محمدجواد لسانی در یادداشتی نوشت: رادیو و تلویزیون در توسعه فرهنگ ملی، نقش خطیری ایفا میکند. این سازمان بزرگ، به احتمال قوی، برای موضوعاتی همچون سوگ ازدستدادن استاد محمدرضا شجریان و اتفاقات سنگینی از این دست، هدف و برنامه برای خودش دارد. همچنین برای رویدادهای ریز و درشتی که به صورت روزانه شنیده میشود، لابد برنامههای خرد و کلانی تدوین میکند.
اما پرسش این است که واقعا کدامیک از آن رویدادهای پیشآمده، به عنوان شاخص ارزشمند برایش مطرح میشود؟ کتابی را لازم است یادآور شد که در همین چند دهه اخیر در کلاسهای علم ارتباطات به عنوان کتاب متن تدریس شده؛ نامش «آینههای جیبی» است و نویسنده آن، هربرت مارشال مکلوهان (۱۹۸۰-۱۹۱۱) اهل کشور کانادا.
عکس از خبرگزاری فارس
این شخص نامآشنا در جهان، استاد و پژوهشگر مطالعات رسانهای است. او را مبتکر نظریه «دهکده جهانی» دانستهاند که به عبارت روشن، این تعبیر، یک اشاره لطیف به نزدیکشدن ملتها به همدیگر در زمانه اکنون است. نوشتههای مکلوهان پر از ابهام و ایجاز است؛ تا جایی که گاهی به مرزهای رمز و راز میرسد. از اینرو، برای درک جهان امروز، این رسانهها هستند که باید حرف اول را بزنند.
نزدیکشدن به افکار این نظریهپردازان، همچون نان شب حیاتی است تا راههای علمی ارتباط اجتماعی فهمیده شود. اگر در اتاق فکر یک سازمان خبررسانی و برنامهسازی، از این مهم غفلت شود، چهبسا رسانه ملی با همه عریضوطویلبودنش از مردم جامعه خودش هم عقب میافتد و از درک احساس جمعی جا میماند.
دکتر ابراهیم رشیدپور در سال ۱۳۵۱ خورشیدی بر سر همین دغدغه روشنفکری، مجموعه مقالاتی را در باره آرای مکلوهان به فارسی ترجمه کرد و در مجله تماشا که ویژه رادیو و تلویزیون وقت بود، آنها را خردهخرده به چاپ رساند و به این شیوه به شناخت دیدگاههای مک لوهان، نزد اصحاب رسانه، کمک شایان کرد. کتاب آینههای جیبی مجموعهای از همان مقالات است.
در این یادداشتها سعی شده تا زوایای پیدا و پنهان اندیشههای آیندهنگرانه مکلوهان مورد بررسی قرار گیرد. به همین نام کتاب دقت کنید که گویا از یک آگاهرسان جیبی در آینده خبر میدهد؛ درحالیکه که هنوز در زمان نگارش مقالات خبری از موبایل نیست. شما در کتاب، نکتههای آشنایی از این دست میخوانید که جدیدا ابداع شدهاند و خصلتهای اصلی آن در کتاب یاد شده است. موضوعاتی که نگاه متفاوت مکلوهان به پدیدارهای روزانه را مینمایاند و آینده جهان و فناوریهای نوین را تفسیر میکند و تأثیرشان بر میراث گذشته را از نگاه خلاق او به تصویر میکشد.
او در آینه حبیبی ازعقبافتادن رسانهها به خاطر ذهنیت بسته مالکان آنها حرف زده است؛ او میگوید «ما به سمت آینده میرانیم در حالی که فقط به آینه عقب نگاه میکنیم». به عبارت روشن افراد متخصصی در رسانه، پشت دستگاه نشستهاند، اما گردانندگان بالا سرشان، نگرش و برنامهای برای آینده این نسل ندارند، چون علایق و رویکردهای آنها را نمیشناسند و دوست دارند به طور دائم به آینه عقب خیره بمانند! و همین سبب شده که حرف نو و پویشگرانهای از جعبه جادو شنیده و دیده نشود و تکرار گذشته، اصل همیشگی مدیران قبیلهگرای آن باشد.
در همین چند روز گذشته، دو خبر از دو شخصیت در صحن اجتماع شنیده شد. هر دو واقعه تقریبا در یک روز به وقوع پیوستند؛ نخست، آزادی یک زن فعال اجتماعی بود که پس از چند سال از زندان ناخواسته، ترخیص شد. دیگری، خبر درگذشت یک هنرمند پیشکسوت بود که مردم با صدایش، خاطره و الفتی دیرینه داشته و دارند.
شجریان چنان در کوران فعالیت اجتماعی و فرهنگی با هموطنانش، همراه و همآواز میشد که شیب وجهه ملی و محبوبیت او قابل انکار نیست و کمتر فردی را میتوان یافت که نام و آوازه او را نشناخته باشد. به هر روی شنیدهشدن این اخبار در صحن جامعه، واکنشهای عاطفی مشترکی را برانگیخت.
اکنون باید به همان اولویتهای رسانه رجوع کرد که در انعکاس و مدیریت این خبرها چه اقداماتی مبذول کرد؟ خاصه آنکه برای خبر دوم، تردید و ناباوری از شنیدن این خبر اندوهناک و سنگین، بینندگان را واداشت تا پس از مدتها سراغ تلویزیون سرزمینشان بروند تا اگر همنوایی هست، آن را با رسانه بوم خود قسمت کنند. این یک فرصت طلایی بود که پس از مدتها به سازمان دیداری و شنیداری چشمک میزد تا رسانه متعلق به آنها کاری کارستان کند و از خود یک شگفتانگیزی مردمپسند نشان دهد و مخاطبان قهرکردهاش را به سوی خویش بکشد.
اما صد افسوس که این لحظات پرقیمت، نزد مسئولان ساختمان شیشهای ساعت به ساعت سوزانده شد؛ زیرا چسبیدن به همان ذهنیت کهنه «تبار من، تبار تو» سبب شد که آنها بیتوجه به صداها و جوششها از سراسر این خاک، تنها به «آینه عقب» خیره بمانند و حتی در آن چند دقیقهای که جبرا باید خبر را اعلام میکردند، لحنی صمیمانه نیز خرج نکنند و در ۲۴ ساعت بعدی در اولویت پخش ویژه قرارش ندهند.
این اتفاقات است که ریزش مخاطب را سبب میشود و آنها را به محاق نامطمئن شبکههای آن سوی آب میکشاند تا در جریان لحظه به لحظه سفر هنرمند محبوبشان باشند. در اینکه چه کارشناسی برای همدردی به استودیو دعوت میشود، دیگر از اختیار رسانه بومی خارج است؛ چون بازی را تا امروز باخته است. البته بههوشآمدن و نقد گذشته میتواند آنها را بیدار کند تا به جاده اصلی برگردند، اما این مهم به مدیرانی لایق و کاردان نیاز دارد که شهامت رسانهای از خود نشان دهند.
«چه چیزی میتواند پخش شود و چه چیزی و چه لیستی حق پخش ندارد»؛ این جمله دیواری، مرتب در شبکهها شنیده میشود تا همه دستبهعصا راه بروند و ترس در آنها نهادینه شود. کاش آنها در جلسات مدیران پی میبردند آنچه هر لحظه در این رسانه دیده میشود، پس از کسب اعتبار از مخاطبان میتواند حکم «رهنمود» پیدا کند. رسانه میتواند با ظرفیتی که در خود دارد، برای عموم مردم در سنین گوناگون، تولید فکر کند.
حتی جا دارد فراتر هم برود و تعبیر «پیشتازی رسانه» را به خود بگیرد و صفت بزرگ «آینهگی جامعه» را همچون مقطع هشت سال دفاع مقدس از مردم دریافت کند و نسبت به رسانههای خرد و درشت دیگر سیادت کند. به عبارت بهتر این سازمان میتواند خواستههای مردمی و حقوق اجتماعی را به روشنی و بیطرفی در قالبهای خبری، مستند و نمایشی بیان کند. این حرف بیهودهای نیست. برای رسانه هنوز هم دیر نیست که هنگام رانندگی پشت رسانه، ۹۰ درصد به شیشه جلو نگاه کند!