جاوید قرباناوغلی در یادداشتی در روزنامه شرق نوشت: با گذشت قریب به سه ماه از آخرین دور مذاکرات وین و در شرایطی که واشنگتن و تهران تعلل و تأخیر در ادامه مذاکرات را در قالب الفاظی دیپلماتیک به یکدیگر نسبت میدهند، با تکمیل تیم مدیریت وزارت خارجه در دولت سیزدهم، مذاکرات احیای برجام با ابهاماتی جدی روبهرو شده است.
هفته گذشته عراقچی که در کنار ظریف و تختروانچی یکی از سه ضلع اصلی مذاکرات برجام بود و نقشی کلیدی در رقمزدن مهمترین رویداد دیپلماتیک چند دهه گذشته داشت، جای خود را به «علی باقریکنی» داد. تغییری که در کنار جایگزینی امیرعبداللهیان به جای جواد ظریف نمایانگر ریلگذاری جدید در سیاست خارجی و چرخشی محسوس در دیپلماسی کشور است. اگر فرض را بر این بگذاریم که وزارت خارجه مانند چند سال گذشته متولی مذاکرات احیای برجام باشد، انتصاب باقری در معاونت سیاسی و بهتبع آن مذاکرهکننده ارشد، سیگنال روشنی به ۱+۴ و از طریق آنها به آمریکاست که باید شاهد سختترشدن مواضع ایران در مذاکراتی باشیم که لاجرم دیر یا زود مجددا آغاز خواهد شد. روز یکشنبه سعید خطیبزاده سخنگوی وزارت امور خارجه از تغییر تیم مذاکرهکننده خبر داد و تأیید کرد «تغییراتی در ترکیب هیئت مذاکرهکننده برجام نیز اعمال میشود و این تغییرات به محض نهاییشدن اعلام خواهد شد». عباس عراقچی با سابقه دو دوره سفارت و بیش از یک دهه معاونت و تسلط به رموز و فنون مذاکره دیپلمات تحصیلکردهای است که علاوه بر حضور تأثیرگذار در مذاکرات منتج به «توافق هستهای» در کنار ظریف، توانمندیهای حرفهای خود را در شش دور جدید مذاکرات احیای برجام در وین نشان داد. سخن در جابهجایی افراد در پستهای دستگاه دیپلماسی و تغییر مناصب دیپلماتیک نیست. این امری عادی و طبیعت کار وزارت خارجه است.
بنابراین از این منظر برکناری عراقچی را نمیتوان امری غیرمترقبه ارزیابی کرد. نه اولینبار است که شاهد چنین تغییری هستیم و نه بهیقین آخرین آن خواهد بود. هرچند در کثیری از کشورهای جهان مناصب دیپلماتیک به دلیل حرفهایبودن از ثبات نسبی برخوردار بوده و برخلاف پستهای بالای سیاستمداران متأثر از تغییر دولتها نیست. بحث اصلی در «زمان و جایگزین» است که باید در آن تأمل کرد. مذاکرات وین دیر یا زود از سر گرفته خواهد شد. این امر علاوه بر یک نیاز انکارناپذیر برای ایران برای برونرفت از شرایط وخیم اقتصادی و گذر از چنبره تحریمها، مطالبهای بینالمللی است که روسیه و چین دو کشور بهظاهر همسوی ایران در جمع 1+5 نیز بر آن اصرار دارند. جدال لفظی مقامات ایران و آمریکا نیز بهزودی به آوردگاه دیپلماسی و پشت میز مذاکره منتقل خواهد شد. سؤال این است؛ کسانی که باید در این جدال دیپلماتیک، پیچیدهترین مذاکرات را مدیریت کنند، باید از چه ویژگیهایی برخوردار باشند؟ زمانی که در دولت نهم، علی لاریجانی در منصب دبیر شورای عالی امنیت ملی به جای حسن روحانی، هدایت مذاکرات هستهای را عهدهدار شد، بهسرعت دریافت دوران شعارهای انتخاباتی «در غلطان و آبنبات» به سر آمده و باید خود را برای نبرد تمامعیار دیپلماتیک با بهرهگیری از لوازم آن آماده کند. رمز موفقیت لاریجانی در توافق با خاویر سولانا نیز در همین نکته باریکتر از مو بود. هرچند در آن مقطع تصمیم سیاسی «استعفا»ی لاریجانی مانع تحقق دستاورد بزرگ توافق هستهای شد و مدیریت مذاکره به سعید جلیلی سپرده شد که وصف آن را همگان دانند و بهترین شاهد بر آن شش سال فاجعهبار و گرفتارشدن کشور در باتلاق شش قطعنامه شورای امنیت سازمان ملل و تعریض دکتر ولایتی در مناظرههای انتخابات ریاستجمهوری در وصف روش مذاکره جلیلی است.
اینک در حساسترین فراز تاریخی و در شرایطی که رئیسی هم و غم خود را برای رهایی کشور از چنبره تحریمها قرار داده، قرار است هدایت مذاکرات در دستان کسی قرار گیرد که به عنوان معاون و دست راست جلیلی آن تجربه ششساله را در کارنامه خود دارد. بعید است اراده کشور در دوره جدید فاصلهگرفتن از برجام یا پذیرش مرگ آن باشد. تصمیمات کشور در سه سال گذشته پس از خروج آمریکا از برجام و حتی در مواجهه با برخی رخدادهای مهم، پرهیز از واکنشهای هیجانی و شتابزده و توأم با تدبیر و دوراندیشی سیاسی بوده است. اگر این گمانه مقرون به صحت و بنای رئیسجمهور به عبور عزتمندانه از گردنه پرپیچوخم مذاکرات باشد، تیم مذاکرهکننده او باید از میان کسانی برگزیده شوند که علاوه بر برخورداری از ظرایف و پیچیدگیهای فنون مذاکره، اشراف کامل بر سوابق داشته باشند.
امیرعبداللهیان در اولین حضور خود در مجمع عمومی سازمان ملل قرار است با وزرای خارجه 1+4 دیدار کند. گفته شده است ملاقاتهای وزیر با همتایان اروپایی، چین و روسیه در قالب «دوجانبه» خواهد بود. این امر از این جهت مثبت ارزیابی میشود که به وزیر خارجه جدید کشورمان فرصت خواهد داد از مواضع آنها به صورتی شفاف آگاه شود.
با این وجود، او باید برای ساماندادن مذاکرات احیای برجام با یک استراتژی شفاف و منتج به هدف، این مذاکرات را مدیریت کند. در این راستا حتی در صورت ضرورت ریلگذاری جدید برای مذاکرات هستهای، وزارت خارجه نیازمند بهرهگیری از تجربه دیپلماتهایی است که در چند سال گذشته بار سنگین مذاکرات را به دوش کشیده و فارغ از اغرض مغرضان مهمترین رخداد دیپلماسی را رقم زدند. کارنامه شش سال مذاکره بیحاصل برای کشور پیشروی رئیسی و امیرعبداللهیان قرار دارد.
بعید است در مسئله مذاکرات هستهای برای احیای برجام در شکل سابق یا در شمایل جدید، گزاره «زمان به نفع ایران نیست» تردید داشته باشد. کمااینکه تاکنون نیز متضرر اصلی اقدام ابلهانه ترامپ در خروج از برجام ما بودهایم.
آمریکا بهعنوان قدرت برتر جهان با مشکلات و چالشهای بزرگی درگیر است. خروج فرارگونه از افغانستان، واگذاری قدرت به طالبان، معضل چین و نحوه مواجهه با روسیه از چالشهای انکارناپذیر آمریکاست که فرصت ذیقیمتی را فراراه قدرتهای نوظهور قرار میدهد. با این وجود آمریکا هنوز از قدرت بازیگری و تأثیرگذاری انکارناپذیری در عرصه بینالمللی برخوردار است.
این روزها شاهد اظهارنظرهای گوناگونی درباره پیوستن رسمی ایران به «پیمان شانگهای» هستیم. در این یادداشت قصد ورود به آن را ندارم. ناگفته پیداست که نباید در اهمیت آن فارغ از اینکه چگونه این رویداد رقم خورد، تردید کرد و باید با عزمی ملی زیرساختهای ضروری برای استفاده از فرصتهای منتج از آن را فراهم کرد. نکته مهم یکجانبهنگری اغراقآمیز در این رخداد مهم و غفلت از موارد دیگر مانند ضرورت احیای برجام و تصویب FATF برای حضور قدرتمندانه در این پیمان و بهرهجستن از فرصتهای آن است.
به بیان دیگر، تصور ناصحیح این است که با پیوستن دائمی ایران به این پیمان دیگر نیازی به برجام نداریم. همان اشتباهی که با وعدهها و اطلاعرسانی نادرست درباره تولید واکسن داخلی، مسئولان دستگاه سلامت کشور را به اتخاذ تصمیماتی وادار کرد که نتیجه آن عقبنشینی از آن و اتخاذ تصمیم درست واردات از منابع مختلف جهان و همزمان ادامه کار در دستیابی به واکسن بومی و تمهیدات تولید انبوه آن است.
لحظه حقیقت در برنامه هستهای
احمد زیدآبادی نیز در یادداشتی در روزنامه اعتماد نوشت: با گذشت بیش از یک ماه از استقرار دولت سیدابراهیم رییسی، جهتگیری این دولت در مورد برخی از موضوعات بسیار مهم سیاست خارجی هنوز روشن نیست. برای نمونه ناظران مسائل ایران تا این لحظه هنور نمیدانند که دولت آقای رییسی درباره پرونده هستهای کشور چه تصمیم مشخصی خواهد گرفت. به همین دلیل نیز طیفِ وسیعی از حدس و گمانهای متفاوت و حتی متضاد در این باره بهطور دائم در رسانهها مطرح میشود. در یک سرِ طیفِ گمانهزنیها، سرسختی و انعطافناپذیری دولت در برابر مساله هستهای مورد تاکید قرار میگیرد. طبق این نوع گمانهزنیها، جناح اصولگرا به ۳ علت نمیخواهد و بلکه نمیتواند در بحث هستهای راه انعطاف و سازش در پیش گیرد. علت نخست، پیوند خوردن ایدئولوژی و هویت اصولگرایان به نوعی مقابلهجویی دایمی با کشورهای غربی بهخصوص امریکاست که عمدتا در مناقشه اتمی تبلور پیدا کرده است. علت دوم، حیثیتی کردن برنامه هستهای به صورت امری دارای ارزش ذاتی و حتی قدسی از سوی جریان اصولگراست. علت سوم نیز ذهنیت بخش قابلتوجهی از پایگاه اجتماعی این جناح است که طی چند سال اخیر، بر اثر بمباران تبلیغاتی بیوقفه و لاینقطع چهرههای اصطلاحا «دلواپس» علیه برجام یا هر توافقی مشابه آن شکل گرفته و قوام یافته است به گونهای که انعطاف و سازش در برنامه هستهای را به مثابه خیانتی غیرقابل بخشش تلقی میکنند و آن را برنمیتابند. در منتهیالیه دیگرِ طیف گمانهزنیها، نرمش و مصالحه دولت و دستیابی آن به توافق درباره موضوع هستهای، امری مسلم و گریزناپذیر فرض میشود. طبق این گمانهها، اصولگرایان در مساله هستهای به ۳ دلیل مسیر سازش را در پیش خواهند گرفت. دلیل نخست، نیاز آنها به بهبود شرایط اقتصادی کشور با انگیزه تداوم قدرت است.
در حقیقت، چراغ راهنمای سیاستورزی جناح اصولگرا همواره کسب و حفظ و بسط قدرتشان بوده است. در شرایط وخیم اقتصادی و ادامه تحریمها این موارد به خطر افتاده و نیاز به چارهجویی دارد. دلیل دوم که چندان متفاوت از دلیل نخست نیست، غریزه پنهان عملگرایانه آنهاست که در سر بزنگاهها و اوجگیری بحرانها بهطور غیرمترقبهای خود را عیان میکند و جهت حرکت آنها را تغییر میدهد. دلیل سوم نیز نوعی اجماع بینالمللی بر سرِ ضرورت توافق هستهای ایران است. این اجماع بهخصوص روسیه و چین را نیز دربر میگیرد، یعنی دو قدرتی که جمهوری اسلامی در سالهای اخیر آنها را به عنوان پشتوانههای جهانی خود به منظور پیشگیری از انزوا و خنثیکردن فشار حداکثری امریکا تعریف کرده است. در حقیقت، جمهوری اسلامی خواسته یا ناخواسته مسکو و پکن را در جایگاهی در سیاست خارجی خود قرار داده است که «نه گفتن» به هر دوی آنها بینهایت مشکل شده است و این در حالی است که آن دو نیز به همان اندازه امریکا و کشورهای اروپایی خواهان توافق و مصالحه ایران در مورد برنامه اتمی آن هستند. در واقع آنچه فعلا در عملِ مسوولان کشور جریان دارد، تلفیقی از دو نگاه فوق است. به عبارت دیگر، موضوع اتمی ایران دو جنبه ذهنی و عینی متفاوت و مغایر با هم پیدا کرده است که هرکدام دولتمردان را به سمت و سوی متضادی میکشانند. منظور از جنبه ذهنی همان وجه ایدئولوژیک ماجراست که سازش را به عنوان خیانت معرفی میکند و منظور از وجه عینی داستان ضرورتِ رفع تحریمها و لزومِ همراهی با چین و روسیه در این مساله است. این تضاد خود را در بیان مقامهای دولتی نیز نشان میدهد. آنها از یکسو به خلاف مواضع گذشته خود، اصل برجام و احیای آن را پذیرفتهاند، اما در عین حال تبصرههای مبهمی نیز به سخن خود اضافه میکنند که نشان از تشویش و آشوب درونی آنها برای دستیابی به توافق دارد. در حقیقت قصه مجنون و ناقه او در اینجا مصداق واقعی خود را پیدا کرده است. یعنی انگیزهای برای حرکت به جلو با انگیزهای از گشت به عقب باهم ترکیب شده و بیانِ مسوولان کشور را در این مورد دوپهلو و مغشوش کرده است. با توجه به شرایط منطقهای و جهانی ایران این نحوه بیان تعارضآمیز درباره مساله اتمی، قابل دوام نیست و مسوولان کشور به ناچار باید هرچه سریعتر تکلیف خود را با این موضوع یکسره کنند و تصمیم نهایی را بگیرند. تصمیم آنها هرچه باشد امیدوارم طبق معمول همراه با فضاسازیهای کاذب برای گریز از پذیرش مسوولیت و مقصر جلوه دادن رقبای داخلی در این موضوع نباشد. واقعیت این است که «زمان رویارویی با حقیقت» در مساله اتمی جمهوری اسلامی فرارسیده است و این رویارویی قدری صداقت و مسوولیتپذیری میطلبد.