««لطفاً از دختر عزیز ما حمایت کنید.» منظورش از حمایت، فالوکردن صفحه اینستاگرامی است که برای دخترش درست کرده و البته پیشنهاد دادن آن به دیگران. دختر ۸ ساله با آن قیافه شیرین و دوستداشتنی توی ویدئوهایی که مادر از او ضبط کرده دارد درباره مسائل به ظاهر مهمی صحبت میکند؛ چیزهایی که مردم دوست دارند بشنوند چون بهشان انرژی مثبت میدهد. بعید است اصلاً معنی جملههایی را که میگوید بداند ولی لابد مهم نیست. مادر تصمیم گرفته از دخترش یک بلاگر بسازد و مهمترین مسأله فعلاً برایش همین است. یکسری جمله به زعم خودش آموزنده از سایتها و کانالهای روانشناسی پیدا میکند و بچه را وامیدارد آنها را جلوی دوربین دکلمه کند. میگوید اولش خودم میخواستم ویدئو پر کنم اما دیدم بچه بیشتر به چشم میآید و فالوئر بیشتری جمع میشود. مادر خیال دارد صفحه را دست یک آدم حرفهای بدهد تا جذب فالوئرش بالا برود و زودتر به هدفش که گرفتن تبلیغات است، برسد. حالا این که جملههای کلیشهای موفقیت و تفکر مثبت قرار است چه دردی از کسی دوا کند، بماند اما آیا لحظهای پیش خودش فکر کرده با این کار دارد حقوق دختر عزیزش را نادیده میگیرد؟
پسر بچه ۱۰ ساله در مدت کوتاهی توانسته تعداد زیادی فالوئر جذب کند. پدرش صفحهاش را اداره میکند و پسر بهعنوان فودبلاگر معرفی شده است. صفحهاش پر از فیلمهای غذاخوردن او در رستورانهای مختلف است. حجم زیادی از غذا هر روز روانه معده کودک میشود. پسربچه حین غذا خوردن جملاتی میگوید که معلوم است به او دیکته شده. تکههای پرملات پیتزا را به دهان میبرد و با آب و تاب از آن تعریف میکند. خیلیها نظر میدهند که چقدر بامزه غذا میخورد و اشتهای آدم را باز میکند. بعضیها هم نصیحتش میکنند که دیگر خیلی چاق شده و باید فکری برای خودش بکند.
این یکی از نوزادی برای خودش صفحه دارد؛ حتی قبل از به دنیا آمدنش. مادر تمام جزئیات زندگیاش را با فالوئرها در میان میگذارد. صفحه پر است از عکسهای کودک در همه حال حتی حمامکردن. بچه حالا سه ساله شده و دیگر برای خودش سری بین شاخهای اینستاگرام درآورده است. دیگر تقریباً تمام پستهای صفحه تبلیغاتی است. اولش یک متن به زبان کودکانه نوشته شده، مثلاً این که «سلام دوستای گلم. امروز با مامانم اومدم قنادی فلان که شیرینیهای خیلی خوشمزه داره. اینم کیکهای تولدش که خیلی خوبه.» بچه به این کوچکی برای پدر و مادرش کلی درآمد کسب میکند و البته مادر به خودش میبالد که چنین فکر اقتصادی داشته و وقتش را بیخود تلف نکرده است. در یکی از پستها بچه دارد گریه میکند و مادر میپرسد چی میخواهی؟ و بچه لابهلای گریه میگوید برویم فلان جا که اسم یک فروشگاه لباس کودک است و آدرسش زیر پست منشن شده. گریه ترفند خوبی برای تأثیرگذاری است.
مادر این یکی بلاگر کوچک به گفته خودش در ایام کرونا چنین فکر بکری به سرش زده است. ایدهاش از همان وقتی به ذهنش رسید که ویدئوهای سوتیهای دانشآموزان در کلاسهای مجازی را دید و پیش خودش گفت چرا بچه من این کار را نکند و مشهور نشود؟ وقت خوبی هم هست چون مدرسه نمیرود و در خانه است و هر وقت بخواهد میتواند ویدئو ضبط کند. چه ویدئویی؟ دابسمش سر کلاس درس. پسربچه به ظاهر سر کلاس مجازی است اما ناگهان شروع میکند به دابسمش. جلوی دوربین آهنگهای مختلف یا دیالوگ فیلمهای کمدی را دابسمش میکند و گاهی هم خودش جوک تعریف میکند. گاهی به توصیه یک کاربلد اینستاگرام مسابقه هم برگزار میکند و جایزه میگذارد. مسابقه معمولاً جواب میدهد، ترفند خوبی برای فالوئرگیری است. اصلاً همین که بنویسید این پست جایزه دارد دیگر تمام است. البته جایزهای در کار نیست و بچه خودش هم این را خوب میداند. مادر دارد از همین سن او را با ریاکاری آشنا میکند و البته خودش هیچ اعتقادی به این حرفها ندارد و حواسش بیشتر به تعداد ویدئوها و کامنتهایی است که نشان میدهد فالوئرها واقعی هستند. خدا را شکر میکند که بدون خریدن فالوئر توانسته این قدر در مدت کوتاهی پیشرفت کند.
رایحه مظفریان، فعال حقوق کودکان و دانشجوی دکترای جامعهشناسی، در این باره میگوید: «سالها زمان و انرژی برده و مطالعه انجام شده تا بالاخره جامعه جهانی توانسته کنوانسیون حقوق کودکان را تصویب کند. هر گونه سوءاستفاده ابزاری و تبلیغاتی از کودکان طبق کنوانسیون حقوق کودکان ممنوع است. حالا با ورود تکنولوژی به جامعه مدرن این اشکال ایجاد شده که با پدیدهای مواجه هستیم مثل کودکانی که برای تبلیغات استفاده میشوند؛ در حالی که قبلاً این شکل از تبلیغات وجود نداشت. ممکن است این کار مزایایی مثل درآمدزایی و رسیدن به شهرت را به همراه داشته باشد اما ممکن است با یک سری عوارض نیز همراه باشد.
سؤال این است که آیا ما حق داریم کودکمان را بر اساس ایده و سلیقه خودمان آرایش کنیم یا به او فرمان بدهیم که کارهایی را که ما دوست داریم و برای تبلیغاتمان مفید است، انجام دهد؟ آیا این کار واقعاً برای سرنوشت و آینده کودک مشکلساز نمیشود؟ آیا انتخاب آن کودک واقعاً این است؟ چون کنوانسیون هم همیشه این را تأکید میکند که باید کودکان کودکی کنند. در روند اتمام کودکی، آنها به یک فضایی وارد میشوند که میتوانند انتخاب کنند که در آینده چه کاره شوند و چه رشتهای را برای تحصیل انتخاب کنند یا این که چه سلایق و علایقی را برای پوشش خودشان بتوانند لحاظ کنند ولی تمام اینها دارد از قبل تحت کنترل والدین قرار میگیرد. در این شرایط دیگر نمیتوانیم بگوییم والدین فقط تربیتکننده هستند چون اینجا دیگر والدین کنترلکننده هستند یعنی آزادی عمل را به کودک نمیدهند. کودک دنیای دیگری را ندیده و فکر میکند آن دنیایی که دارد در آن تربیت میشود، همان دنیایی است که بقیه بچهها هم دارند در آن تربیت میشوند.
وقتی نگاه میکنید به والدینی که نسبت به موضوعات حقوق کودک حساس هستند، میبینید که حتی از انتشار تصاویر کودکانشان امتناع میکنند و میگویند شاید فرزند ما در آینده تمایلی نداشته باشد که عکسی از خودش منتشر کند پس ما این حق را نداریم که برای او پیش از رسیدن به سن ۱۸ سال تصمیم بگیریم. به هر حال در کنار مزایایی که والدین از این قبیل کارهای تبلیغاتی میبرند، معایب بسیاری وجود دارد که نادیده گرفته میشود و به آن توجهی نمیشود و آنها همچنان به این کار ادامه میدهند و فکر میکنند که دارند در کنار درآمدزایی، شهرتی هم برای فرزندشان کسب میکنند.»
دنبالکنندههای چنین صفحههای کودکانهای شاید خیال میکنند دارند کمک میکنند کودکی به شهرت برسد و دیده شود یا این که تنها به خاطر این که آن بچه بامزه و شیرین است دوست دارند دنبالش کنند. آنها شاید چندان به این نکته توجه نکنند که با این کار دارند در نقض حقوق کودک با والدینش شریک میشوند. والدین به اتکای همین دنبالکنندهها در این کار پیش میروند و کودک را در مسیر درآمدزایی ابزار تبلیغاتی میکنند. هر وقت بخواهند کودکشان را میخندانند و هر وقت لازم باشد به گریه وادارش میکنند تا تبلیغ بیشتری بگیرند.»