بخشهایی از گفتگو با بهزاد فراهانی را مرور میکنیم.
کمی از گلشیفته بگویید.
قبل از آن میگوییم که دختر من شقایق در فیلم جدیدم درخشان است؛ آذرخش من هم که اینجاست و درخشان است و هر سه فرزندانم به اندازه کافی خوب هستند. درباره آنچه سر گلشیفته آمده، من فکر میکنم داوری شخص من به درد نمیخورد. او اصلا دیگر فقط دختر من نیست و یک هنرمند خوب ایرانی در جهان است و داوریاش را باید برای مردم بگذاریم. چون هنرمندی است که متعلق به مردم است. او خوب از پس کارش برآمده است و تئاتری که از او در پاریس دیدم، باید ببالم که من را پدر گلشیفته معرفی میکنند؛ چون بازیای که با لهجه غلیظ فرانسه بازی کرد، عجیب بود. وقتی هم سر فیلم دختران خورشید به گرجستان رفتیم، چیزهایی از او دیدم که در ایران دنبال آنها نمیگردد.
در ماجرای مشکلاتی که پیشروی گلشیفته ایجاد شد، از چه کسانی گله دارید؟
هیچکس؛ بزرگی خرج دارد و بههرحال ما در این میدان باید کار کنیم.
و در پایان بفرمایید که برخورد با گلشیفته تا چه حد سیاسی بود؟
یک آدم نادرستی که دو سال هم شاگرد من بود و خیلی هم به او کمک کرده بودم، این بلا را سر گلشیفته آورد و زندگیاش را برهم زد و او را هرگز نمیبخشم ولی بالاخره یک روزی یک کشیده میهمانش میکنم. او مرد شریفی نیست. وقتی گلشیفته آن فیلم را در اواخر دهه 80 بازی کرد، من به آقای خاتمی که البته دیگر رئیسجمهور نبود، زنگ زدم زیرا دوستی خوبی با او دارم. گفتم آقای خاتمی چه کار باید بکنیم؟ او گفت مشکلی نیست و نگران نباش. به من قولی داد که پای قولش نایستاد. یک تلفن هم به آقای میرحسین موسوی زدم که آن زمان رئیس فرهنگستان هنر بود. بیش از سه تا چهار ماه من و گلشیفته و همسرش بیدلیل و به علت عدم درک صحیح از مدیریت هنری به نوعی بازجویی میشدیم و رسما به گلشیفته گفته شد بهتر است شما از کشور بروید که گلشیفته رفت و خوشبختانه در راه خوبی هم رفت و خوب یاد گرفت.
توی یه جعبه میوه با ارزش هم، نه تنها دیگه به یه میوه گندیده و فاسدی که توی جعبه هست میوه نمیگن بلکه بلافاصله از تو جعبه پرتش میکنن بیرون تا باعث فساد بقیه میوه ها هم نشه.