اهالی کتاب با برپایی برنامههای مختلفی روز قلم را پاس داشتند؛ از جمله این برنامهها نشست مجازی کلاب هاوس فیدیبو بود که شامگاه دوشنبه با حضور محمود دولت آبادی برگزار شد. این نویسنده پیشکسوت کشورمان با اشاره به اینکه «روز قلم، روز بعد از صلح است» گفت: «سیزدهم تیرماه (تیرگان) روزی است که آرش کمانگیر با پرتاب تیر مرزهای بین ایران و توران را مشخص میکند و در آن روز عملاً صلح برقرار میشود؛ فردای این روز، روز قلم نامگذاری شده است و چنانچه در تمام دنیا نویسندگان و شاعران جدی، همیشه صلح را پاسداری کردهاند، من هم به تأسی از همه نویسندگان این جهان پرآشوب میگویم، روز قلم را بهعنوان روز بعد از صلح گرامی میدارم.»
دولت آبادی ارزش بالای قلم، نوشتن، نویسندگی و گرامیداشت آن را میراث گذشتگان ما و از زمان عمر خیام دانست و گفت: «ادبیات، شعر، نمایشنامه، داستان و رمان ما از یک خانوادهاند. شاعر همیشه از منِ خودش آغاز میکند، اما نویسنده و دبیر از دیگری آغاز میکند، دیگری را به من خود میآورد و بیان میکند. ما دیگران را دوست داریم و باید دوست داشته باشیم تا بتوانیم آنها را بنویسیم. عروسکها در ادبیات ما جای نمیگیرند و شخصیت پدید نمیآید، مگر اینکه بتوانیم دیگری و دیگران را دوست داشته باشیم، آنگونه که من دوست داشته و دوست میدارم.»
آنچه از دل و در عین سوختگی برمیآید باید بر دل دیگری بنشیند
پس از اتمام سخنان دولتآبادی حاضران در نشست، پرسشهای خود را مطرح کردند. او در پاسخ به سؤالی درباره استقبال از آثارش عنوان کرد: «آنچه از دل من و در عین سوختگی برمیآید، منطقاً باید بر دل دیگری بنشیند. در طول زندگیام چهار بار ضمن کار تا لب مرگ رفته و برگشتهام؛ که سه بار آن را در روزگار سپریشده و یکبار آن را در «طریق بسمل شدن» تجربه کردم؛ بنابراین عجیب است اگر خواننده من این حس صادقانه را نگیرد یا نتواند بگیرد.»
نویسنده کتاب «کلیدر» ادامه داد: «درجاهای دیگر دنیا شهرداریها برای خود نسبت به هنرمندان مسئولیتی تعریف کردهاند، اما در کشور ما چنین نیست. همین چند وقت پیش به شهرداری پیشنهاد دادم جایی در اختیارم بگذارند تا وقتیکه زندهام، خانه بیهقی را در تهران پدید بیاورم، که جوابی نگرفتم و فقط به اینطرف و آنطرف حوالهکردند.»
دولتآبادی در پاسخ به چرایی موضعگیریهای او برای وطن عنوان کرد: «من به خودم دروغ نمیگویم. نویسنده نباید به خودش دروغ بگوید، نویسنده نقاب ندارد و با قلب و عقلش زندگی میکند. سؤال من از کسانی که به من اعتراض داشتند این است که آیا من در طول عمرم که از ۱۰ سالگی که کار میکنم، جز برای مملکت کار کردهام؟ جز برای زبان فارسی، مردم این مملکت و بیان آنها کاری کرده و مقصدی داشتهام؟ من هیچ آرزویی جز سربلندی، آزادگی، سلامت، بهداشت، آموزش و پرورش و رشد اجتماعی مملکت و این وطن نداشتهام.»
او ادامه داد:«ما اول باید به خودمان بپردازیم و من عملاً این کار را انجام دادهام. بنابراین اگر آن دلسوختگی را برای سرباز مملکتم، زندهیاد سردار سلیمانی انجام دادم، به آن باور داشتم. زیرا مردی نخبه مأمور میشود کاری را انجام دهد، ورای آن سیاستی که او را مأمور کرده، اینکه او سوخته آن کار است؛ امر دیگری است که من آن را قدر دانستم، کما اینکه همان رنج را برای همه افسران ما که در آستانه جنگ ۸ ساله از بین رفتند، هم دیده و برای آنان گریسته و سخن گفتهام.»
دولتآبادی گفت: «من برای تکتک آن افرادی که در این مملکت بودند و بنا بود این مملکت را نگهدارند، «کلنل» را نوشتم. بنابراین، این حس و عاطفه و بیان من منحصر به سردار سلیمانی نبوده است. برای من هیچ استثنایی وجود ندارد و همه سربازانی که از مملکت ما و شما دفاع میکنند، عزیز هستند.»