میزان اثربخشی و کارایی واکسن سینوفارم تا ۸۴ درصد هم اعلام شده و سهولت دسترسی و نگهداری و قابلیت مصرف آن به تایید سازمان جهانی بهداشت و اداره ملی نظارت بر داروی چین رسیده است. برزیل و اندونزی و ترکیه نیز خواهان استفاده از آن هستند.
پرسش این است که با توجه به روابط خوب امارات با امریکا و درآمد بالای اقتصادی آنان که برای خرید بهترین واکسن غربی هیچ مانعی نداشتند، چرا پذیرفتند واکسن چینی روی مردمشان آزمایش شود و سپس چرا اجازه استفاده از همان را صادر کردند؟ پس ما که هیچ کدام از آن دو ویژگی را نداریم به علاوه وضع شیوع ویروس کرونای نیز در ایران مطلوب نیست، پس چرا با همه اینها اجازه ندادیم که واکسن چینی در ایران آزمایش شود در حالی که آنها این کار را انجام دادند.
جالبتر اینکه اکنون هم خبرهایی درباره امکان تهیه و استفاده از این واکسن مطرح شده برخی نادرست میگویند که این را در چین هم استفاده نمیکنند چرا ما باید استفاده کنیم؟
به نظرم چند عامل موجب این وضعیت شدهاند. اولین آن بیاعتمادی به قدرت است. یکی از دوستان بخش خصوصی تماس گرفته بود و درباره وضعیت مصرف بالای این روزهای گاز و اینکه چگونه میتوان آن را کاهش داد نظر مرا پرسید. البته منظورش از منظر فعالیت رسانهای بود. سپس گفت با توجه به مساله مازوت و آلودگی هوا موضوع مهم است و حتی دستاندرکاران امر نیز قرار است در این باره به مردم توصیه کنند و گزارش دهند. گفتم هر کاری میکنید، لطفا از طریق دستاندرکاران از مسوولان مردم چیزی نخواهید، چون نتیجه معکوس دارد. آن هم در سالگرد سقوط هواپیما!! شلختگی کامل در اظهارنظرات و گفتارها وجود دارد. نه اینکه همه آنها نادرست و دروغ است که اگر چنین بود قابل تحمل بود. مشکل این است که آنان چند نکته را کمتر توجه میکنند.
اول اینکه حکومت از نظر مردم کل یکپارچه است. هنگامی که یک بخش آن خالیبند و در بیان وعدهها و اخبار بیمبالات است . مردم آن را به همه مسوولان تسری میدهند و این تعمیم مردم منطقی نیز هست. ما در سطح شخصی میگوییم فلانی راستگو و فلانی دروغگو است و همه را یک کاسه نمیکنیم، ولی در سطح نهادی، مسوولان را نمایندگان نهاد قدرت میدانند و وجه خصوصی آنان را برجسته نمیکنند هر کدام دروغ بگویند به کل آنان تعمیم میدهند. نکته دوم اینکه نتیجه مخلوط راست و دروغ، میشود دروغ و بدی ماجرا این است که راستها قربانی دروغها میشوند و این بدتر از زمانی است که همه گزارهها دروغ باشند، زیرا هیچ راستی قربانی آنها نمیشود.
نکته سوم غلبه نگاه کوتاهمدت است. مدیران چون به صفت فردی در قدرت حضور دارند، نتایج کوتاهمدت برای آنان نقد و مهمتر از نتایج بلندمدت است که نسیه است و این برای حکومت مثل سم است. هنگامی که در کوتاهمدت بیاعتمادی حاکم شد، بازسازی آن بسیار سخت و زمانبر است. داستان چوپان دروغگو را برای همین آموزش میدادند. بنابراین حکومت حتی اگر بخواهد هم قادر نیست که در این باره به مردم توصیه کند که از این واکسن استفاده کنند.
عامل دیگر ناتوانی در بهروز شدن نسبت به پدیدههاست. در ایران محصولات چینی به عنوان اجناس بنجل شناخته میشود. در حالی که اگر چنین بود، پس چرا امروز قدرت اول اقتصادی جهان در صادرات حتی به کشورهای پیشرفته است؟ پاسخ این است که بازرگانان ایرانی بدون رعایت استانداردها و در غیاب نظارت موثر دولتی و بر حسب سلیقه ارزانتر مردم، کالاهای بنجل ارزان را میآوردند و این گمان را تقویت کردند که کالاهای چین بیکیفیت هستند. در حالی که میتوانستند کالاهای بهتر آنان که طبعا گرانتر هست را وارد کنند.
و بالاخره عامل سوم هم نوعی شیفتگی و فقدان اعتماد به نفس در کنار خودبزرگبینی نابخردانه در جامعه ایران است که متاسفانه به نوعی سکه رایج شده است. هنگامی که مسوولان بهداشتی کشور با افتخار میگویند اجازه نمیدهیم که مردم ما محل آزمایش واکسنهای دیگران شوند، به ظاهر درصدد دفاع از مردم و ارزش قائل شدن برای آنان هستند، ولی در حقیقت چیزی جز بازتاب فقدان اعتماد به نفس آنان نیست. و الا این امری طبیعی است که واکسنها پس از طی مراحل اولیه در صورتی که آزمونهای مربوط موفق شده باشند، در میان انسانها نیز تست شوند و این هیچ چیز بدی نیست و ضعف هم محسوب نمیشود.
به جای این گزاره پوچ باید گفت که اگر واکسنی مطابق استانداردهای علمی سازمان بهداشت جهانی، مراحل اولیه را موفق بوده، ما با افتخار آماده آزمون کردن آن هستیم. همچنانکه با واکسن خودمان نیز با همین معیار باید برخورد کنیم. هیچ فرقی میان واکسن ایرانی و خارجی نیست. همه آنها باید مراحل اولیه را بر اساس استانداردهای موجود با موفقیت بگذرانند تا قابل آزمایش در انسانها باشند. متاسفانه این عوامگرایی در میان مردم نیز کمابیش هست و کمتر کسانی آمادگی آن را دارند که این نوع گفتار و اقدامات نادرست را نقد کنند. در نهایت همه اینگونه رفتارها را میتوان به بیاعتمادی حاد و مزمن میان مردم و حکومت و نیز خودشیفتگی بیمارگونه و بالاخره فقدان اعتماد به نفس عمومی ارجاع داد.