حجتالاسلام احمد حیدری استاد حوزه علمیه و کارشناس مسائل دینی در یادداشتی با عنوان «امام جمعه قم و بیان نیم حقیقت!» نوشته است: خداوند انسان را آزاد آفرید و به او عقل داد و برای شکوفا شدن عقلها، بندگان خالص را برگزید تا انسان را به سوی «خلیفة الله شدن»، اقامه قسط و عدل و رسیدن به سعادت دنیا و آخرت هدایت کنند. عقل و پیامبران حکم میکنند که باید از «عبودیت ناب» و «علم ناب» پیروی کرد: «إِنِّی قَدْ جاءَنی مِنَ الْعِلْمِ ما لَمْ یَأْتِکَ فَاتَّبِعْنی أَهْدِکَ صِراطاً سَوِیًّا»(مریم ۴۳) به من معصوم علمی ناب داده شده که به شما عطا نگردیده است؛ پس مرا پیروی کنید تا شما را به راه راست دنیا و آخرت راهنما باشم.
با وجود چنین انسانهای برگزیده و عالمی، هیچ کس دیگر برای هدایت و زعامت انسانها سزاوار نیست و اگر بندگان به حاکم دیگری سرنهند، از لحاظ عقل و شرع محکومند. از طرف دیگر همان خدایی که انسانهای برگزیده را علم ناب داد و به هدایت فرستاد، به آنان اعلام کرد فقط وظیفه دارید انسانها را به اطاعت فراخوانید، اگر به اراده آزاد خود پذیرفتند، زعامتشان را به عهده بگیرید ولی اگر نپذیرفتند، حق ندارید از هیچ راه دیگری بر آنان مستولی شوید. حفظ آنان از ضلالت دنیا و جهنم آخرت به عهده شما نیست و شما را بر آنان سیطره ندادهام که به زور حاکم شوید. این نیست جز امضای آنچه امروز در فرهنگ سیاسی دنیا به «مردم سالاری» و «جمهوریت» نام گرفته است.
پیامبر اسلام و امام علی بر مبنای همین مردم سالاری و جمهوریت، به دعوت مردم قیام کردند و پیامبر با خواست مردم مدینه در عقبه اول و دوم، حاکم شد و امام علی بعد از ۲۵ سال، به خواست اکثریت بینظیر همین مردم بر مسند خلافت نشست و بر اساس همین خواست آزاد مردم، امام حسن در اوج عصمت و علم ناب، خلافت را به معاویه درحضیض جهل، انسانیت و اخلاق، واگذاشت. بعد آن هم نه به معیار «عصمت و علم ناب» که صلاحیت ذاتی زعامت میداد، بها داده شد و نه به معیار «انتخاب مردم» که شرط مشروعیت زعیم بود، لذا کسانی بر مردم حاکم شدند که نه صلاحیت ذاتی[عصمت و علم ناب] داشتند و نه مقبول مردمی؛ نه «اسلامیت حکومت» ماند و نه «جمهوریتش». بعد هم عالمان درباری تئوریهای مشروعیت بخش ساختند و این تئوریهای غلط و ناقص در اذهان دیگر عالمان هم نفوذ و رسوب کرد و استقرار یافت.
بعد از نزدیک به ۱۵ قرن، عالمی از شیعه قد برافراشت و اعلام کرد که در صدد اقامه «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه» زیاد است که در آن به خواست مردم «فقیه جامع شرایط» در رأس نظام قرار گیرد و دیگر اجزای نظام هم به خواست مستقیم یا غیر مستقیم مردم باشد و در اصل ۵۶ قانون اساسی آورد: «حاکمیت مطلق بر جهان و انسان از آن خداست و هم او انسان را بر سرنوشت اجتماعی خویش حاکم ساخته است. هیچکس نمیتواند این حق الهی را از انسان سلب کند یا در خدمت منافع فرد یا گروهی خاص قرار دهد».
متأسفانه از زمان امام تا امروز عالمانی بودهاند که در اثر همان رسوبات ذهنی، «مشروط بودن مشروعیت حکومت معصوم و فقیه» به «خواست و انتخاب مردم» را نپذیرفته و اسلامی ندانستهاند لذا همیشه در باب حکومت نصف حقیقت را گفته و تبلیغ کردهاند و نصف دیگر را یا انکار کرده یا مسکوت گذشتهاند. امام جمعه قم در خطبههای مجازی خود اظهار داشته: «از خصائص اولیای الهی علم غیر اکتسابی، لدنی، قدسی و غیبی است. مقام دیگر اهل بیت(ع) مقام عصمت و طهارت است که از اختیار پیامبر و اهل بیت(ع) ناشی میشود. ولایت تشریعی هم یعنی حق زعامت و زمامداری برای این بزرگواران.» تا اینجا، همان نصف حقیقت است که گفتیم، اما نسبت به نصف دیگر نه تنها اعتراف نداشته، بلکه انکار کرده و بنیان قویم دین را نامقبول جلوه داده و گفته: «مشروعیت زعامت و امامت با رأی مردم شکل نمیگیرد البته پیاده کردن آن به شرایطی [از جمله مقبولیت] نیاز دارد».
فروکاستن «مقبولیت» از «شرط مشروعیت» به «شرط تحقق» نه با مبانی عقلی و دینی میسازد و نه در جهان امروز پذیرفتنی است. آقای اعرافی و عالمانی که «مقبولیت» را «شرط مشروعیت» نمیدانند، باید جواب دهند آیا معصوم و فقیه حق دارد بدون خواست مردم و مثلا با زور یا معجزه بر آنان حاکم گردد؟ اگر معصوم یا فقیه به هر طریق دیگری غیر رضایت و خواست مردم بر آنان حاکم شد، حکومتش مشروع و مورد رضای خداست؟ آیا امام حسن(ع) حق داشت مردم خواهان صلح را سرکوب کند و صلح را نپذیرد و با معاویه بجنگد؟ آیا تداوم حکومت معصوم یا فقیه اگر مقبول مردم و مورد رضایت و خواست آنان نبود، با سرکوب مشروع و مورد رضای خداست؟ جواب صریح به سؤالهای بالا، نیم دوم حقیقت را آشکار کرده و قبول یا انکار آن را به نمایش میگذارد.