بله، نفت؛ طلای سیاه که زندگی ایرانیان را از این رو به آن رو کرد و مثل خون در رگهای اقتصاد ما دوید. ۵۰ سال است که میدود و ۷۰ سال است که بر سر سفرۀ نفت نشستهایم؛ سفره ای که دکتر محمد مصدق گسترد و امروز ۲۹ اسفند ۱۳۹۹ این گسترانیدن ۷۰ ساله میشود.
تا میگویی طلای سیاه برخی میگویند طلا نگو، بلا بگو که هر چه میکشیم از این بلاست و اگر نبود صنعتی میشدیم یا قطب گردشگری میشدیم یا فلان و بهمان دیگر. مگر نمیگویند بلاست و اگر نباشد چهها که نمیشدیم؟ خوب در این دو سه سال که ترامپ پای خود را روی این شریان حیاتی گذاشت و فروش نفت در برخی روزها تنها ۳۰۰ هزار بشکه در روز شد چرا نشدیم پس؟!
میگویند نفت اقتصاد ما را معتاد کرد. آری! اما با پول همین نفت زیرساختها شکل گرفت و بینفت این تعداد سد و نیروگاه و فرودگاه و آزمایشگاه و دانشگاه و زایشگاه و بزرگراه و آزادراه چگونه ساخته میشد؟
تا پیش از مصدق هم نفت میفروختیم اما چگونه؟ سهم بیشتر را انگلیسیها برمیداشتند و سهم کمتر را برای ایرانیها میگذاشتند. مصدق اما از انرژی نهفته ایرانیان در مخالفت با انگلستان که حتی یک بار در استقبال از انقلاب بلشویکی در روسیه خود را نشان داده بود و مرتبۀ دیگر در اظهار علاقه به پیروزی آلمانها برای ملیشدن نفت که در واقع همان خلع ید بود بهره برد مثل بانک شاهنشاهی (و بعدتر بانک ملی) به جای بانک ایران و انگلیس. ملیشدن به این معنی بود که از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید شود و حمایت ملت و تهییج و بسیج آنها و همراهی آغازین نیروهای مذهبی به او یاری رساند و در ۲۹ اسفند ۱۳۲۹ نفت، ملی شد.
با این همه چون تاریخ را فاتحان مینویسند برخی ادعا میکنند که نفت در واقع دولتی شد نه ملی یا میگویند مصدق از فهم واقعیتهای بینالمللی صنعت نفت عاجز بود.
سومین ابهام یا اتهام هم این است که استخراج و استحصال نفت باید با مشارکت خارجی باشد و مگر همین حالا این مشارکت صورت نمیپذیرد؟
چهارمین نکته نیز همان است که در صدر گفتار آمد. اینکه نفت، طلا نیست، بلاست.
در پاسخ به مورد اول چنانکه قبلا هم نوشتهام منظور از ملیشدن همان «خلع ید» است و در واقع باید تعبیر «خلع ید» را به کار ببریم. در این صورت دوگانۀ ملی - دولتی هم شکل نمیگیرد.
تازه اگر هم ملی نکرد و دولتی کرد چون دولت خود او ملی بود، پس باز ملی شده بود و اتفاقا اگر دولتهای بعد از کودتا مشروعیت نداشتند و همین نامشروعی دست آخر کار دست شاه داد و او را ساقط کرد و هر چه به تصویر مصدق و ستایندۀ مصدق چنگ زد افاقه نکرد به سبب آن بود که احساس میکردند مال آنها دست دولت است و چون این گونه است باید منتخب آنان باشد و چون نبود در صدد خلع برآمدند.
پس اولا ملیشدن به معنی خلع ید است. ثانیا دولت خود مصدق، ملی بود و به موازات ملیشدن صنعت نفت، پروژۀ انتخابات را هم پیش میبرد تا دولت ملی بر سر کار باشد.
سوم اینکه در دولتهای غیر ملی هم اگرچه نفت، سوخت استبداد شد اما مگر قبل از کشف نفت در مسجدسلیمان به دست عوامل دارسی این سرزمین استبداد به خود ندیده بود و با آب و زمین و انحصارهای دیگر استبداد برقرار نبوده است؟ جدای این، همۀ پول نفت را که دولتها نمیتوانند حیف و میل کنند. این همه کار عمرانی جز با پول نفت میسر است؟
اتهام دوم یا این ادعا که مصدق با واقعیتهای بینالمللی نفت بیگانه بود از زبان برخی نویسندگان غربی و مشخصا «مری آن هایس» نویسندۀ کتاب «بریتانیای کبیر و نفت ایرانیان» مطرح شده و استاد محمدعلی موحد در اثر درخشان خود - خواب آشفتۀ نفت - به آن پاسخ داده و یادآورشده است: «مگر در همان سالها خود انگلستان صنایع زغال سنگ و برق خود را ملی نکرد؟ میگفتند ملیکردن مستلزم پرداخت غرامت است و مصدق گفت میدهیم و وقتی گفتند با کدام پول، پاسخ داد: ۲۵ درصد از درآمد نفت را برای غرامت شما کنار میگذاریم. گفتند نمیگذاریم به دیگری بفروشید. گفت باشد به خود شما میفروشیم اما ما میفروشیم. گفتند کارشناس ندارید. گفت از کارشناسان شما استفاده میکنیم. گفتند کارشناسان ما حاضر نیستند زیر دست کار کنند. گفت: پستهای درجه اول را در اختیار شما میگذاریم اما نفت خودمان را خودمان میفروشیم.»
دردشان اما این نبود. این بود که قرارداد قبلی ادامه پیدا کند و مصدق توانست به لحاظ حقوقی ثابت کند دعوای ایران با یک شرکت است و ربطی به دولت ندارد و صلاحیت دادگاه رد شد.
سوم اینکه مگر حالا هم با مشارکت خارجیها نیست؟ بله. اما خارجیها انتخاب میشوند نه اینکه تنها با یکی برای همیشه ادامه پیدا کند و کنترل و مدیریت هم دست خودشان باشد.
سرانجام این سخن که کاش نفت نداشتیم. این حرف اما از آن حرفهاست و این سه سال که پول نفت کم شد دیدیم و میبینیم چه بلایی بر سر اقتصادمان آمده است. چرا مرغ گران شده؟ چون دولت پول ندارد ارز به بازار بریزد و دلار را پایین بیاورد تا قیمت نهاده ها پایین بیاید یا به قدر کافی وارد کند. چرا پول ندارد؟ چون نفت نمیفروشیم. ما که آقای قالیباف نیستیم که بگوییم مدیریت جهادی جای پول را میگیرد که اگر میگرفت شهرداری تهران را با دهها هزار میلیارد تومان بدهی تحویل نمیداد.
پول نفت اگر نبود کجا در دهه ۵۰ ایرانیان میتوانستند رهسپار اروپا شوند؟ حکومت و دولت و ملت که همان حکومت و ملت و دولت ۱۰ سال قبل بود.
می توان خیالپردازانه گفت نفت اگر نداشتیم صنعتی میشدیم. اما یگانه صنعت مطرح ما نساجی بود و بینفت بعید بود کارخانههای صنعتی راه بیفتد.
نفت نبود البته نمیمردیم. زندگی میکردیم. اما افغانستانشدن و در واقع افغانستانماندن ما محتملتر بود تا ترکیهشدنمان.
همین امروز هم اگر بایدن به برجام برگردد و دوباره روزی دو و نیم میلیون بشکه نفت بفروشیم رشد اقتصادی ما مثبت میشود. چرا؟ چون نفت در اقتصاد ما مثل خون روان است. به تعبیر کیارستمی فقید البته هر چیز اگر فراوان شود تباهی میآورد همچون عشق که فراوانی دوستی است. نفت هم اگر زیاد مصرف شود مست میکند و نکرد مگر؟
اینها به این معنی نیست که از جنبههای دیگر اقتصادی غافل شویم و بیش از اینکه هستیم به نفت وابسته شویم. برای آن است که قدر بدانیم و ۷۰ سالهشدن سفرهای را که البته برای بعضیها ران مرغ دارد و برای کثیری پای مرغ، گرامی بداریم. نه به خاطر پای مرغ که به هر حال سفرهای هست و سه نسل را سیر کرده است و اگر خوب توزیع نشده گناه آنی نیست که سفره را برای ما گسترد.
مصدق با نفت، سیاست را در زندگی مردم ترجمه کرد. استقلال را عینیت بخشید و الگوی سیاستورزی ایرانگرایانه را پیش چشم ایرانیان قرار داد.
حسن کامشاد در خاطرات خود مینویسد: «در هند به دیدار جواهر لعل نهرو شتافتم و گفتم کاش ما هم مثل شما رهبری چون گاندی داشتیم و او بی درنگ گفت: داشتید اما قدر ندانستید.»
این ادعا که اگر نفت نداشتیم چنین و چنان میشدیم مرا به یاد سی و چند سال پیش و درس دانشگاه میاندازد که وقتی استادی تحقیقی را مربوط به چند قرن قبل خواست دانشجویی گفت در دنیای امروز به جای کند و کاو گذشته سرگرم اختراع و ابتکارند و استاد بلافاصله گفت: شما انجام ندهید. از همین حالا تا پایان ترم فرصت دارید اختراع و ابتکارتان را ثبت و ارائه کنید. حیف از وقت ارزشمند شماست که صرف این امور شود!
البته که اختراع و ابتکاری در کار نبود. حالا هم برخی میگویند اگر نفت نداشتیم چه و چه میشدیم که انگار نفت مانع پیشرفت ما شده است.
۱۱ سال پیش پاسخ این سؤال را در سفر افغانستان یافتم که اگر نفت نداشتیم چه میشدیم و در واقع چه بودیم.
اینکه پول نفت را صرف کارهای عمرانی کنیم یا هزینه جاری البته بحث دیگری است. مثل فرزندی که میراث کلانی به او میرسد و به جای سرمایهگذاری صرف عیش و عشرت یا باری به هر جهت میکند.
گناه از گسترانندۀ سفره نیست که خوان را کسانی به یغما برده یا استفادۀ درست از آن را وانهادهاند.
مصدق نفت را ملی کرد و اگر بسیاری از خدمات به رغم تورم و گرانی هنوز در دسترس است به لطف نفت است.
۷۰ سال است که بر سر سفرهای نشستهایم که مصدق گسترد. سهم خود او چه بود؟ سه سال حبس و ۱۰ سال حصر و دخترش - خدیجه - که در ۵ تیر ۱۳۱۹ داشت دوچرخهسواری میکرد و از نوع رفتار مأموران با پدر چنان شوکه شد که تا پایان عمر بهبود نیافت و در آسایشگاهی در سوییس زندگی را میگذراند و به پایان برد و دستاورد همان زندان برای خودش روماتیسم بود و از آن پس عصا بر دست شدن.
حالا عدهای که با پول نفت تحصیل کردهاند مینویسند دولتی شد نه ملی و انگار ملیشدن یعنی هر ماه به جیب مردم پول بریزند و راه و جاده و بیمارستان و مدرسه و فرودگاه که با پول نفت ساخته شده و پرداخت حقوق این همه کارمند شاغل و بازنشسته از محل پول نفت ملیشدن نیست و انگار تمام مشکلات ما به خاطر نفت است و قبل از نفت گرفتار استبداد نبودیم.
به جای این همه ناشکری ۲۹ اسفند روز ملیشدن صنعت نفت به رهبری دکتر محمد مصدق را گرامی بداریم.
راستی هیچ فکر کردهاید که اگر به روال امروز میخواستند ملیشدن صنعت نفت را در مجلس شورا رسیدگی کنند باید به سال بعد موکول میکردند نه آنکه در واپسین روز سال تصویب کنند؟
منبع: عصرایران/ مهرداد خدیر