پاییز سال ۹۹ مردی به مأموران پلیس گزارش داد صدای درگیری شدیدی از داخل خانهای که در آن کار میکند شنیده است. زمانی که مأموران به محل رسیدند متوجه شدند ساختمان تازهساز است و فردی که با پلیس تماس گرفته مرد نقاشی است که در ساختمان مشغول به کار است. وقتی مأموران خانه را مورد بررسی قرار دادند جسد خونین مردی را پیدا کردند که معلوم بود تازه به قتل رسیده است.
پلیس با بررسیهایی که انجام داد موفق شد مردی را که در خانه مخفی شده بود شناسایی و بازداشت کند. این مرد که لباسهای خونین و چاقویی در دست داشت، نشان میداد همان قاتل است و به جرمش اعتراف کرد.
او بعد از انتقال به دادسرا مورد تحقیق قرار گرفت و گفت: من و مقتول که رضا نام داشت مدتها بود با هم دوست بودیم. ما با هم کار میکردیم و مدتی بود که به تهران آمده بودیم. در کشور خودمان افغانستان هممحلی بودیم. رضا کارهای عجیبی میکرد، او آدم شوخی بود و مراقب رفتارش نبود، من اخلاقش را میشناختم و از او دلگیر نمیشدم تا اینکه روز حادثه سر شوخی را دوباره باز کرد و شوخیهای ناموسی کرد. گفتم من از این کار خوشم نمیآید و تو حق نداری شوخی ناموسی بکنی.
رضا با پررویی به من گفت من به خواهرت هم تعرض کردم. حرفهایی که رضا زد خیلی برایم گران تمام شد؛ به سمت او حمله کردم و گفتم حق نداری این حرفها را بزنی. رضا با اینکه دید من عصبانی هستم گفت شوخی نکردم، من به خواهرت تعرض کردم. ما وقتی افغانستان بودیم این کار را کردم و عاشق خواهرت بودم، اما، چون میخواستم به ایران بیایم رابطهام را با او قطع کردم.
او گفت اگر به افغانستان برگردد، دوباره به خواهرم تعرض میکند. من آنقدر عصبانی شدم که با چاقو او را زدم. من به قصد کشتن او را زدم و از کارم هم پشیمان نیستم.
متهم درباره اینکه زندگی خواهرش در چه وضعیتی است گفت: من سه خواهر دارم که هر سه ازدواج کردهاند و زندگی خوبی دارند. دامادهایمان آدمهای خوبی هستند؛ ولی رضا میخواست زندگی یکی از خواهرانم را به هم بزند و من نتوانستم طاقت بیاورم. او وقتی به خواهرم تعرض کرده بود که خواهرم ۱۲ساله بود و این برای فامیل ما خیلی بد است.
پلیس پدر و مادر مقتول را در این خصوص مورد تحقیق قرار دادند. آنها درخواست صدور حکم قصاص کردند و بعد جسد را به افغانستان بردند تا فرزندشان را در کشور خودشان دفن کنند؛ البته پسر دیگرشان برای پیگیری پرونده به ایران آمد تا درباره زندگی برادرش توضیح دهد.
این مرد گفت: رضا برادرم عاشق خواهر متهم به نام لیلی بود. من این را میدانستم و بارها هم این موضوع را به من گفته بود. البته من از جریان تجاوز خبر ندارم و فکر هم نمیکنم برادرم این کار را کرده باشد، اما عشقی که برادرم به آن زن داشت خیلی زیاد بود. او برای اینکه کار کند و بتواند زندگی را اداره کند، به ایران آمد و مدتی بعد آن زن ازدواج کرد و به خانه شوهر رفت.
برادرم تا چند سال از این موضوع خبر نداشت، ما هم چیزی نگفته بودیم تا اینکه موضوع را از متهم شنیده بود. این موضوع خیلی اذیتش میکرد.
این مرد درباره اینکه چرا برادرش رضا و متهم با هم درگیر شدند، گفت: من از آنچه میانشان گذشته است خبر ندارم، اما اطمینان دارم که رضا بعد از اینکه متوجه شده لیلی را شوهر دادهاند، عصبانی شده و با متهم درگیر شده است. برادر من اهل تجاوز به هیچ دختری نبود، مخصوصا دختری که عاشقش بود. او هیچ وقت چنین کاری نکرده است. اگر برادرم تجاوز کرده بود، حتما باید موضوع لو میرفت، لیلی چند سالی است که شوهر دارد و زندگیاش خوب است. وقتی مسئلهای پیش نیامده، یعنی تجاوزی هم در کار نبوده است. متهم به برادرم تهمت میزند. ما از او شکایت داریم.
بعد از اینکه متهم صحنه قتل را بازسازی کرد و تحقیقات تکمیل شد، برای بیان آخرین دفاع در دادسرا حاضر شد. او گفت: من رضا را کشتم. او حرفهایی زد که نباید میزد. او میخواست زندگی خواهرم را به هم بریزد و به من گفت اگر به افغانستان برگردد باز هم به سراغ خواهرم میرود. خواهرم و شوهرش با هم زندگی خوبی داشتند و من نمیخواستم زندگی آنها به هم بریزد، به همیندلیل هم به رضا گفتم سزای کاری که میخواهد بکند مرگ است و با هم گلاویز شدیم.
من رضا را به قتل رساندم و از کار خودم پشیمان نیستم، اگر زنده بود، آنقدر با چاقو او را میزدم که بمیرد. او تجاوز کرده بود و سزای متجاوز به ناموس هم مرگ است و باید میمرد. بعد از گفتههای این مرد و صدور کیفرخواست، پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم بهزودی در شعبه ۱۰ دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه میرود.
شاید هم اعدام بشه ولی ارزششو داره
منم اگه بودم همین کارو میکردم