نحسی سد آزادی شهرستان دالاهو، درست ساعت ۵ عصر را نشانه گرفت. خانواده قادری، ۱۰ کیلومتر طی کرده بودند، برای خوشی در کنار همین سد. حدود یک ساعتی از باهم بودنشان نمیگذشت که میلاد درون سد پرت شد. مظفر برای نجات میلاد داخل سد رفت. وریا برادر کوچکتر هم برای نجات آن دو. چند دقیقه بعد، اما نشانی از آن سه برادر دیگر نبود. هر سه غرق شدند. نیمههای شب، دو غواص برای پیدا کردن اجساد آن سه به سد آمدند.
دو ساعتی را گشتند. همه چشم انتظار پیدا شدن اجساد سه برادر بودند که جسد مردی پنجاهوهفت ساله در سد، آن هم داخل خودرویی پیدا شد. دقایقی بعد هم جسد میلاد، مظفر و وریا. حالا خانواده قادری، سیاهپوش این سه برادر و عزادار شده است.
همه چیز در آن سوی خط با غم یکی شده است و سیاهی را به تصویر میکشد. داماد خانواده قادری که پسرعموی آنها هم میشود، با صدایی رنجور، برای گفتن حقیقت، خانه را که صدای شیون پر کرده است، ترک میکند: «۲۶ مردادماه بود. تعطیلات سراسری اعلام کرده بودند. تمام خانواده برای تفریح یکروزه به کنار سد آزادی که حدودا ۱۰ کیلومتر با روستای ما فاصله دارد، حرکت کردند. تعدادمان زیاد بود. نزدیک ساعت چهار بعدازظهر به کنار سد رسیدیم. حادثه در یک چشم بر هم زدن اتفاق افتاد. یک ساعتی از خوشیمان نگذشته بود که میلاد کنار سد رفت. یک دفعه پایش لیز خورد و داخل سد افتاد. عمق آب زیاد بود و میلاد شنا بلد نبود. همه ترسیده بودیم و هیچکدام شنا بلد نبودیم.
مظفر برادر بزرگتر میلاد، برای نجات جان برادرش داخل سد پرید. چند دقیقه بعد، وریا برادر کوچکتر آنها هم، وقتی دید خبری از میلاد و مظفر نیست به داخل سد پرید، اما دیگر نه از میلاد خبری بود، نه از مظفر و وریا. ولوله شده بود. خواهرانش داخل آب پریدند. موهای آنها روی آب مانده بود که رفتیم و موهایشان را کشیدیم و از سد بیرون آوردیم. وگرنه آنها هم غرق شده بودند. مادرشان یک چشمش خون بود، یک چشمش اشک.»
خانواده قادری در یک نگاه
یونس قادری، ناگهان سکوتی میان حرفهایش جا خوش کرد، اما چهار پنج ثانیهای طول نکشید که لب به سخن گشود: «سال ۸۳ پدرشان فوت کرد. خیلی جوان بود. مادرشان تک و تنها این هشت فرزند را بزرگ کرد. چهار دختر و چهار پسر. محمد پسر بزرگشان است. سیوپنج سال دارد و متأهل است. در کرمانشاه مغازه دارد. آن روز کار داشت، برای همین همراه ما نبود. میلاد متولد ۷۵ بود و لیسانس اقتصاد داشت. چهار ماه بود که در اداره تأمین اجتماعی مشغول شده بود. مظفر، از میلاد سه سالی بزرگتر بود. لیسانس حسابداری داشت و شغلش آزاد بود. وریا از سه برادر دیگرش کوچکتر بود و متولد ۸۳. مرگ این سه برادر داغ بزرگی بر دل همه ما گذاشت.»
ذهنش به چند دقیقه قبل برمیگردد تا بتواند ادامه آن حادثه تلخ را بازگو کند: «دو سه خانواده هم کنار ما بودند، اما آنها هم شنا بلد نبودند. حدود ساعت ۱۱ شب بود که غواصان رسیدند. کل سد تاریکی مطلق بود. دو ساعت بعد، با تلاش غواصان میلاد، مظفر و وریا پیدا شدند. اتفاقی که این میان عجیب بود جسد مردی بود که با ماشینش به داخل سد افتاده و غرق شده بود. قبل از پیدا شدن این سه برادر، غواصان جسد این مرد را به همراه ماشینش بیرون کشیدند. این سد هیچ امکاناتی ندارد. هیچ امکاناتی.»
سد آزادی هیچ امکاناتی ندارد
قادری داماد خانواده، لحن صدایش کمی بلندتر میشود و با حالتی عصبانی از شرایط سد آزادی در اطراف شهرستان دالاهو میگوید: «سد آزادی در کنار جادهای قرار دارد که جاده آن نه حفاظ دارد، نه تابلو. در کنار سد هیچ نردهای کشیده نشده. هیچ امکاناتی در اطراف این سد وجود ندارد. نه تابلو هشدار، نه نگهبان، نه قایق. هیچ چیز. اگر حتی یک قایق در آن سد بود، میلاد و مظفر و وریا الان زنده بودند. این سد رها شده است و هیچ امکاناتی ندارد. تا زمانی که به این سد رسیدگی نشود و امکاناتی در آن قرار ندهند شاید جان خیلیهای دیگر را بگیرد.»
دلخوریاش با تشریح کلمات از شرایط سد آزادی کرمانشاه کمتر میشود و مجدد ادامه میدهد: «ساعت از نیمه شب گذشته بود که اجساد غرق شده میلاد، مظفر و وریا پیدا شد. فردای همان روز، مراسم خاکسپاری را انجام دادیم.»
راز جسد غرق شده یک مرد دیگر
بهمن پرورش یکی از دو غواصی است که در پیدا کردن اجساد غرق شده این سه برادر نقش داشته. بیستودو سال است که به امدادرسانی مشغول است.
یک ساعتی از خوشیمان نگذشته بود که میلاد کنار سد رفت. یک دفعه پایش لیز خورد و داخل سد افتاد. عمق آب زیاد بود و میلاد شنا بلد نبود. همه ترسیده بودیم و هیچکدام شنا بلد نبودیم. مظفر برادر بزرگتر میلاد، برای نجات جان برادرش داخل سد پرید. چند دقیقه بعد، وریا برادر کوچکتر آنها هم، وقتی دید خبری از میلاد و مظفر نیست به داخل سد پرید، اما دیگر نه از میلاد خبری بود، نه از مظفر و وریا
شب حادثه را روایت میکند: «بار اولی نیست که در این سد، خبر غرق شدن میشنوم. چندین جسد غرق شده در همین سد بیرون کشیدم. با اجساد سه برادر و یک مرد دیگر که با ماشین پژو، به داخل سد پرت شده بود، میشود چهار غرق شده. آن شب وقتی با من تماس گرفتند، در سد کلان شهرستان ملایر، مشغول عملیات یافتن غریقی بودم. سریع خودم را به دالاهو در کنار سد رساندم.
شب بود و در عمق ۱۵ متری هیچ چیز دیده نمیشد. با طناب کمکی که به خودم بسته بودم داخل سد رفتم. مشغول پیدا کردن و جستوجو اجساد این سه برادر بودم که چشمم به یک ماشین با مدل پژو خورد. طناب را به خودرو بستم و ماشین را بالا کشیدند. اما خانواده سه برادر غرق شده گیج شده بودند و گفتند این جسد غرق شده را نمیشناسند. دوباره شروع به گشتن کردیم که اجساد غرق شده سه برادر را پیدا و بیرون کشیدیم.»
پرورش در خصوص غرق شدن مردی که داخل خودرو پژو بود میگوید: «غلامرضا پروانه که حدودا پنجاهوهفت سال داشت بازنشسته آموزشوپرورش بود. سال ۹۹ خانواده این مرد، به اداره آگاهی نیروی انتظامی، اعلام مفقودی میکنند، اما خبری از او دریافت نمیکنند.
آن شب که ما دنبال جنازه سه برادر غرق شده بودیم، او را هم به طور اتفاقی پیدا کردیم. چیزی حدود یک سال بعد از اعلام مفقود شدن او. البته علت مرگ غلامرضا پروانه در دستور بررسی قرار دارد. به هر حال این سد غرق شده زیاد داده است.»