان داد که نظام، ایدئولوژی و ذهنیت آنان، نه در سال های کشمکش اسلامگرایان با شاه (1978-1963) و نه حتی در جریان خود انقلاب که در واقع در جنگ پرهزینه با عراق (1988-1980) شکل گرفته است.
جنگ عراق و ایران، دومین نبرد طولانی میان دو کشور در قرن بیستم محسوب می شود. نبردی که در جریان آن 750 هزار سرباز ایرانی جان باختند. نهادهایی که در جریان جنگ خلق شدند؛ سپاه پاسداران و بسیج و سرویس های اطلاعاتی اکنون هسته اصلی حکومت را شکل می دهند، نه روحانیون و یا حتی رهبران سیاسی و یا ارتش . بسیاری از چهره های شاخص سیاسی کشور در سطوح بالا، ارتقای خود را مدیون این نبرد هستند. برای درک عمق و ژرفای تاریخی احساسات ملی گرایانه ایرانیان باید به «متن» تحولات معاصر این کشور توجه کرد.
ایران در جریان هر دو جنگ جهانی،بدون آنکه در سیر تحولات کوچکترین دخالتی داشته باشد، از سوی بریتانیا و روسیه مورد تجاوز قرار گرفت. حاکمان این کشور در فاصله زمانی دهه 1950 و دهه 1970 توسط ایالات متحده عزل و نصب می شدند. تجاوز عراق به ایران نیز که در سپتامبر 1980 صورت گرفته عملا با ممانعت کشورهای غربی از محکوم شناخته شدن تجاوز عراق توسط شورای امنیت همراه بود.
رهبران سیاسی ایران، به صورت عام می توانند بر این پیش زمینه تاریخی تأکید کنند اما چهره ای همانند محمود احمدی نژاد که تجربه عینی جنگ ویرانگر دهه 1980 را به همراه داشته و آن را با گوشت و پوست خود احساس کرده است، بیش از دیگران می تواند از چنین مزیتی برخوردار باشد.
شکست اصلاحات
برای اصلاح طلبان ایرانی مرتبط با محمد خاتمی و جنبش های دانشجویی، زنان و سایر حرکت های مدنی که در سال های اخیر شکل گرفته اند، به قدرت رسیدن احمدی نژاد، واقعیتی هراس آور است. پیروزی احمدی نژاد در انتخابات اخیر یادآور دو حادثه دیگر در تاریخ معاصر ایران است. حادثه نخست، در جریان انقلاب مشروطه روی داد (1909-1905) و حادثه دوم در جریان انقلاب ایران. در هر دو حادثه اصلاح طلبان پیشرو در تلاش خود علیه حکومت های سرکوبگر وقت، از سوی جنبش های مردمی، ملی گرایانه و اقتدارگرا به حاشیه رانده شده و عرصه را برای حضور و فعالیت آنان خالی کردند. پیروزی احمدی نژاد می تواند رأس سوم این مثلث را تکمیل کند.
اکنون اما اصلاح طلبان ایرانی در شرایط حساسی به سر می برند. جنبش اصلاح طلبی عملا انعکاس دهنده تغییرات مهمی است که در درون ایران صورت گرفته است. می توان اطمینان داشت که این جنبش در نهایت هنگامی که انقلاب خود را فرسوده کند، مانند آنچه که در سایر انقلاب های جهان روی داده است، در رسیدن به هدف خود که سکولاریزاسیون تدریجی، لیبرالیزاسیون و باز کردن درها به روی جهان خارج است، پیروز خواهد شد. این جنبش اما هم اکنون خود دچار چنان تفرقه ای است که امکان گردهم آمدن گروه های مختلف تحت رهبری واحد سیاسی وجود ندارد، همچنانکه در مقابله با گرایشات اقتدارگرایانه نخبگان اسلامگرای نزدیک به محافل قدرت نیز در عمل ناتوان است. عدم انعطاف این جنبش برای آزمودن راه های دیگری از تحرک بخشی به جامعه، در شرایطی که فعالیت احزاب سیاسی در ایران محدود شده است نیز از دیگر نقایص آن محسوب می شود.
شکست اصلاحات را اما باید در متن تحولات بین المللی نیز جستجو کرد. اقدام جورج واکر بوش در قرار دادن نام ایران در فهرست اعضای «محور اهریمنی» در ژانویه 2002 و تنها چهار ماه پس از آنکه ایران با همدردی با قربانیان فاجعه 11 سپتامبر و همزمان حمایت از سرنگونی طالبان، رویه دیگری در پیش گرفته بود، هرگز کمکی به اصلاح طلبان ایرانی نکرد. ایالات متحده هنوز هم سرگرم گپ زدن با واپس گراترین عوامل و عناصر اپوزیسیون ایرانی در تبعید است. مجموعه اقدامات واشنگتن در این دوران نه تنها باعث فلج شدن اصلاح طلبان در عرصه بین المللی شده بلکه مهر تاییدی بر ذهنیت مقابله جویانه نیروهای محافظه کار ایران محسوب می شد.
ایران و جهان
در نگاهی وسیعتر، نتایج این انتخابات نشان می دهد که ایران تا چه اندازه از قواعد سیاسی مدرن و گرایشات رایج در جهان معاصر تبعیت می کند.
واکنش ملی گرایانه به جهانی سازی که در میان بسیاری از ایرانیان مشاهده می شود، احساس مشترکی است که اروپاییان نیز در مقابله با قانون اساسی اتحادیه اروپا و یا آمریکایی ها در هنگام مواجهه با دگرگونی های اقتصادی و اجتماعی از خود نشان می دهند.
خشم عمومی نسبت به سوءاستفاده از منابع نفتی – چه توسط شاه و چه برخی از رهبران سیاسی فعلی – که تبدیل به ضرباهنگ تبلیغات انتخاباتی احمدی نژاد شده بود، مشابه رویکردی است که سیاستمداران رادیکالی چون ایوموراس در بولیوی و یا هوگو چاوز در ونزوئلا در پیش گرفته بودند. تری لین کارل در مقایسه تطبیقی دقیق خود تحت عنوان «پارادوکس فراوانی: افزایش درآمدهای نفتی و دولت های نفتی» می نویسد: در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، سوءاستفاده سیاسی از منابع مالی نفتی رایج است.
محمود احمدی نژاد نیز همانند جورج واکر بوش پیروزی خود را مدیون رویکرد و رویه پوپولیستی خود و همزمان قدرت و توان خود در درون مجموعه ای از نهادهایی است که در نزاعی بین المللی (جنگ ایران و عراق) شکل یافته اند.
این رویکرد و این نهادها تعیین کننده و همزمان محدود کننده نحوه مواجهه او با معضلات و مشکلات بنیادینی خواهند بود که در آینده نه چندان دور با آنها مواجه خواهد شد، مشکلاتی که از اقتصاد و معیشت روزانه مردمان تا برنامه هسته ای کشور را در بر می گیرد.
رئیس جمهوری جدید ایران در شرایطی به فعالیت خود ادامه خواهد داد که ملاحظات مرتبط با پرستیژ ملی، تاثیرگذاری منطقه ای و تعامل و چانه زنی قدرت های متعدد غیرقابل اجتناب هستند. ایران این بار نیز همانند تمام دوران معاصر خود می تواند نمادی از تحولات جهانی باشد. کشوری که نخستین انقلاب آن در ابتدای قرن گذشته جهان را به همان اندازه انقلاب روسیه شگفت زده کرد، اکنون بار دیگر تبدیل به کانون توجهات جهانی شده است. در چنین شرایطی تنها می توان امیدوار بود که رهبران جدید ایران و دشمنان قدیمی آنان، توهمات و تصورات خود را منطبق بر واقعیت تلقی نکنند.