این کارگردان در متن یادداشت اش که در پی کشته شدن بابک خرمدین به دست پدر و مادرش نوشته است: «مشهد؛ در پایان هجده سالگی ام در هنرستان سوره در حال گذراندن سال آخر کارگردانی سینما بودم. که خبر وقوع قتل هایی در شهر پخش شد؛ نه بحث پول بود و نه خفت گیری چراکه قربانی ها همه زنان بسیار فقیری بودند ترس و وحشت آن روزها را به خوبی به یاد دارم. زنانی که یکی بعد از دیگری به قتل می رسیدند و خبری از دستگیری قاتل نبود.
هر جنازه ای گوشه ای از شهر پیدا می شد و میان فاصله رسیدن پلیس، صدای بلند فکرهای همسو با قاتل از میان جمعیت نظاره گر بر تن نحیف زنهای بی جان که فریاد می زدند ؛ چرا که نه، زنان خیابانی باید بمیرند تا فساد و آلودگی ها از بین برود! حکم هایی که به سرعت صادر می شد شبیه همین حکم هایی که این روزها در صفحه های مجازی برای مقتول ها صادر می شود و این آن نکته ترسناکی بود و هست که سایه اش روی اصل وقوع قتل ها سنگینی می کند.
به هر روی یکسال از شروع قتل ها گذشت و من برای ورود به دانشگاه و رسیدن به رویای فیلمساز شدنم از مشهد خارج شدم. سرانجام بعد از شانزده قتل،خبر آمد، قاتل عنکبوتی دستگیر شد! او کیست و چه قیافه ای می تواند داشته باشد؟ همه انتظار دیدن قاتل بی رحمی را داشتند که حتی شاخ و دمی هم داشته باشد. اما نه، کسی که از پشت پرده بیرون آمد یک آدم به ظاهر معمولی در قامت یک بنای ساده با اندام ها و چهره ایی شبیه خودمان بود! و امروز چهره ترسناک مرگ در قامت پدر و مادر پیری دیده می شود که کمر به قتل فرزندانشان بسته اند.
قاتل هایی که به واسطه اعتقادات واهی که دارند به کار خود افتخار می کنند و از همه ترسناک تر اینکه خدا را هم راضی از عملکرد خود می دانند و با همین این اعتبار موهومی که به خود اعطا کرده اند بسیار آرام و خونسرد شرح ما وقع می کنند!
بعد از طی شدن پروسه قضایی، آن قاتل خیلی زود اعدام شد و به ظاهر قائله خوابید و فراموش شدند همه آن شانزده زن بی دفاع، مجبور و گرسنه ای که حتی بعد از مرگ تلخ هم در اذهان عمومی در دار مجازات و مکافات آویزان بودند. هیچ کس برایشان سوگواری نکرد. همه آنها را تحت هر شرایطی گناهکار می دانستند. زمان گذشت حدود بیست سال، تا شرایط جامعه را برای روایت بی کم و کاست ماجرا محیا ببینم و در این راه دوست همکارم اکتای براهنی را که او هم اشراف کاملی بر پرونده و دغدغه ای همسان من داشت همراه در این راه ببینم، پس خیلی زود تصمیم گرفتیم روایت بی کم و کاستی از واقعه برای مدیوم سینما داشته باشیم که شاید انداختن نورافکن به این نقطه تاریک بشر که منحصر به جغرافیای ما یا کیش و آیین بخصوصی هم نیست باعث شود جامعه را متوجه علف های هرزی که در قامت ذهن های بیمار در حال رشد هستند کنیم تا تشخیص سره از ناسره بیش از پیش در همه سطوح جامعه مورد توجه قرار گیرد. و هر بینش مریضی نتواند با پنهان شدن پشت اخلاق و مذهب و جدای از دستگاه قضا، خودش را صاحب قدرت اجرای حکم کند، آن هم حکم قتل نفس.
اکنون که دو دهه از آن روزها گذشته است همچنان گزارش های آماری نشان از درصد بالای قتلهایی با زمینه اعتقادات خرافی دارد. و این خود برهانی روشن است بر نمایش این نقطه تاریک بشر که چندین سال است، موضوعی ممنوعه است. نوشتند و جار زدند جای عنکبوت در جشنواره فجر انقلاب نیست! چرا، چرا باید ممنوع کرد نمایش نقاط تاریک بشر را در این سرزمین؟! مگر ردپای بشر به سمت تاریکی در همه سرزمین ها و اعتقاد ها وجود ندارد؟...
و باز هم تاکید می کنم خارج از دسته بندی انسان در هر کیش و آیینی، در جای جای این کره خاکی ردپای این نوع بشر کم دیده نشده است و ما هم در این بخش جغرافیا استثنا نیستیم. خبرهای ساخته شدن این فیلم با سوژه ملتهبش به سرعت پیچید و جالب اینکه همچنان از مسوول و مردم عادی می شنیدیم که چرا باید این گونه قصه ها ساخته شود. اینقدر گفتند و شنیدیم تا رسیدیم به امروز که ظهور قاتلین ترسناک تری مردم را در بهت و حیرت فرو برده و واکنش ها می گوید همان مردم و همان مسوولین به صرافت این مهم افتاده اند که باید کاری کرد، باید بررسی کرد، باید واکاوی کرد، باید نشان داد که پنهان کردن عمل قبیح چاره درد نیست و راه به جایی نمی برد و این فکرها آتش های زیر خاکستری هستند که هر لحظه ممکن است شعله بکشند .»
فیلم سینمایی "عنکبوت" با بازی محسن تنابنده و ساره بیات به ماجرای قتل های زنجیره ای زنان می پردازد.
روانکاوی این مسئله مهم است که جلوی این فجایع گرفته شود و گرنه که زندان و یا اعدام مشکلی را حل نمی کند و باز در آینده باید شاید این نوع خشنونت باشیم
و همینطور راه حلی قانونی که چرا پدر باید به راحتی فرزندکشی کند...
و چرا باید راحت از کنار انسانی به ظاهر گناهکار که به قتل رسیده گذشت...