آفتابنیوز : بني صدر، فرصت طلبانه، چند تا سركوفت به رضايي مي زد و به همان تعداد هم به سر نماينده ورشكسته چريكهاي فدايي خلق (كه آن ايام، شاخه نظامي پوسيده اي را در تركمن صحرا به نام خلق تركمن درست كرده بودند تا به خيال خودشان، خلق به پاخاسته تركمن را به آزادي برسانند) مي كوفت. بني صدر مي خواست خود را برتر و متفاوت از هر دو نشان بدهد، بنابراين در آن نشست تلويزيوني، هم رضايي را زير سؤال برد و هم چريك خلق را .و طفلك محسن رضايي كه هنوز از سياسي كاري سررشته نداشت و با صفاي يك روستايي تازه به شهر آمده برخورد مي كرد، بعضي وقتها تا بناگوش، سرخ مي شد.
متجاوز از يك دهه، رضايي در همان حال و هواي پاسداري از انقلاب اسلامي ماند و خالصانه خدمت كرد تا آنكه حال و هواي سياستمداري به سرش افتاد. شايد در واكنش به آن سادگي سياسي كه چوبش را در مصاحبه تلويزيوني از بني صدر خورده بود. بنابراين ملبوس نظامي از تن به در نمود، كفش و كلاه كرد و به مجمع تشخيص مصلحت رفت تا زيردست بزرگ ترها، مشق سياست كند. با اين حال مشكل رضايي آن بود كه با سادگيهاي گذشته نمي توانست يك باره، وداع كند. رضايي دوست داشت سياستمدار باشد، ولي توان آن را هم نداشت كه هزينه آن را هم بپردازد. رضايي در جغرافياي سياسي ايران، بي جا و بي مكان بود؛ از تعارفات معمول جناحها با وي كه بگذريم، هيچ جناحي به خاطر ته مانده هاي دوران سادگي، او را همسو با خود نمي يافت. اظهار نظرهايش، خالي از هر گونه مبناي نظري ثابت بود. بنابراين هر روز يك جناح يا جريان سياسي را با سيلي كلمات خشك خود، مي نواخت.
بنابراين به لحاظ سياسي بي سروسامان بود. اين بي جا و مكاني سياسي، در تمام طول ده سال گذشته باعث شد كه هر از چند گاهي براي تصدي يك پست سياسي اجرايي، خيز بلندي برداشته، و ناكام برزمين افتد.
محسن رضايي را سرداري با رفتار انساني و عطوف مي دانند. با اين حال بدشانسي هم آورد. پسر بزرگش، در وضعي به قول خودش نفرت انگيز، به او پشت كرد و به دامن شيطان بزرگ گريخت. مخالفانش گفتند او كه توان اداره پسرش را هم نداشت، چطور نظام اين همه، مسئوليت مهم به او داده بود و دوستان نزديكش در جواب گفتند: مگر پسر نوح نبود كه با بدان بنشست و خاندان نبوتش گم شد؟ رضايي خودش در يادداشتي در سايت بازتاب، دلايل فرار پسرش از خانه را نوشت كه خودخواندني، است. رضايي مي گويد دليل بد تربيت شدن فرزندش، اشتغال زياد او بوده است. يكي از اشتغالات رضايي اداره كردن شركتها و رتق و فتق مالي آنها بوده است. مخالفين او مي گويند او يك «بيزينس من» تمام عيار است و شركتهاي او از كشتيراني گرفته تا كامپيوتر سرگرم توليد درآمدهاي عظيم هستند. آنها به داستان متواري شدن يكي از مديران عالي اين شركتها به خارج و افشاء مسائل در تلويزيونهاي ضد انقلاب اشاره مي كنند. اما دوستان او مي گويند از اين همه ثروت، او سهمي نمي برد چرا كه شركتها متعلق به بنياد تعاون سپاه و ... است و فقط زحمت نصيب او مي گردد.
رضايي بار ديگر شانس خود را در انتخابات نهم آزمود. به رغم قسمهاي تند و چند آتشه، شب انتخابات بار شتر بست و از قافله رقابت كانديداها جدا شد و همين امر، آفتي شد بر محبوبيتي كه به هر حال برايش 8 سال مصاحبه و سخنراني و نطق و خطابه خرج كرده بود.
رضايي كه به دليل تنها بودن در عرصه سياست از يك سو و فقدان مديريتي كه مثل احمدي نژاد، به تنهايي يك جريان درست كند از سوي ديگر، محكوم به انزوا شده است. اگر چه دوستاني دارد كه در سايت بازتاب برايش قلم مي زنند، ولي به قول يك روزنامه نگار با سابقه، خودكار بيك شان با جوهر دروغ و نفرت پر است! آنها تلقي شان از روزنامه نگاري همان «چارواداريسم» است و فكر مي كنند اگر ديگران اينگونه نمي نويسند لابد بلد نستند !خيلي وقتها، قلمشان تبديل به اره برقي 1000 مگا واتي مي شود كه پايه هاي نظام را هم نشانه مي رود! به خاطر اين بي پايگاهي، تقريباً هر آنچه فرا دستشان مي آيد، مي كنَنَد و مي پراكَنَند. خيلي وقتها حتي سر ارّه را طرف خودشان هم مي گيرند! متأسفانه محسن رضايي موقعيت سياسي پرچالش خود را با سرنوشت اين سايت، كره زده است.
امّا محسن رضايي، وجه ديگري هم دارد: دلسوز است. اگر كاري به دستش بسپارند، از عهده اش برمي آيد؛ يعني تا از عهده اش برنيايد، آرام نمي نشيند. درست است كه برخي دوستان هم رزمش از مديريت دوران جبهه و جنگ او انتقادهاي تندي مي كنند، با اين حال در دلسوزي او ترديد ندارند.
از همه اين حرفها كه بگذريم، محسن رضايي اين روزها در تب وتاب شديدي است. آيا اين بي جايگاهي در جغرافياي سياسي، مي تواند اين روزها، سكه اي رايج بشود و بتواند آن را به احمدي نژاد بفروشد؛ احمدي نژاد كه به هر حال روي دوش هيچ جناحي، بالا نرفت، بلكه عقل و مديريت و نبوغ شخصي اش بود كه او را بالا برد؟ آيا محسن رضايي خواهد توانست يك صندلي در قطار كابينه آينده رزرو كند؟ البته اگر كنار پنجره هم نباشد، مهم نيست.
محسن رضايي يك انسان معمولي است. خاكستري خاكستري. محاسن و معايب را با هم دارد. با اين همه، يك سردار ملّي است. مردم ما بايد روي سكه اي را ببينند كه سفيدتر است. يعني همه جاي دنيا با سرداران خود چنين مي كنند.