زمانی که رئیس جمهوری جدید امریکا باید تصمیم بگیرد، در چهار سال پیش رو قصد دارد دست به چه تغییراتی در کشور خود بزند و سیاست خارجی خود را چگونه مدیریت کند. در اینجا به طور خلاصه به دیدگاههای 6 روزنامه نگار و کارشناس رسانهای معتبر جهان را که به جهان 4 سال بعد، که احتمال دارد ترامپ در آن رئیس جمهوری امریکا باشد و یا به عکس بایدن سکان هدایت امریکارا به دست گرفته باشد، پرداختهایم.
آیا بایدن امریکاییها را متحد میکند
مایکل لو؛ عضو هیأت سردبیری نیویورکر: شکاف موجود در جامعه امروز امریکا، شاید بهواسطه ریاست جمهوری «دونالد ترامپ» نمود بیشتری یافته است. اما در واقع ادامه روندی چند دههای است که «ترامپ» شتاب بیشتری به آن بخشیده است. در هسته اصلی این تغییرات ما شاهد شکافهای جدی نژادی، قومی، مذهبی، جغرافیایی و فرهنگی بودهایم که ناشی از وابستگیهای انسانهای جامعه به احزاب بوده است. در این فرآیند چند دههای، به علل مختلف رأیدهندگان سفیدپوست بویژه محافظهکاران مذهبی و افراد فاقد تحصیلات عالی و افراد مسن، جذب افکار حزب جمهوریخواه شدهاند. در حالی که رنگینپوستها، سکولارها، تحصیلکردهها، ساکنان شهرها و جوانان نیازهای خود را در ایدئولوژی حزب دموکرات پیدا کردهاند. در این چند دهه اتفاق دیگری نیز در جامعه امریکا رخ داده است که امروز بیش از هر زمان احساس میشود. از اوایل دهه 1960 جامعه امریکایی به سمت فردگرایی رفت. ماحصل آن از بین رفتن روابط جامعه با خانواده بود. اما این الگو روز به روز بیشتر باعث قطع ارتباط امریکاییها با یکدیگر شد. طوری که مشارکتهای اجتماعی رو به زوال گذاشت و هنجارهای متقابل رایج بین انسانها همانند صداقت و اعتماد کاهش چشمگیری یافت و انسانها رو به خود آوردند. در حالی که جامعه امروز امریکا به جای تکیه بر فردگرایی نیازمند «ما شدن» است. «ترامپ» که با شعار «نخست امریکا» در انتخابات 2016 پیروز شد، بخشی از تفکری است که فردیت بر آن حاکم است.
آنچه به روشنی در دوره «ترامپ» مشهود بود، حضور رئیسجمهوری خود شیفته در کاخ سفید بود که تکیه کلامش «من» بود. «بایدن» در کارزار انتخاباتی خود نشان داده، این نکته را دریافته است. او در سخنرانیهای خود بارها این جملات را به کار برده که «امریکا تبدیل به جایی خطرناک شده است»، «اعتماد بین مردم امریکا رو به زوال گذارده است. امید کلمهای دستنیافتنی است. امریکاییها به جای اینکه یکدیگر را مخالف اعتقادات خود بدانند، آنها را دشمن خود میپندارند.» بنابراین او اگر پیروز انتخابات 3 نوامبر باشد، یکی از نخستین وظایفش گام برداشتن در جهت تغییر دیدگاههای مردم نسبت به نوع حمایتهای حزبی است که دموکراسی نیز از آن متأثر میشود.
بایدن تا چه حد میتواند دنیا را نجات بدهد؟
کمال درویش؛ نظریهپرداز سیاسی و رسانهای(منبع: Project Syndicate): از دید جهان آزاد شکی نیست که دونالد ترامپ باید برود تا امریکاییها و به واقع جهانیان نفس بکشند اما سؤال اصلی موجود که این روزها دائماً نادیده گرفته میشود، این است که جو بایدن که گمان میرود شکستدهنده ترامپ و رئیس جمهوری «دموکرات» بعدی امریکا باشد، تا چه حد میتواند دنیایی را پدید آورد که جهانیان در عصر پساترامپ به خلق آن امیدوارند.
اگر ترامپ پیروز شود، شاید قدری دندانهای درندهاش را بساید و از برخوردها بکاهد و حتی به برقراری یک صلح نصف و نیمه با چینیها و کره شمالیها همت گمارد اما او درمورد ایدههای بنیادینی که درباره برتریجوییهای اقتصادی چین، بمب اتمسازیهای کره شمالی و خشونتطلبیهای القاعده و داعش دارد، هرگز قدمی به سمت عقب برنمیدارد و با نیمی از جهان سر «جنگ عقیدتی» دارد. در چنین فضایی ایدههای پوپولیستی و ملیگرایی افراطی ترامپ که دلیل اصلی پیروزی او در انتخابات 2016 بودند و بعداً زیر سایه «کرونا»ی بدخیم و نژادپرستان قاتل امریکایی محو و کمارزش شدند، فقط تا یک حد معین توسط بایدن قابل ملایم شدن خواهند بود. بایدن همین حالا هم اگر بخواهد همه معادلات و کنشهایی را که امریکا بر آنها استوار بوده، تغییر دهد، دستکم به دو سال زمان نیاز خواهد داشت و تازه باید پرسید او چقدر میتواند از روابط خصمانه سالهای اخیر امریکا با چین بکاهد. با چینیها که آشکارا درصدد تسخیر بازارهای جهانی و شکست دادن امریکا در رقابتهای بزرگ اقتصادی است. شاید بایدن بسیاری از روابط و همکاریهای مخدوش شده امریکا با اروپا و امریکای جنوبی را ترمیم نسبی کند، اما در زمانهای که کمپانیهای امریکایی و اروپایی رقابتی غیرقابل اجتناب برای تسخیر بازارهای دیجیتال و تولید وسایل الکترونیک دارند، چطور میتوان همه چیز را بهطور محبتآمیز و با هر دو دست به اروپاییها هدیه کرد. امریکا میتواند درصورت ظاهر از لشکرکشیهای خود در خاورمیانه بکاهد اما هر قدمی که به سمت عقب بردارد، جای پای روسیه را در این منطقه حیاتی از جهان بارزتر و عمیقتر خواهد کرد. بایدن مردی است که وظیفه دارد رویکردهای سبعانه ترامپ را ملایم کند اما احتمالاً برای انجام این کار بهای گزافی خواهد پرداخت و آن سستتر شدن جایگاه امریکا در جنگهای حیثیتی و سیاسی است. مسألهای که دموکراتها همیشه به آن شهره بوده و بابتاش سالها ملامت شدهاند.
برای ترامپ دموکراسی کوچکترین اهمیتی ندارد
هریش خاری؛ سردبیر روزنامه تریبیون(منبع: The Wire): تا انتخابات امریکا فرصت اندکی مانده اما جهان بیرونی و بنیادهای دموکراتیک از حالا تصمیم خود را گرفته و مایلند که دونالد ترامپ ناکام شود و ریاست جمهوری به جو بایدن برسد. دلیل آنها برای این نگرش بسیار ساده و صریح است؛ ترامپ طی چهار سال اخیر هر چیزی را که ناقض دموکراسی است، در عملکرد خود بروز داده است. امریکاییها در سالهای بعد از جنگ جهانی دوم هر ایده و نظریهای را که حاکی از اهمیت دموکراسی است، تبلیغ کردهاند و هرچند این فقط یک ظاهرسازی بوده اما ترامپ همین دستاوردهای صوری را هم زیر پاهای سنگینش له کرده است.
اصولاً رؤسای جمهوری قبلی امریکا که به حزب دموکرات تعلق داشتند، در حرف و سخن همیشه منادی آزادی بودهاند و از جان اف.کندی در دهه 1960 تا باراک اوباما در دهه 2010 جملگی از اهمیت برقراری روابط دیپلماتیک سالم بدون هیچ نگاه برتریخواهانه صحبت کردهاند اما ترامپ از زمان روی کار آمدن در کاخ سفید، همه ملاحظات موجود و منطقی را محو کرده است. برای او نمادی که از امریکا در صورت عدم رعایت دموکراسی و نادیده گرفتن پیماننامههای قبلی صلح و همکاری حاصل میآید، کوچکترین اهمیتی ندارد و حتی بارها گفته است که دموکراسی جزء و عضوی از سیاستگذاریهای جهانی نیست. این در حالی است که یک رهبر فکور و منصف باید ابتدا و حتی در صورت ظاهر و در اظهاراتش اهمیت دموکراسی را گوشزد و در حفظ آن کوشش کند. جامعه امریکا طی چهار سال زمامداری ترامپ از درون و ریشه لرزیده و هرگز با آرامش قرین نبوده و به نظر میرسد که او حاضر است به قیمت قدرتمند جلوه کردن هر چیز، دیگری را قربانی کند و تصویر و تجسم بعدی حاصل از این نگرش هم برای او کوچکترین اهمیتی ندارد. ترامپ سخنران توانایی است ولی حرفهایش فاصلهای چشمگیر با واقعیت دارد و سیاستگذاریهای جهانیاش سبب شده اکثر نقاط جهان و کشورها و ملتها، امریکا را دشمن اول خویش بینگارند و این طریق عقل و شرط موفقیت برای یک رئیس جمهوری موفق نیست؛ عنوانی که ترامپ صدها فرسخ با آن فاصله دارد.
میراث «ترامپ» برای جهان
اکبر شهید احمد؛ کارشناس سیاست خارجی هافینگتون پست: هر چهار سال یکبار جهان به نظاره انتخاباتی در امریکا مینشیند که هیچ نقشی در آن ندارد، اما به نسبت محافظه کار یا لیبرال بودن برنده انتخابات تأثیر زیادی بر سرنوشتش میگذارد. پیروزی احتمالی «دونالد ترامپ» نخستین تأثیری که بر جهان میگذارد، تأثیر منفی او بر نهادهای دموکراتیک در جهان است. زیرا دموکراسی تنها برگزاری انتخابات نیست. آنچه دموکراسی را میسازد، حقوق، قوانین و نهادها هستند. زمانی که «ترامپ» حاضر به پذیرش انتقال مسالمت آمیز قدرت نیست، نه تنها به قوانین موجود حمله میکند که با این دست اظهارات، باعث میشود جهان اندک اندک به سمتی پیش رود که رهبران اقتدارگرا به این نتیجه برسند که میتوانند بدون نگرانی از مورد بازخواست قرار گرفتن، به قوانین حمله کرده و دست به اقداماتی مشابه «ترامپ» بزنند. یکی از آنها «ژایر بولسونارو» است که اگر «ترامپ» پیروز شود، میتواند به اقدامات غیر محیط زیستی و دموکراتیک خود ادامه دهد. مشابه این رویداد ممکن است در هند روی دهد. جایی که «نارندرا مودی» و متحدانش با ابراز ترس از مسلمانان دست به حملات بی وقفه به رسانههای مستقل که نه فقط به نقد دولت هند که به نقد «ترامپ» پرداختهاند، میزند. در حالی که به گفته فعالان سیاسی هند، ترس از انتقادات بینالمللی بویژه از سوی امریکا میتوانند اقدامات دولت «مودی» علیه مسلمانان را محدود کند. به قدرت رسیدن مجدد «ترامپ» باعث میشود او در اقدامات افراطی خود جسارت بیشتری پیدا کند و با شدت بیشتری به سیاستهایی که در چهار سال گذشته داشته است، دست بزند. از همین رو پیروزی او میتواند باعث الهام بخش شدن او برای پوپولیستهای اروپا شود. به احتمال بسیار زیاد، اگر «ترامپ» فرد پیروز انتخابات 3 نوامبر باشد، راستگرایان افراطی و پوپولیست اروپا با شدت بیشتری سیاستهای مهاجرستیزانه و اسلام ستیزانه خود را پیش میبرند و طرفداران تئوریهایی نظیر «کیوانان» با سرعت بیشتری در قاره سبز پراکنده خواهند شد. از دیگر سو، آشفتگیهایی که «ترامپ» در عرصه جهانی به وجود میآورد، فضای مناسبی برای راستگرایان رادیکالی خواهد بود که از فضاهای بحرانی برای بی اعتبار کردن دموکراسی بهره میبرند. بودن «ترامپ» در مسند قدرت امریکا حملات آنها به سمت گروههای لیبرال دموکرات را افزایش چشمگیری میبخشد.
تأثیر بایدن و ترامپ بر اقتصاد جهان
ادوارد آلدن؛ استاد دانشگاه وسترن واشنگتن و عضو شورای روابط خارجی(منبع: Foreign Policy): اگر نامزد دموکراتها ژانویه به کاخ سفید برود، روابط تجاری با اروپا تغییر محسوسی نخواهد داشت چراکه او تا زمانی که نتواند سرمایهگذاری کلانی در داخل کشورش انجام دهد بدون شک وارد هیچ توافق تجاری جدید بینالمللی نخواهد شد. با این حال چهار سال پیشرو برای دیگر کشورهای جهان که تحت تعرفهها و تحریمهای ترامپ قرار دارند، بهبود شرایط تجاری در اولویت قرار دارد. از دیدگاه کارشناسان داخلی، «بایدن» مسیر درستی را میرود. در واقع آنچه در سال 2016 ترامپ را در ایالتهای مهم صنعتی مانند میشیگان، ویسکانسین و پنسیلوانیا پیشتاز کرد نارضایتی از شرایط تجاری بود اما دموکراتها با «بایدن» نمیخواهند اشتباه گذشته را تکرار کنند و این بار تمرکز بیشتری بر بهبود داخلی خواهند داشت.در این شرایط جهان نمیتواند ماهها یا سالها منتظر پایان این اصلاحات و نتایج آن بماند. تجارت جهانی در دوره ترامپ به کلی ویران شده است بنابراین یک فهرست کوتاه اولویتها مانند اصلاح روابط با سازمان تجارت جهانی، ائتلاف جدید برای مقابله اقتصادی با چین و... در برنامههای «بایدن» ضروری است. اما یک لغزش کوچک، میتواند طرحهای او را فاجعه بارتر کند. به طور مثال از یکسو طرح «بایدن» برای سرمایهگذاری 400 میلیارد دلاری خرید امریکایی با تمرکز بر صنایع و فناوری انرژی پاک تماماً امریکایی -که در نظرسنجیها 75 درصد موافق داشته و 40 درصد نیز آن را زمینه ساز ایجاد مشاغل جدید میدانند-، اقدامات بلندمدت تجاری امریکا و دیگر کشورهای سازمان تجارت جهانی را زیر سؤال میبرد و از سوی دیگر او پیشنهادی دست و دلبازانه برای کمک به صنایع داخلی ارائه کرده که جایی برای حمایت از معاملات بینالمللی برای امریکا نمیگذارد و.... بدون شک تحقق این وعدهها صدای بسیاری از هم پیمانان امریکا را درمیآورد. از سوی دیگر شاید «ترامپ»، در تبلیغات خود رقیب را متمایل به چین بنامد اما در حقیقت «بایدن» نیز رویکرد مشابهی به چین دارد. پس تصور اینکه امریکا با «بایدن» به شرایط تجاری قبل از «ترامپ» بازمیگردد محتمل نیست و به نظر نمیرسد همپیمانان امریکا فرصت اصلاحات داخلی را به دموکراتها بدهند. در این شرایط اگر بایدن برای فهرست اولویتهای خارجی برنامه مثبتی داشته باشد و به جنگ تعرفهای خاتمه دهد و به نوعی اشتباه سال 2016 را تکرار نکند میتواند شانس بهتری برای پیشبرد اهدافش داشته باشد.
بایدن هم دلزدگی اروپا از امریکا را ترمیم نمیکند
اندرسون کلوث؛ ستون نویس بلومبرگ: شکاف ترانس آتلانتیک اجتنابناپذیر است اما اینکه برنده انتخابات نوامبر امریکا «ترامپ» باشد یا «بایدن»، در شدت آن مؤثر خواهد بود. اروپای غربی همپیمان پیشین امریکا با روی کارآمدن «ترامپ»، بیش از یک دوست شبیه دشمن آن (لفظی که رئیس جمهوری امریکا به کار میبرد) شد.اروپاییها بخوبی میدانند که شکاف ترانس آتلانتیک با ترامپ شدت بسیاری خواهد داشت اما بدون او نیز دیر یا زود پیش میآید. در واقع این شکاف از دوران «جورج دبلیو بوش» آغاز شد اما «باراک اوباما» هر چند ظاهری تا حدودی آن را اصلاح کرد. در این شرایط «ترامپ» برخلاف همه اسلافش از زمان جنگ جهانی دوم، شمشیر را برای رهبران اروپایی از رو بست و همان طور که «آنگلا مرکل»، صدراعظم آلمان را کوچک میشمرد، دست دوستی با «ولادیمیر پوتین» رئیس جمهوری روسیه داد. در جنگ تجاری او پس از چین، تعرفههای جدید را بر استیل، آلومینیوم و... اروپا تعریف کرد و حتی در تأمین بودجه تخصیصی ناتو نیز اما و اگرهایی آورد. «جان بولتون»، مشاور امنیت ملی سابق ترامپ معتقد است رئیس جمهوری در صورت بازگشت به کاخ سفید به احتمال فراوان از ائتلاف اروپا خارج میشود. این پیشبینی حتی آلمان را در دوراهی چین و امریکا با گرایش بیشتر به چشم بادامیها قرار داده است.در این شرایط طرح شماره دو اروپا با 4 سال احتمالی با ترامپ، ابتدا اروپای متحد است. وزیر خارجه آلمان و رئیس جمهوری فرانسه نیز بر آن تأکید دارد. اما این تدبیر صحیحی نیست چراکه این شرایط، اروپا را به سمت دوقطبی میبرد. به طوری که بسیاری از همسایگان روسیه به سوی امریکا میروند و امثال لهستان نیز کاخ سفید را به بروکسل، برلین و پاریس ترجیح میدهند. اما اگر «بایدن» رئیس جمهوری شود، او دوست همپیمانان امریکا خواهد ماند و حتی بار دیگر به توافق اروپا و عضویت سازمان بهداشت باز میگردد و مانند یک شریک برای اروپا عمل خواهد کرد. او ممکن است خروج نظامیان از آلمان را متوقف کند اما برای مواضع دفاعی ترانس آتلانتیک در هراس از توقع آسیاییها هزینه نمیکند و... با این حال آنچه مسلم است، امریکا با هر رئیس جمهوری دیگر برای اروپا ایمن نیست و باید برای شکاف نوامبر آماده باشند.