کد خبر: ۶۷۵۵۷۶
تاریخ انتشار : ۲۱ مهر ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۴

فرار با خواستگار خیالی! / او با موجودات خیالی سخن می‌گوید

دختر ۲۸ ساله‌ با چهره‌ای آشفته و مضطرب وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری شفای مشهد شد تا از رفتارهای پدرش برای جلوگیری از ازدواج با پسر مورد علاقه اش شکایت کند.
فرار با خواستگار خیالی! / او با موجودات خیالی سخن می‌گوید
آفتاب‌‌نیوز :

دختر جوان ناگهان سیلی محکمی به صورت پدرش نواخت و فریاد زد: او نمی‌گذارد من ازدواج کنم! پدرم خواهر دوقلویم را بیشتر دوست دارد و برای من جهیزیه نمی‌خرد! من پسری همسن خودم را دوست دارم و از خانه فرار کردیم تا با هم به جایی دور برویم و ازدواج کنیم، اما ...

این‌ها بخشی از اظهارات دختر ۲۸ ساله‌ای است که با چهره‌ای آشفته و مضطرب وارد اتاق مددکاری اجتماعی کلانتری شفای مشهد شد تا از رفتارهای پدرش برای جلوگیری از ازدواج با پسر مورد علاقه اش شکایت کند، اما هنوز حرف هایش تمام نشده بود که پدر را پشت سر خود دید و عقده هایش را با نواختن یک سیلی به صورت پدر خالی کرد و به گریه هایش ادامه داد. در همین هنگام پدر میان سال دست نوازش بر سر دخترش کشید و در حالی که او را مورد تفقد پدرانه قرار می‌داد، به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: کارگر ساده‌ای هستم که به سختی هزینه‌ها و مخارج خانواده ام را تامین می‌کنم، اما تلخکامی‌های زندگی من از روزی آغاز شد که فهمیدم دختران دوقلویم کاملا با یکدیگر متفاوت هستند و رفتارهای عجیبی دارند.

آن‌ها دوقلوهای ناهمسان بودند و من تلاش می‌کردم آن‌ها مانند هم لباس بپوشند و مانند هم درس بخوانند، ولی در این میان، «تینا» بسیار باهوش‌تر از «مینا» بود، به گونه‌ای که در مدرسه نیز بیشتر از خواهرش مورد توجه معلمان قرار می‌گرفت. آن‌ها استعدادهای متفاوتی داشتند، اما من و اطرافیانم همواره سعی می‌کردیم حتی اسباب بازی و لوازم آموزشی یکسانی برای آن‌ها تهیه کنیم.

مقایسه هوش و استعداد تحصیلی آن‌ها با یکدیگر یک حس تبعیض و بدبینی را درذهن مینا به وجود آورد و او را به دختری افسرده و گوشه گیر تبدیل کرد،ولی با آن که برخی از نزدیکانم دچار بیماری‌های روانی بودند،من اهمیتی به این موضوع ندادم، زیرا هیچ گونه آگاهی درباره اختلالات روانی نداشتم. آرام آرام رفتارهای دختران دوقلویم بسیار متفاوت‌تر از یکدیگر شد و تینا هر روز بیشتر در تحصیل و زندگی اجتماعی پیشرفت می‌کرد تا جایی که اکنون دوره دکترا را می‌گذراند، ولی مینا نتوانست دیپلم بگیرد و به دختری روان پریش تبدیل شد.

بارها او را نزد پزشکان متخصص بردم، ولی به خاطر هزینه‌های سنگین درمان نتوانستم معالجه او را ادامه بدهم. از سوی دیگر نیز دخترم حسادت عجیبی از همان دوران کودکی به خواهرش دارد و زمانی که قرص هایش را مصرف نمی‌کند با موجودات خیالی سخن می‌گوید و از خواستگاری واهی حرف می‌زند که قصد ازدواج با او را دارد. در عالم توهم و به قصد ازدواج با آن خواستگار خیالی، فرار می‌کند و ما مدام در پی او هستیم تا خدای نکرده حادثه تلخی رخ ندهد.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین