ابوالفضل فاتح در یادداشتی درباره اتفاقات اخیر افغانستان نوشت: در همسایگی ایران عزیز، این روزها تحولاتی با سرعت در جریان است که نمیتوان نسبت به آن بی تفاوت بود، به ویژه که میتواند بر ایران و آینده منطقه نیز اثر بگذارد. به نظر میرسد این تحولات از پیچیدگیهای فراوانی برخوردار است و بسیاری از ابعاد آن هنوز روشن نشده است و لذا اتخاذ هر رویکردی نسبت به آاین معمای پیرامونی، نیازمند تأمل است. در این حال جریانی تلاش دارد با اطلاعات یک سویه و بعضاً دستکاری شده، ذهنیت افکار عمومی را به سرعت نسبت به طالبان بهبود داده و هر دیدگاه منتقد طالبان را متهم یا ملکوک کند. این رویکردها حیرت انگیز است. هر عقل سلیمی که تجربهی تاریخی و دوراندیشانه دارد، اذعان دارد، طالبان هرچقدر تغییر کرده و عقلانیت و مدنیت یافته باشد، تا تبدیل شدن به طرفی قابل اعتماد راه درازی در پیش است!
طالبان طی یک جنگ طولانی و البته نهایتاً از خلال یک توافق با آمریکا و حمایت پاکستان به قدرت رسیده است. طالبان البته توافقاتی با ایران و چین و روسیه و عربستان و … نیز داشته است. اما این توافقات هر چه باشد، خارج از اراده ملت افغانستان صورت گرفته و ایران نیز نقش اصلی و محوری در آن ندارد. ضرورتی ندارد روی این توافقات مبهم و نامعلوم و البته شکننده، بیش از اندازه حساب کرد و برای خوشامد یا جلب رضایت بیشتر طالبان، از همه دست شست. تجربه نشان داده است که جریانات در دوران انتقالی با دوران حاکمیت تفاوت فراوانی دارند و در مسیر بسط و تثبیت سلطه، چرخشهای فراوانی از خود نشان میدهند. علاوه بر آن تاریخ منطقه پر از بد عهدی و خیانت و ستیزه گری است. نکته مهم دیگر این است که اگر در سابقهی بسیاری از جریانات فعلی افغانستان جستجو کنیم، تا دلتان بخواهد، افراط و تفریط و انحراف و فساد و خیانت و خشونت و وابستگی یافت میشود. این میراث خشن نیز یک شبه محو نمیشود! و البته که طالبان، نماینده قاطبه ی ملت افغانستان نیست و جنبشی مستقل و صد درصد اصیل تلقی نمیشود، بلکه تاکنون جنبشی وابسته بوده است. اینک نیز ملغمهای از اندیشههای جریان حقانی و القاعده و داعش در حاشیه و بطن خود دارد و معلوم نیست تا چه اندازه در بلند مدت بخواهد یا بتواند حساب خود را از آنها جدا کند.
در چنین شرایطی گرچه شکی نیست که باید از شکست و خروج آمریکا و ناتو از افغانستان که دستشان به خون ملتهای منطقه آلوده است خرسند باشیم، اما لازم نیست افکار عمومی را به نفع طالبان بی در و پیکر با آن اندیشههای افراطی و سوابق وحشتناک از افراط و خشونت و خونریزی تغییر دهیم. همچنانکه ضرورت ندارد با دیگر جریانات افغانستان نظیر جریان مقاومت پنجشیر و احمد مسعود، قطع رابطه کرده و یا آنان را ملکوک و یا تبدیل به دشمن سازیم. از جمله بسیاری از میلیونها مهاجری که این سالها میهمان ایران و پاکستان و دیگر نقاط بودهاند و به وطنشان بازگشته یا هنوز ساکن ایران و پاکستان و …. هستند، و همچنین اقوام و هم زبانها و هم مذهبیهایی که اتفاقاً در این سالهای دشوار مورد حمایت ایران بودهاند، نسبت به طالبان نگاه مثبتی ندارند و خشونتهای این گروه را فراموش نکردهاند، ولو سیاست صبرو سکوت پیشه کرده باشند. ضرورتی ندارد که هر که غیر طالبان است- چه در افغانستان و چه در ایران – را صهیونیست و آمریکایی معرفی کرد. و البته که این به معنای درگیری و ستیز غیر ضروری با طالبان نیز نیست که از آن نیز باید به جدیت دوری جست.
استدلال به ظاهر ضد آمریکایی بودن طالبان ملاک درستی برای همپیمانی با آن نیست. اگر چنین بود چرا در این بیست سال از انها دوری جستهایم و یا از ابتدای انقلاب کنار شوروی آن روزها قرار نگرفتیم؟ و اگر صرفاً مسلمانیشان ملاک است، چرا ده ها سال است با جریان انحرافی وهابیت، ستیز فرهنگی سیاسی داریم و این همه هزینه پرداختهایم، مگر تفاوت این دو در اندیشههای انحرافی از کجا تا به کجاست؟ باید ملاکهای جامع و اطمینان بخشی در میان آورد. جریانی که میخواهد همهی ایران را پشت طالبان قرار دهد، مراقب باشد اگر فردا طالبان شیوهی القاعده و داعش و یا وهابیت را پیش گرفت و یا نوچه و آلت دست این و آن و پیاده ساز نقشهی دیگران شد، چه خواهد کرد؟
میتوان صبر استراتژیک پیشه و نگاهی آینده نگرانه داشت. اهل سیاست و تدبیر و امنیت ملی میتوانند با نگاهی راهبردی شیوهای دقیق و دوراندیشانه را اتخاذ کرده و منافع بلند مدت ایران و تشیع و مردم افغانستان و منطقه را ببینند، جانب احتیاط را گرفته و روشی مشروط و گام به گام پیشه کنند، ولو نهایتاً به نوعی سیاست دوگانهی ارتباط سیاسی با طالبان و در این حال نقد و فشار به آن برای اصلاح و تغییر بیشتر و بیشتر آن بیانجامد.
تدوین چنین سیاستی نیازمند این است که باور داشته باشیم، ملت افغانستان نیازمند دولتی مستقل و فراگیر است. این که مردم از ناکارآمدی و فساد دولت غنی و به ستوه آمدن از اشغالگری آمریکا، و یا ترس از نامنی ها و جنایات طالبان، تسلیم طالبان شده باشند یک مطلب است و این که انتخاباشان چیست، مطلب دیگر. لذا باید به طالبان از طرق مختلف سیاسی آموخت که به استقرار دولتی ملی تمکین و خود نیز رویکرد استقلال از بیگانه ولو پاکستان و چین را پیشه کند. باید به طالبان آموخت که حق انحصار و استبداد ندارد و باید به زن و مرد افغان و به جریانات داخلی و مردمی افغانستان از جمله جریان پنجشیر احترام بگذارد و راه گفت و گو را دنبال کند و حق ندارد خشونت و مردم کشی را توجیه کند. چنان که در دوران حضور آمریکا شاهد بودیم، طالبان مکرراً مردم به استضعاف کشیدهی خود را به اسم هدف قرار دادن آمریکاییها یا سکوت در برابر اشغال آمریکاییها به خاک و خون میکشید، چنان که آمریکا نیز به اسم هدف قرار دادن طالبان، بارها و بارها مردم مظلوم و غیر مسلح را هدف قرار داد.
می دانیم که شرق دوران طولانی از استبداد را تجربه کرده و میکند. از چین تا پاکستان و عربستان و امارات و … حتی در روسیه و ترکیه با روسای تکرار شونده، مردمسالاری به یک شوخی شبیه شده است. منطقه خاورمیانه و اطراف آن جولانگاه و محل رقابت و بعضاً ستیز حکومتها و رژیمهایی است که مدعی گفتمانها یا سیستمهای مختلف ایدئولوژیک و مذهبی هستند و از قضا اکثراً بدترین چهره از مذهب خود را به نمایش میگذارند. با تسلط طالبان، احتمال وقوع هزاران هزار خبط آن هم به نام اسلام عزیز وجود دارد. وظیفه ماست و شایسته است در هر حال منادی ارزشهای اخلاقی و حقوق انسانی و مردم سالاری باشیم و مراقب روزی باشیم که ممکن است طالبان با توجیهات شرعی و سیاسی خودش، استبداد سیاهی را حاکم کرده، مردم افغانستان از جمله شیعیان را لت و کوب کرده و به خاک و خون بکشد.
در چنین شرایطی رویکرد آینده نگرانه حکم میکند که به جای مانع تراشی و تمسخر مخالفان طالبان و منتقدان رفتار رسمی و به جای تطهیر طالبان در ایران، بگذاریم نهادهای مدنی و افکارعمومی کار خود را بکنند. چه دلیلی دارد در این گونه تحولات که ماهیت فرهنگی و انسانی آن کمتر از ماهیت سیاسی آن نیست، نهادهای مدنی خاموش شوند؟ در همین جهت ضرورتی ندارد با اجتماعات در برابر سفارت پاکستان مخالفت شود یا معترضان به پاکستان و طالبان را با خشونت پراکنده ساخت. هیچ ایرادی ندارد، اگر سیاست رسمی به هر دلیل موافق ارتباط با طالبان است، که البته باید برایان توضیح مناسب ارائه دهد، سیاست غیر رسمی و جامعه مدنی تصمیم خودش را داشته باشد. در کشورهای غربی نیز که متاسفانه با استاندارد دوگانه طرفدار حمایت از سلاطین منطقه هستند، رسانهها را وادار به حمایت از این سلاطین و یا ارزشهای دیکتاتوری آن نمیکنند. از قضا صراحتاً توضیح میدهند که برای منافعشان حامی این حکام هستند نه ارزشهایشان، و همزمان رسانهها مواضع و انتقادات و افشاگری خود را در قبال این حکومتها خواهند داشت. مگر در جریان قتل فجیع خاشقچی که دولت ترامپ سعی در پرده پوشی مداخله بن سلمان داشت، رسانهها به قیام علیه این تصمیم بر نخاستند؟ مگر در جریان جنگ غزه که دولت آمریکا تمام قد از اسرائیل حمایت میکرد، رسانهها کودک کشی نتانیاهو را تبدیل به رسوایی او نکردند؟ حالا چرا ما باید با این همه آشفتگی و بگو مگو و تحمیل در فضای سیاسی و رسانهای به دلیل چرخش موضع ناگهانی گروههایی رسمی یا حزبی در ایران نسبت به طالبان مواجه باشیم؟ چرا باید فضا برای انتقاد از طالبان تنگ شود ونگران شویم که نکند آقایان طالبان با آن همه سنگدلیها، دلشان به رنج آید؟ این عادت غریب و جدیدی است که بعضی از ما یک شبه مواضعمان جابجا میشود و میخواهیم همه این گونه باشند و اگر در پستوها به نتیجهای رسیدهایم همه مطیع باشند. در حالی که نخبگان ور سانه ها باید صدای مردم، صدای مظلومیت، صدای انسانیت و صدای آزادی باشند. این وضعیت چه بسا ناشی از ابتلا به استاندارد دوگانه است.
رویکرد گفت و گو چه در سطح داخلی و چه در عرصهی بین المللی رویکرد درستی است و باید دنبال شود. گفت و گو صرفاً طریقیت ندارد، بلکه واجد آثار است. اما وقتی گفت و گو با طالبان با آن سابقهی سیاه پذیرفته میشود، اما گفت و گو در سطح داخلی و یا سطوح دیگر بین الملل منع میشود، یا وقتی بدرستی طالبان به دولت فراگیر ملی دعوت میشود، اما در داخل اکثریت مردم و کاندیداها از انتخابات محروم میشوند، یا وقتی تا دیروز طالبان تکفیر میشوند و یک شبه از آن قدیس میسازند، و وقتی پنجشیریها تا دیروز قهرمان ملیاند و امروز خائن و آمریکایی و تجزیه طلب! مثل نمونهی داخلیاش که واردات کالای حیاتی واکسن تا دیروز برای عدهای حرام بود و نماد استکبار و امروز حلال؛ نتیجهی چنین رفتارهایی، موجب بی اعتمادی بسیار شدید به رویکردها و مواضع و رویکردهای حاکمیت و دو قطبی شدن جامعه است که آثارش در موضوعی حیاتی نظیر افغاسنتان نیز مشهود میشود.
بگذریم و به اصل بحث بگردیم؛ در ایران هیچ جریان شناخته شده، موافق مداخله نظامی در افغانستان نیست. اما در موضوع چگونگی اتخاذ مواضع سیاسی و فرهنگی و رسانهای که ضامن منافع بلند مدت ملی ایران، مصالح شیعیان و اسلام و ملت افغانستان ومنطقه باشد، اختلاف نظرهای جدی و عمیق وجود دارد که هیچ ایرادی بر آن وارد نیست و بسیار هم مناسب و ضروری هر ملت رشید است. از هرات تا کابل و ساکنان پنجشیر و مردمان سایر نقاط افغانستان تا ابد همسایه ما خواهند بود، لذا در همه حال باید حامی ملت افغانستان بود و با دولتها به تناسب تنظیم رفتار کرد. در این مسیر نیازمند اتخاذ رویکرد هوشمندانه تردر همه سطوح با بهره گیری از دیدگاه طیف وسیعتری از نخبگان و همچین فضای بازتر و مستقلتر رسانهای هستیم که بتواند همه گفتمانهای داخلی را نمایندگی کند.
نسبت به حجم انبوه سلاحی که عامدانه در اختیار طالبان گذاشته شد، شبهه دارم، اما شخصاً چندان نگران تهدید یا تأثیر امنیتی طالبان بر ایران نیستم، چرا که به لطف خداوند، نیروهای توانمند و هوشمند نظامی ایران اجازهی تحرک به آنها نخواهند داد و مصلحت طالبان نیز چنین تحرکی نیست، علاوه، دولت احتمالی طالبان نیزدر قالب حکومت محدودیتهای بیشتری در قبال رفتارهای غیر حقوقی نسبت به همسایگان خواهد داشت و از نظر اقتصادی نیز اجباراً وابسته به همسکایگان خواهد بود. اما با رفتارهای سیاسی و رسانهای و چرخشهای برخی جریانات داخلی در این روزها که شیفتهی طالبان شدهاند و از آن یک مقاومت اصیل ساختهاند، جا دارد نگران نفوذ یا تهدید فرهنگی و تأثیر گفتمانی طالبان بر برخی جریانات سیاسی و فرهنگی ایران و منطقه باشیم. بیم آن میرود که برای توجیه سیاست رسمی، خدایی ناکرده شخصیتها و رسانهها و جریانات در دام توجیه طالبان بیافتند و چهرهی این جریان را تطهیر کنند. بیم آن میرود به تدریج عدهای نه تنها مشاطه گر، که دنباله رو گفتمان و رفتار و رویکرد طالبانی و امارت رسمی ایشان شوند، که متاسفانه زمینههای آن را هم قبلاً مشاهده کردهایم، همانها که باورشان نصر بالرعب است. همانها که کوچکترین اعتراضی را بر نمیتابند، و هر که غیر خود است را تکفیر کرده، و خشونت و مردم کشی را توجیه میکنند. همانها که ارزشها و حقوق مدنی و انسانی و قانون اساسی و آزادیهای مشروع و حریم مردم و اندیشه ورزی نخبگان و انتخابات را یک شوخی و یا یک بازی یک طرفه صرفاً برای تحمیل قدرت خود میدانند و اتفاقاً طالبان و گفتمانش را مغتنم میشمارند! اگر خدایی نکرده چنین شود، این خطر گفتمانی بزرگ برای تشیع وخطر هویتی برای ایران است.