در فاصله همین کارهاست که یک چای دخترم میریزد و من توی گوشی دارم اخبار را دنبال میکنم. میرسم به آن ویدئو ... نمای لانگشاتی، چند مرد ایستادهاند دور کومهای بتونی، یکی دو مرد هم روی دیوارهایند ... سقف شاید، صدای جیغ دخترکی موسیقی متن ویدئوست ... خدا ... یکی از دیوارها میغلتد و غباری محو بلند میشود و میخزد به حلقم. سرفهام میگیرد. صدای دخترک اوج میگیرد: خدا ... یکی از مردها انگار هنوز عقدهاش خالی نشده. با دست چند بلوک به هم چسبیده را هل میدهد. بلوکها میافتد و دوباره دخترک میگوید: خدا ... به این میاندیشم سهم هر کسی از این کره خاکی که برای ما انسانها از سایه درختان و حفره غار شروع شده و به خانههای هوشمند دیجیتال امروز رسیده، چقدر است؟ دوباره و سهباره ویدئو را میبینم. دندان قروچه، فکم را قفل کرده. توضیحات ویدئو را میخوانم. زنی بیسرپرست خانهای غیرمجاز ساخته. شهرداری تخریب کرده. زن خودسوزی کرده در بیمارستان بستری است و من هنوز نمردهام.
دین ما میگوید همه اموال ورشکسته را میتوانی جای طلبت برداری الا خانهای که در آن زندگی میکند. عرب جاهلی جنگ که میکرد آیین فتوت جوانمردیاش حکم میکرد هنگام ایلغار، خانهای بر سر کسی ویران نکند و کسی بیسرپرست نشود. خشم مقدسی بغلم کرده. این مردان توی ویدئو اهل کجایند؟ چه مرام و مسلکی دارند؟ یک تکه از سقفش را هم که با تیشه ناکار میکردند، آن خانه قابل سکونت نبود. آن دو سه تا بلوک کندن و انداختنش در لحظات آخر وسط ضجههای زن چه کاری بود؟ این مردان چه لقمهای خوردهاند؟ کارشان قانونی بوده؟ اگر بوده که دمشان هم گرم، ولی قانون وقتی قانون است که برای همه باشد. نشود پیچاندش، نشود دورش زد و خریدش. یعنی همین یک آلونک توی بندرعباس غیرقانونی ساخته شده و حال با تخریبش بندرعباس شد آرمانشهر؟ اگر قانونی بوده که دندنش نرم چرا بعدش مسؤولان استانی مسابقه گذاشتهاند برای دلجویی از زن؟ نمیشد همین آقایان قبل از این خونریزی وخیم رسانهای این دلجوییها را بکنند؟ یک وقتهایی چیزهایی در زندگی از وقتش که بگذرد، از حسش که خارج شود، ۱۰ برابر آن خواسته هم برآورده شود دیگر لطفی ندارد. درست عین اینکه مجسمه اسکار را سه ماه بعد با پیک بفرستند دم در خانهات، تو هم نباشی و سرایدار تحویل بگیرد و بازش کند و بعد بگذارد روی جاکفشیات تا تو شب از راه برسی ...
قصه زن بندرعباسی هم جمع و تمام شد. آقایان گفتهاند برایش خانه میسازیم و هزینههای درمانش را میدهیم. زن بندرعباسی شانس آورد یکی بود و به وقت هجوم برای تخریب خانه آرزوهایش فیلم گرفت. چند زن دیگر اینگونهاند؟ چند ضجه از دخترکان بی پناه این سرزمین هست که هیچ میکروفن و دوربینی به گوش ما نمیرساند. قصهای در فلسفه داریم که میگوید: اگر یک درخت بیفتد روی زمین و صدایی بلند تولید کند، ولی کسی نباشد آن صدا را بشنود و آن افتادن را ببیند، میشود گفت آن درخت اصلا نیفتاده ... راستی کسی از آسیه پناهی خبر دارد؟
به گزارش ایسنا، آسیه پناهی زنی ۶۱ ساله اهل کرمانشاه بود که ۳۰ اردیبهشت امسال اندکی پس از مقاومت در برابر تخریب سرپناه خانوادهاش با بولدوزر شهرداری درگذشت.