گزیده گفتوگوی حشمتالله فلاحتپیشه، نماینده پیشین مجلس را در ادامه میخوانید.
- من معتقدم با ورود مجلس به موضوع هستهای و سیاست وقتگذرانی که دولت بایدن شکل داد، عملا موضوع هستهای در ایران از شرایط اختلافی خارج میشود.
- به نظر من برای موضوع هستهای در انتخابات دو حالت پیش میآید. یا شاهد رکود و چالش خواهیم بود یا گشایشی صورت میگیرد که در آن موقع بر سر این که این گشایش بر اثر سیاست نرمش دولت هست یا فشار طرف مقابل، تبدیل به یک امر انتخاباتی میشود.
- تبدیلشدن موضوع هستهای به یک مسئله انتخاباتی به ضرر سیاست خارجی کشور است، چون بخش اعظم تصمیمات مذاکرات هستهای تصمیمات مصلحتی بوده که منجر به چالشهایی میشود که توان چانهزنی خارجی را تضعیف میکند و سودی نصیب کشور نمیشود و اصل وحدت در سیاست خارجی دچار مشکل خواهد شد.
- سیاست کلی جمهوری اسلامی ایران تنشزدایی است. در کشور از تنش استقبال نمیشود. هر دولتی هم که روی کار بیاید، نمیتواند ۸۵ میلیون جمعیت را در شرایط ایزوله و دولت چریکی اداره کند. ضمن این که ایران شرایط خاصی به دلیل وقوع در حوزه جغرافیای سیاسی و جغرافیای نفت دارد؛ شرایطی که تصمیمات منطقه بدون حضور ایران به نتیجه نمیرسد؛ بنابراین من معتقدم هر دولتی که روی کار بیاید، اوضاع در حدی که زمان ترامپ تنشآمیز شده بود، نخواهد شد و دنیا نیز مسیر غیر دیپلماسی را برای ایران انتخاب نخواهد کرد. آمریکا هم که بارها از گزینه نظامی یاد کرده، بعد از حمله به پایگاه عینالاسد و سقوط پهپادشان تحقیر شدند، عملا وارد چنین فضایی نمیشود.
- دوران جنگها گذشته است. ما هیچ وقت به دوران تنشآمیز ترامپ برنمیگردیم اما معنای این مذاکره میان ایران و آمریکا نیست. من معتقدم ایران و آمریکا برای مذاکرات دوجانبه آمادگی ندارند اما سعی میکنند در قالب سازوکارهای فراتر از مناسبات دوجانبه مثل برجام روابط را مدیریت کنند. البته اگر بتوانند این مدیریت را سامان دهند، احتمال این که تنشزدایی و دیپلماسی تنشزدایی به سیاست غالب تبدیل شود، وجود دارد.
- ظریف اصلاحطلب نیست. او یک دیپلمات است. کسی که موضع سیاست خارجی دارد و دیپلماتها نیز معمولا از تعریف در دل یک جریان سیاسی اکراه دارند و شاید غیر از یک مقطعی که در دوران احمدینژاد ایشان منصب دیپلماتیک را از دست داد، همیشه صاحب منصب دیپلماتیک بوده است. ایشان طبق اخلاق سیاسی دیپلماتها خودش را در جریانهای سیاسی محصور نکرد؛ ضمن این که به هر حال چنین دیپلماتی در جریانهای افراطی تعریف نمیشود. بنابراین به طور طبیعی این تعریف سیاسی است که میشود از ایشان داشت.
- ظریف نماینده کشور در مذاکرات است، پرونده هستهای ایران جزء مقولههای کلان سیاست خارجی ایران است و تعیین تکلیف اینها در شورای عالی امنیت ملی صورت میگیرد. در زمان آقای خاتمی و احمدینژاد به اشتباه این پرونده را از وزارت خارجه گرفتند و به دبیرخانه شورای عالی امنیت ملی سپردند. دبیرخانهای که مسئولیت امنیت را در حوزههای مختلف دارد و بخشی از مسئولیت آن سیاست خارجی است و بخش کوچکتر آن موضوع هستهای است. یکی از کارهای خوب دولت آقای روحانی، این بود که پرونده را به وزارت خارجه داد.
- آقای ظریف نماینده شورای عالی امنیت ملی در مذاکرات بود و به هر حال توافقاتی که صورت گرفت، در همین قالب شکل گرفت. اما ظریف یک نقطهضعف عمده داشت و به نظر من هیچوقت نتوانست در مقابله با حوزه عمومی و حوزههایی که برای پاسخگویی حاضر میشود، این تعریف را مشخص کند که مأموریتی که به او داده شده، چگونه انجام شده است و به خاطر همین بود که هر زمانی حرف شکست بود، تمام تقصیرها را گردن ظریف میانداختند و هر زمانی که بحث پیروزی میشد، دیگران را شریک پیروزی میکردند.
- من معتقدم سیاست خارجی امری مقطوع نیست. به هر حال همواره در رفتارهای تاکتیکپذیر، امر قدسی شکل نمیگیرد. آمریکا کشوری است که من معتقدم نباید با یک دید به او نگاه کرد. باز هم تأکید میکنم آقای اوباما حتما با ترامپ فرق داشت و آقای بایدن هم با ترامپ فرق دارد، اما واقعیت این است که بایدن هم با اوباما فرق دارد و این تفاوتها را نباید با یک دید کلیشهای نگاه کرد. آمریکا هیچوقت به خاطر ما رفتارهایش را در دنیا عوض نخواهد کرد.
- واقعیتی که در سیاست میان ایران و آمریکا شکل گرفته، این است که زورآزمایی منجر به توافق میشود. به هر حال با وادادگی نمیشود از آمریکا امتیاز گرفت اما هر زمانی که ایران قدرتش را به رخ کشیده است، توانسته امتیاز بگیرد. در موضوع هستهای نیز چون پرونده هستهای پیشتر از درخواستهای سیاسی بود، توانست از آمریکا امتیاز بگیرد؛ وگرنه اگر ایران در برنامه هستهای پیشرفت نمیکرد، توانایی امتیازگیری از آمریکا را نداشت. بر این اساس معتقدم ایران نباید مؤلفههای قدرت را به خاطر خوشبینی به لبخند آمریکاییها زمین بگذارد.
- جمهوری اسلامی ایران جزء ۲۰ اقتصاد بزرگ دنیاست، ولی در گروه ۲۰ جایگاهی ندارد. بنابراین باید بتوانیم از طریق راهکارهای جدید ازجمله عضویت در شانگهای و ... و تلاش برای تحمیل نظراتمان در عرصههای جهانی فعالیت کنیم، نه این که به روش سنتی و چریکی در مقابل امپریالیسم بایستیم؛ جایی که بهانه را به دست دشمنان میدهد! ایران هرچه اقتصاد و توسعه بیشتری داشته باشد، در دنیای روز بیشتر میتواند با کشورهای استعمارگر مبارزه کند.
- من معتقدم بایدن نماینده سیاستمداران محافظهکار در آمریکاست، هرچند محافظهکاری را در جمهوریخواهها دیدیم اما بایدن محافظهکار میان دموکراتهاست. ترامپ سعی کرد منافع آمریکا را ببیند و برای مثال اگر بخشی از قراردادهای پسابرجام ایران به جای چین و کشورهای اروپایی و روسیه با شرکتهای آمریکایی بسته میشد، ترامپ هیچگاه از برجام خارج نمیشد. بایدن منافع لابیهای مختلف و متحدان آمریکا را میبیند و انتظارش این است که اینها را بهعنوان ضمایم برجام معرفی کند که اگر ایران این شروط را بپذیرد، هیچوقت پینههایی که بر دل برجام زده میشود، بسته نخواهد شد.
- بایدن میخواهد در برجام مسائلی مثل قدرت منطقهای ایران، موشکهای بالستیک و ... با تعهدات همراه شود که دلیلی ندارد ایران این شروط را بپذیرد. ایران تنها حوزهای که پذیرفته تعهد دهد، حوزه هستهای است که در گذشته هم این تعهدات صورت گرفته، الان میخواهند در حوزه سیاسی نیز این تعهدات داده شود. ولی من معتقدم در سایر حوزهها اگر ایران وارد مذاکره شود، قابلیتهای برجامی هم زیر سؤال میرود.
- من اعتقادم بر این است که از ابتدا با بایدن نباید وارد تقابل ضربالاجل میشدیم. به همین دلیل من قانون مجلس را نقد کردم. ضربالاجل در سیاست برای دو کشوری است که در شرایط جنگی به سر میبرند. در دیپلماسی ضربالاجلها دستوپای دیپلماتها را میبندد؛ به همین دلیل قانونهای جدید مجلس را نقد کردم اما وقتی مجلس قانون را تصویب کرد، الان معتقدم این ضربالاجل یک قانون است و کوتاهآمدن از آن توان چانهزنی دیپلماتها را تضعیف میکند. بنابراین در چالش بین مجلس و دولت بر سر توافق با آژانس با وجود اینکه با قانون مجلس مشکل داشتم، در این شرایط این حق مجلس است که قانون اجرا شود.
- درست است که آمریکاییها در چند روز اخیر سعی میکنند لحن تهدید را انتخاب کنند ولی واقعیت این است که دولت بایدن برای تنش با ایران آمادگی ندارد. مجلس از تجربه توافقی که با آژانس شکل گرفت، درس بگیرد.
- تبدیلشدن موضوع هستهای به یک مسئله جناحی به ضرر کشور است؛ بنابراین کمیتههای مشترک را بهجای این که بعد از دعوا شکل بگیرند، باید قبل از دعوا تشکیل داد. شبیه کاری که در مجلس هفتم شکل دادیم.
- تندرویها، سدهای مقابل ایران و آمریکاست. در سیاست نباید اسیر تابوها شد. هیچ کشوری به اندازه ایران درگیر تابوها در سیاست خارجی نیست. البته در آمریکا هم نسبتا این مسئله وجود دارد.
- در ایران نیز مذاکره با آمریکا نباید به تابو تبدیل شود. این اتفاق باعث شده کشورهای مختلف تحت عنوان میانجی عمل کنند ولی هیچ میانجیای در روابط میان ایران و آمریکا پیش از منافع ملی خودش ندیده است، ایران و آمریکا بر اساس تصمیمات خارجی باید یک خط قرمز ارتباطی داشته باشند. این خط قرمز به معنای مذاکره با آمریکا نیست. یعنی این که دو طرف در طول تاریخ دشمنان مشترکی نیز برایشان شکل گرفته است یا کشورهایی که منافعشان در مذاکره میان ایران و آمریکا نیست. این کشورها همواره مانع تنشزدایی میان ایران و آمریکا میشوند.