کد خبر: ۶۹۷۵۸۳
تاریخ انتشار : ۰۹ اسفند ۱۳۹۹ - ۱۱:۲۱

امسال تولد هیچ‌کس یک‌سال بر عمرش اضافه نکرد ...

این دومین اسفندی است که ما را اسپند روی آتش کردی. روی صحبتم با توست با تویی که هیچ کس برای آمدنت کوچه و محله را آب و جارو نکرده بود. حتی کسی شبیه ژوزه مورینیو که تاکتیک احتمالی یونایتد را بین دو نیمه بازی تاتنهام و منچستر یونایتد پیش بینی کرد نمی توانست روزی را پیش بینی کند که ۴۶ کشور در آسیا، ۵۴ کشور در آفریقا، ۴۷ کشور در اروپا، ۲۷ کشور در آمریکای شمالی و مرکزی، ۱۲ کشور در آمریکای جنوبی و ۱۹ کشور در قاره استرالیا در مقابل تو با حجمی میلیون ها بار کوچکتر از سلول های انسانی سر خم کنند.
امسال تولد هیچ‌کس یک‌سال بر عمرش اضافه نکرد ...
آفتاب‌‌نیوز :

میخت را خوب کوبیدی!

از بازار عمده فروشی غذاهای دریایی ووهان و بعد از آن تایلند، کره جنوبی، ژاپن، تایوان، استرالیا، نپال، ویتنام، اندونزی، آلمان، روسیه، فیجی، فرانسه و آمریکا که بگذریم، به ایران می رسیم، از همان ابتدا میخت را خوب کوبیدی! این را چشمان معصوم و پر از شوق «نرجس خانعلی زاده» فریاد می زد، همان موقع بود که فهمیدیم حضورت در ایران جدی است. ورود تو در ایران همزمان بود با آغاز تدارکاتی که ما هر ساله با آنها به استقبال بهار و جشن چند هزار ساله آبا و اجدادیمان می رویم، پس از چندین هزار سال تو همه کاسه کوزه های ما را بهم زدی. ۱۵ اسفند است اما بازاری که بوی شلوغی و داد و بیداد دستفروش هایش نوید زندگی می داد حالا با سکوتی تلخ، از خجالت زدگی این دستفروشان در مقابل سفره خالی زن و بچه شان خبر می دهد. نه ماهی های قرمز در تشت آبی پسرهای ۱۰ ، ۱۲ ساله کنار خیابان می رقصند و نه حاجی فیروزی که با رخ سیاه و کلاه دوکی و گیوه های نوک تیزش، آمدن بهار را در آواز کوبه ای به ما نوید دهد.

و سال ۹۸ نخستین سالی است که بدون زیارت اهل قبور به پایان می رسد. زیارتی که در آخرین پنجشنبه سال، برکت سال جدید ما ایرانی هاست اما به برکت حضور تو، برای درگذشتگانمان که حتی تصورش هم نمی کردیم پس از یک سال ۵۹ هزار و ۷۳۶ نفر به آنها اضافه شود، باید از دور طلب آمرزش و مغفرت کنیم. فراموش کردم از مادربزرگ ها و پدربزرگ هایی بگویم که هر سال دم عید اسکناس های نو و تا نخورده شان را برای عیدی نوه ها لای قرآن کنار می گذاشتند یا از نوه هایی که ذوق کفش های نو و گرفتن عیدی، از برق چشمانشان هویدا بود. هیچ کس فکرش را هم نمی کرد که بدتر از دوراهی بوسه دو تایی یا سه تایی در روبوسی دید و بازدیدهای سال نو، ممنوعیت روبوسی و در آغوش کشیدن عزیزانشان باشد. پایان فروردین ۹۹ بر خلاف سال های قبل که پر از شور و شوق شروع سالی نو و آمادگی برای زندگی کردن رؤیاهای نقش بسته بر لوح سال قبل بود، به اندازه ۵۱۱۸ خانواده داغدار، تلخ شود و چشمانی مضطرب را از آینده ای نامعلوم برایمان به ارمغان آورد. تنها سلاح ما در مقابل بی رحمی تو هشتک «در خانه می مانیم» است، هشتکی که نماد همدلی است اما خانه ها را سرد و بی روح کرده است...

تو تمام عطر و بوی بهشت اردیبهشت را به ما بدهکاری

باید بگویم تو تمام شکوفه های بهار نارنج باغ دلگشای شیراز را به ما بدهکاری، تمام عطر و بوی بهشت اردیبهشت را. تو بوی زعفران شله زردهای سفره مادربزرگ دم افطار و زمزمه ربنای روزه داران مسجد ثارالله کنار سفره افطار نذری را به ما بدهکاری. حالا بیش از دو ماه از حضورت در ایران گذشته و علاوه بر مشکلات معیشتی و اقتصادی برای بسیاری از مردم، آسیب‌های روانی همچون وسواس، اضطراب و نگرانی از انگ و برچسب های اجتماعی را برایمان به ارمغان آوردی اما باید بگویم مردم من از نسل تک تک رزمندگان کربلای ۴ هستند که با دستان بسته به دیدار مرگ شتافتند اما لحظه ای تسلیم نشدند. راه اندازی کارگاه های دوخت ماسک یکی پس از دیگری، خدمت داوطلبانه بسیجیان و طلاب در بخش های کرونایی بیمارستان ها و غسالخانه ها و تهیه بسته های معیشتی برای قشر آسیب دیده و نذری شب های احیا که بسته می شد و سفره برخی را رونق می داد، خود گویای این ادعاست.

ماه رمضان با زمزمه های غریبانه «اللهمَّ اَهْلَ الکبْریاءِ وَالعَظَمَةِ، وَاَهْلَ الْجُودِ وَالْجَبَرُوتِ» از هر خانه ای و با رعایت فاصله اجتماعی تمام می شود. زمزمه هایی که هر سال طنین انداز مسجد هر کوچه و محله ای بود، امسال تنها در برخی مساجد آن هم با رعایت فاصله اجتماعی و استفاده از ماسک برگزار شد و ما در حالی به استقبال خرداد می رویم که تو شوق زندگی را از ۷۱۱۹ نفر از عزیزانمان گرفته ای.

قله های مرگی که هر روز فتح می کنی

یادش بخیر خرداد هر سال برای دانش آموزان و دانشجویان، ماهی پر از بالا و پایین های تلخ و شیرین و شب بیداری هم اتاقی های خوابگاه فاطمیه بود اما این نخستین سالیست که امتحانات به صورت مجازی و از پشت نقابی شیشه ای برگزار می شود. دیگر از اضطراب و دلشوره های گاه و بیگاه کنکوری های امسال و دست و پنجه نرم کردنشان با خبر تعویق هر هفته آزمونی که آینده زندگیشان را رقم می زد، نمی گویم. اینجا مردم پشت چراغ قرمز عادی انگاری تو، با از سر گرفتن مراسم های عروسی و دورهمی و مهمانی ها، بساط مهمانی تو را جور کردند، خب شاید هم فکر می کنند کم کم سایه ات از سر ایران کم شده و در حال رفتنی. شروع تابستان نیز، ادعای از بین رفتن این ویروس با گرم شدن هوا را تقویت می کند. حالا دیگر با کاهش رعایت پروتکل های بهداشتی و استفاده از ماسک، تو هر روز قله های بیشتری از این نمودار مرگ را فتح و بی رحمانه زندگی گرم صدها خانواده را با خاک قبرستان سرد می کنی. حالا دیگر عده ای با تو خو گرفته اند و جزئی از زندگیشان شده ای و عده ای هم در اخبار و رسانه ها به دنبال پایان بی پایان این قصه اند. از طرفی بعد از دو برابر شدن قیمت زنجبیل به عنوان دارویی مؤثر و گرم برای این روزهای سرد، خبر احتکار ماسک و تجهیزات پزشکی از هر گوشه و کنار ایران و رونق بازار سیاه دلالان، دل مردم را بیش از پیش به درد می آورد.

ثبت نخستین واکسن کرونا در روسیه

شروع تابستان و خبر ثبت نخستین واکسن کرونا در روسیه و واکسیناسیون دختر ولادیمیر پوتین، امید بسیاری از مردم را از میان مرگ ۱۹ هزار و ۳۳۱ ایرانی پس از خدا و تلاش شبانه روزی کادردرمان، به سرنگ های بی جان حامل زندگی متصل می کند. حالا هر روز خبری تازه از ساخت واکسنی جدید از گوشه و کنار جهان، مردم را بیش از گذشته امیدوار می کند اما هنوز هم ساعت ۱۴ به وقت ایران، اعلام پایان زندگی بسیاری از جوانان، مادران و پدرانی است که با نفس های به شماره افتاده، غریبانه و تنها به آغوش مرگ می شتابند و چشمانی پشت درب ICU خزان شدن بهارشان را به نظاره می نشینند. حالا در دومین فصل سال، فوتی های روزانه سه رقمی شده است، آماری که در سایه بی توجهی و مراسم های عروسی و دورهمی ها، هر روز بالاتر می رود و عادی شدن این اعداد و ارقام برای مردم از وجود تو، ترسناک تر و غم انگیزتر است. شهریورماه به برکت وجود سیدالشهدا، مراسم عزاداری شهدای کربلا با استفاده از ماسک و رعایت فاصله اجتماعی آبرومندانه برگزار می شود اما داغ ۱۴۵۲ عمود بر دل شیعیان و حسرت چای داغ موکب های بین راه، این روزها را سیاه تر می کند.

حضور هفت ماهه تو در ایران، ۲۴ هزار و ۴۷۸ سنگ یادبود را از کلیسا کندی در غربی ترین نقطه ایران تا جالق در شرقی ترین نقطه ایران، روی خاک سرد به یادگار گذاشته است. یعنی به طور میانگین به ازای هر ساعت، چراغ زندگی ۵ نفر خاموش و ۵ خانواده سوگوار می شوند.

لبخندهای کودکانه ای که در پس ماسک های سفید به خاکستر بدل می شود

هر ساله ماه مهر با خود هیاهو و غوغای کودکانه دانش آموزانی را به همراه دارد که تنها دغدغه شان تراشیدن مداد رنگی های نو و روزشماری برای رسیدن به زنگ ورزش است اما مهر ۹۹ تو با ربودن لبخند از چهره کودکانه و معصوم این دانش آموزان، شور و غوغایی را که نویدبخش کوچه پس کوچه های سرد و ماتم زده بود، در پس ماسک های سفید، به خاکستر بدل می کنی و پس از گذشت یک ماه از شروع کلاس های خلوت و نیمکت های فاصله دار، دوباره روزگار ناشاد این دانش آموزان را درگیر فضای شاد کردی. در این میان به گفته مشاور وزیر آموزش و پرورش و مسئول شبکه شاد، سه میلیون و ۲۰۰ هزار دانش آموز به علت محرومیت از آموزش مجازی و نداشتن گوشی هوشمند، با کوهی از دیکته های گفته نشده و جمع و تفریق های روی هم تلمبار شده، دست هایشان را زیر چانه زده و بی رحمی تو را به نظاره می نشینند.

یک قاشق چای خوری ویروس؛ عامل دگرگونی جهان

انتشار خبر مت پارکر، ریاضیدان مشهور استرالیایی در آبان ماه مبنی بر حجم ویروس کرونا به اندازه یک قاشق چای خوری، بار دیگر قدرت و نفوذ تو را به رخ جهانیان می کشد. حالا دیگر پاییز برای ایران خزانی شده که تو روزانه برگ های بیش از ۴۰۰ درختش را به دست مرگ می سپاری. دیگر حتی خش خش برگ های نقش بسته بر روی زمین حالمان را خوب نمی کند. رنگ ۴۵۲ شهر ایران به رنگ تمام برگ های پاییز، قرمز و نارنجی شده است. تو استشمام بوی برگ های نم زده و شنیدن صدای خش خش این برگ های رنگارنگ را به ما بدهکاری، پاییزی که برای ایران خزان تر از همیشه است. در این میان مرغ هم از غافله عقب نمی ماند و با صعود به قله سیمرغ، کمر بسیاری از پدران را خم کرده و بر روی زخم هایی که تو بر تن نحیف و دستان پینه بسته شان وارد کردی، نمک می پاشد. بعد از آن با اعمال محدودیت های سخت تر و تعطیلی دوهفته ای بسیاری از شهرهای قرمز، بار دیگر فرصتی برای نفس کشیدن به ما دادی اما به قول مادربزرگم زغال زیرآتش است که لحظه ای غفلت، آن را شعله ور می کند.

جای خالی ۵۳ هزار و ۴۴۸ لبخند بر روی برف های زمستان

ما در حالی به استقبال زمستان و شب یلدا می رویم که باید دور دورهمی ها و کرسی گرم مادربزرگ را خط بکشیم. شب یلدایی که برای ما ایرانی ها با جمع شدن دور کرسی مادربزرگ و خواندن فال حافظ، به شبی طولانی بدل می شد، امسال به تنهایی صبح می شود و جای ۵۳ هزار و ۴۴۸ لبخند، بر روی برف های زمستان خالی است و تو همچنان می تازی. شاید کمی کوتاه آمده باشی آن هم به همت و غیرت مردم در رعایت پروتکل های بهداشتی و اعمال محدودیت ها و پس از آن ایثار و از خودگذشتگی کادردرمان.

عزت و افتخار به ارمغان آمده از تست انسانی واکسن «کوو ایران برکت»

ما با استفاده از ماسک و دور ماندن از یکدیگر به عنوان تنها سلاحی که در دستانمان است، برخی از ریشه های درهم تنیده ات را از خاک سرزمین آبا و اجدادیمان قطع کردیم و با دو رقمی شدن آمار مرگ و میرها، چند روزی را گوشه ای نشسته و نفسی می کشیم. از طرفی انعکاس اخبار تزریق مرحله نخست تست انسانی واکسن «کوو ایران برکت» در تاریخ ۹ ام دی ماه بار دیگر عزت و افتخار را برای سرزمین همیشه سربلندم به ارمغان می آورد و حالا کورسوی امیدی، انتهای این راه را روشن می کند. در این میان اما تجمع مردم در دفاتر پیشخوان دولت و صف های طولانی فروشگاه های زنجیره ای برای خرید روغن و شکری که تا پیش از این در قفسه های همین فروشگاه ها صف کشیده بودند، آه از نهادمان بلند می کند. بهمن ماه هم که در مسابقه ای نفس گیر پرسپولیس را از پای انداختی و با دو گل بازی را بردی و چقدر دردناک است اشک ها و ضجه های ننه علی که تجلی اشک های ۵۹ هزار و ۲۶۴ مادر داغدیده است. حالا با گذشت یک سال از سیاه کردن دفتری با ۳۶۵ برگ، با آمدن جهش های آفریقایی، برزیلی و انگلیسی، فصلی تازه را برای دنیا رقم زدی، فصلی که از همان ابتدا تجربه زیستن را از هزاران انسان در سراسر جهان ربوده و پایان راه نامعلوم است.

خاطراتی تلخ برای نسل های آینده

به قول دکتر هیربد مبارکه انتظار برای به پایان رسیدن این اپیدمی، کیفیت زندگی را پایین می آورد و به علت جهش های این ویروس و نیاز هر ساله به واکسیناسیون، تزریق واکسن نیز معجزه ای نخواهد کرد. پس باید تلاش ما در راستای سازگاری با سبک جدیدی از زندگی در عین حفظ روابط اجتماعی و مراودات باشد و یاد بگیریم که چگونه مراودات سالمی داشته باشیم، ما برای سازگاری با این شرایط به یک آموزش جمعی نیازمندیم، یعنی سبک خرید کردن و یا برگزاری دورهمی هایمان باید تغییر کند به طوریکه در عین خوب کردن حال خود، به کسی آسیب نزنیم.

برخی شاید کرونا را قصه ای جدید و قابل بیان برای نسل های آینده و نوه هایشان می دانند اما من به این فکر می کنم که شاید تلخی داستان، قدرت بیان آن را از من بگیرد. اگر بخواهم از فوت خانم جوانی که پدر و مادرش را سال ها پیش از دست داده و در تمام دنیا تنها یک برادر داشت که مزد روزانه کارگری اش را خرج خرید خوراکی هایی می کرد که در پایان روز برای خواهر بیمارش بیاورد را از زبان یک پرستار بگویم و یا از جیب های خالی کارگران، آرایشگاه ها، لباس فروشی ها و سالن دارها، از باشگاه های ورزشی سوت و کور و صندلی های خالی تئاتر، از سالن های انتظار خالی سینماها و از لبخندهای پنهان شده در پس ماسک های سیاه و سفید. پس باید آیندگان را برای گوش سپردن به خاطراتی پر از بالا و پایین های عجیب و تلخ آماده کنیم. به قول یکی از دوستانم، امسال تولد هیچ کس یک سال بر عمرش اضافه نکرده است چرا که این سال را ما زندگی نکردیم.

بازدید از صفحه اول
ارسال به دوستان
نسخه چاپی
ذخیره
عضویت در خبرنامه
نظر شما
پرطرفدار ترین عناوین