بعد از انتخابات ریاستجمهوری دوره سیزدهم در ۲۸ خرداد ماه امسال که با غیبت کاندیدای جدی از میان اصلاحطلبان و سکوت این جریان سیاسی برگزار شد، اصولگرایان توانستند ۱۵ ماه پس از پیروزی در فتح قوه مقننه، سکان هدایت امور اجرایی کشور را به دست بگیرند. در این مدت جریان سیاسی اصلاحطلب به سکوت فرو رفته و گاه گاهی صداهایی از نقدهای درونی نسبت به عملکرد این جریان شنیده میشود و حتی از نگاه برخی صاحبنظران این شکستها آخرین گامها در مسیر پایان عمر سیاسی جریان سیاسی اصلاحطلب است.
از سوی دیگر با اتفاق عدم احراز صلاحیت علی لاریجانی رئیس سه دوره مجلس شورای اسلامی یک شوک سیاسی بزرگ در سپهر سیاسی کشور ایجاد شد و حالا سه ماه پس از انتخابات، علی لاریجانی رئیس سابق مجلس به همراه متحد سیاسی سالهای اخیر خود حسن روحانی رئیسجمهور دولتهای یازدهم و دوازدهم در سکوت سیاسی بهسر میبرد، تحلیل حرکت بعدی این دو چهره سیاسی از دیگر موضوعات مورد بحث تحلیلگران سیاسی است.
این موضوعات یعنی لزوم فعال بودن یک جریان سیاسی منتقد دولت و پرهیز از تکصدایی، آینده سیاسی علی لاریجانی و حسن روحانی و تحولات افغانستان محورهای گفتوگوی خبرنگار ایلنا با حجتالاسلام غلامرضا مصباحی قدم نماینده اسبق تهران، سخنگوی جامعه روحانیت مبارز، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام و عضو مجلس خبرگان رهبری است.
مشروح این گفتوگو را در ادامه میخوانید:
*به عنوان سوال اول بفرمایید با توجه به همگرایی موجود میان سه قوه که میتواند زمینهساز یک نوع تکصدایی در کشور باشد؛ به نظر شما چه اندازه لازم یا خوب است که جریانی به عنوان منتقد دولت فعال باشد و فضای سیاسی کشور تکقطبی و تکصدایی نباشد؟
البته آنچه که اتفاق افتاده در جریان مدیریت کشور است، یعنی در قوه مقننه دو سال قبل انتخابات صورت گرفت و اکثریت قریب به اتفاق از جریان اصولگرا انتخاب شدند؛ علت آن هم این بود که اصلاحطلبان در آن انتخابات به صورت جدی و اساسی شرکت نکردند و خاطرمان هست که عدهای هم که کاندیدا بودند و کاندیدای برجسته و شایسته هم بودند؛ مورد حمایت جریان اصلاحطلب قرار نگرفتند و از ناحیه هواداران این جریان با اقبال مواجه نشدند.
به عبارت دیگر اتفاقی که رخ داده، معلول رفتار سیاسی جریان اصلاحطلب است، حالا چه در دولت یا به حمایت از دولت یا چه در مجلس دهم تحت عنوان فراکسیون امید و چه در شوراهای شهر مراکز استانها که اکثریت با اینها شد و در عین حال عملکردها موجب شد که مردم از این جریان دلسرد شوند و پای صندوقهای رأی حاضر نشوند، البته خود آنها هم به این موضوع کمک کردند چراکه وقتی یک جریان به صورت جدی پای انتخابات نمیآید و به شور انتخابات کمک نمیکند، نتیجهاش این است که از مجلس حذف میشود.
در سال جاری هم که انتخابات ریاست جمهوری اتفاق افتاد، سخنگوی جریان اصلاحات چندبار اعلام کرد که «ما از هیچ کاندیدایی حمایت نمیکنیم»، «ما کاندیدا نداریم»؛ اگر کسی بخواهد این را تفسیر کند معنایش این است که «هوارادان ما! پای صندوقهای رأی نیایید» و نوعی تحریم بدون تصریح است. یعنی این جریان گرچه مورد ادبار مردم قرار گرفته بود، خودش هم در به حاشیه رفتن خود کمک کرد و بستر حاشیهنشینی را فراهم کرد.
از این جهت علیالقاعده نباید این انتظار را داشت که این جریان در حال حاضر صدایش خیلی بلند باشد، صدای بلند متعلق به مجموعهای است که مورد حمایت مردم هم هستند. اما در عین حال من میبینم که همین جریان در مطبوعات، رسانهها و محافلی که دارند، خیلی جدی و فعالانه نقد و اظهارنظر میکنند؛ من رسانههای جریان اصلاحطلب را میخوانم به سایتها و خبرگزاری این جریان مراجعه میکنم و میبینم که از هیچ نکته درشت و ریزی هم نمیگذرند و نقدهای خود را مطرح میکنند.
حتی علیرغم اینکه دولت آقای رئیسی یک دولت اصلاحطلب نیست، اما مطالبات خود را مرتب مطرح میکنند که «این کار را انجام دهد خوب است»، یا «آن کار را بکند»؛ مثلا در جریان مذاکرات احیای برجام فوق العاده تلاش میکنند که دولت سیزدهم مثل دولت آقای روحانی نوعی تشنگی و عطش برای ایجاد ارتباط با غرب و حل مشکل تحریم از خود نشان دهد.
در حالی که دولت آقای رئیسی بهطور جد دنبال برداشتن تحریمهاست، اما هرگز روش و مشیاش این نیست که خود را بدهکار به طرف مقابل نشان دهد و عطش بروز دهد؛ چون این اشتیاق خود به خود منجر به این میشود که آنها کالای خود را گران بفروشند. شما وقتی به بازار میروید برای خرید یک کالا، اگر شما خیلی اشتیاق نشان دهید، این فروشنده است که میتواند قیمت را از عرف هم بالاتر ببرد و به شما گران بفروشد اما اگر شما چندان تمایلی نشان ندهید این بار فروشنده تلاش میکند با ارائه تخفیف و اصرار، توجه شما را به کالای خود جلب کند. اکنون رفتار دولت آمریکا به همین شکل قرار گرفته و مرتب پیام میدهد که «بیایید مذاکره کنیم»، «ما همه تحریمهای مربوط به برجام را برخواهیم داشت».
البته در خود این واژه یک حقیقتی هم نهفته و آن این است که آمریکاییها نمیخواهند تحریمهایی که به بهانههای دیگری بر ایران تحمیل کردهاند را بردارند؛ همچنین که میبینیم از زمان رفتن ترامپ و آمدن بایدن یک قدم برای لغو تحریم برنداشتهاند و از آن به عنوان فشار میخواهند استفاده کنند.
در مجموع اگر امروز شاهد این هستیم که جریان اصلاحات چندان در قدرت نیست یا حضوری در قدرت سیاسی ندارد، بخش قابل توجهی از این اتفاق، حاصل کارکرد خودش است.
*به عقیده شما چقدر لازم است که احزاب ما به صورت دائمی فعال باشند، رسانهها از جناحهای سیاسی فعال باشند و نقد و مطالبه داشته باشند و فعالیت احزاب ما صرفاً فصلی و دم انتخاباتی نباشد؟
تجربه جریان سیاسی اصولگرا دائماً این بوده که در انتخابات به هر دلیلی شرکت میکند، چراکه علاوه بر مصالح جریان سیاسی، مصالح ملی برای این جریان اهمیت دارد به این جهت که حضور پای صندوقهای رأی در همه انتخاباتها از احساس تعلق به نظام حکایت دارد و اینطور نیست که اگر این دیگ برای من نجوشد، پس اصلا چرا بجوشد.
این جریان میگوید این کشور متعلق به همه ماست، اگر جریان ما در انتخابات موفق نشد و پیروز نبود، بازهم با تمام وجود به میدان میآییم، بازهم اگر در انتخابات شکست بخورد احساس میکند که نباید عقب بنشیند و باید فعالیت خود را ادامه دهد، هم برای حفظ نظام و هم برای نقد رقیب؛ من نیز این رویکرد را یک رویکرد مناسب جریانهای سیاسی میدانم.
درخصوص احزاب باید اظهار تأسف کنیم، به این خاطر که ما حزب نداریم آنچه که در هر دو جریان سیاسی وجود دارد، احزاب کوچکی است که کارآیی ندارند و فعالیت چندانی هم ندارند؛ موقع انتخابات فعال میشوند و این اشتباه است. احزاب باید اولا چند حزب مقتدر، بزرگ و فراگیر باشند که باهم به رقابت برخیزند و ثانیاً این احزاب هستند که میتوانند بر شکلگیری مجلس و دولت اثرگذار باشند.
اگر احزاب به تربیت کادر براساس اهداف، آرمان و مانیفست خود اقدام کنند؛ در این صورت این کادرها، میتوانند در شهرها و استانها برای راهیابی به مجلس کاندیدا داشته باشند و اگر این اتفاق رخ داد، نتیجهاش این است که در مجلس میتوانند به صورت سیستماتیک نقشآفرینی کنند، نه به صورت یک مجموعه پراکندهای که به هر حال به صورت باری به هر جهت در انتخاباتها فعال شود تا بیایند و تازه بعد از انتخاب شدن با یکدیگر آشنا شوند که این امر زمان و هزینه میبرد. فقدان احزاب آن هم احزابی که بلندمدت فکر و برنامهریزی کنند و بر همان اساس به کمک کادرهایی که تربیت کردند شایستگی حزب را به ظهور و بروز برسانند، یکی از مشکلات مهم جامعه و کشور ماست.
اگر این اتفاق رخ دهد، کشور بهتر اداره میشود و رئیس جمهوری که به مسئولیت میرسد برای تشکیل کابینه هاج و واج نمیماند که چه کسانی را انتخاب کند و از قبل همه اینها تنظیم شده است. پس این (شرایط کنونی) یک اتفاق و خطایی است که در نظام سیاسی ما رخ داده و به نظر من تا این را حل نکنیم خیلی از مشکلات هم حل نمیشود.
اصلاحطلبان در کادرسازی و تربیت نیرو کوتاهی کردند
*آقای رئیسی درخصوص تشکیل دولت چندبار از بحث دولت فراگیر صحبت کردند و مساله استفاده از همه ظرفیتهای کشور را مطرح کردند. بهنظر شما اصلا چنین اتفاقی چه اندازه میتواند از جانب یک منتخب انتخابات ریاست جمهوری محقق شود؟ و اینکه چه عواملی دخیل شد که رئیسی نتوانست در این حوزه موفق باشد و عموم نیروها یا از قوه قضاییه و آستان قدس هستند و یا تعدادی هم از مدیران احمدینژاد.
البته اگر از بنده هم میپرسیدند که «چگونه باید دولت را اداره کرد؟» همین سخن آقای رئیسی را میگفتم، یعنی میگفتم شایستهسالاری باید مبنا باشد. هرکه شایستهتر بهتر؛ و نگاه جناحی-جریانی سیاسی نباید برای انتخاب وزرا، معاونین وزرا و معاونین رئیسجمهور امثال اینها صورت گیرد. این نگاه، یک نگاه درستی است ما خود این نگاه را باید تایید تقویت کنیم؛ حالا تطبیق آن با واقعیت موجود چه میشود؟ ممکن است ضعیف اجرایی شود یا قوی. من معتقدم خود این نگاه مثبت است، یعنی اگر شایستگانی وجود دارند، باید به کار گرفته شوند.
کشور از نظر نیروی انسانی، نیروی انسانی خوبی دارد و این مجموعه نیروی انسانی خوب را فارغ از وابستگیهای جناحی و جریانی باید به کار گرفت، اما اینکه در عالم واقع و در عمل چه اتفاقی رخ داده است، خب یک مقداری هم باید صبر کرد، هنوز روند انتخاب همه استانداران تکمیل نشده و ممکن است در سطح استانداران اتفاقاتی رخ بدهد، کما اینکه یک نمونه در سیستان و بلوچستان اتفاق افتاد که وزیر پیشنهادی آقای روحانی، استاندار دولت آقای رئیسی شد. همچنین شاید در حوزه معاونان اقداماتی در این راستا رخ بدهد مانند انتخاب آقای اسلامی برای سازمان انرژی اتمی و این احتمال وجود دارد که آقای رئیسی به وزرا توصیه کرده باشد که معاونین خود را فراجناحی ببینند.
البته نباید به جریان اصلاحات نباید این تصور دست بدهد که کسانی که مثلا در فتنه ۸۸ ضربه دیدند، بازداشت، محکوم شدند و زندان رفتند بتوانند اکنون در مصدر بعضی امور قرار بگیرند؛ اما آنهایی که ضربه ندیدهاند و به عبارتی دیگر در آن دوره بازداشت نشده و محکوم نشدند، آنها شاید مشکلی نداشته باشد که از آنها استفاده شود.
یک نقدی هم دارم و این نقد هم به جریان اصلاحات است که چرا طی این چند دهه شما نیرو تربیت نکردید؟ که شما اکنون هم که میخواهید کاندیدای ریاست جمهوری بدهید از افراد مسن و افراد با سابقه خیلی زیاد سیاسی افراد را به صحنه میآورید و میگویید تایید نشدند. خب ببینید جریان اصولگرا کادر تربیت کرده بود، خدا مرحوم آیتالله مهدوی کنی را رحمت کند که این دانشگاه (امام صادق) را بنیانگذاری کردند و فرمودند ما این دانشگاه را راهاندازی کردیم برای تربیت مدیران آینده نظام، خب یک همچین جایی را علیالقاعده باید آن جریان برای خودش میداشت. بالاخره باید کادر ساخت، باید این نیروهای جوان خوبی که وجود دارند را پرورش داد و با تجربیات سیاسی که وجود دارد و تعدیلهایی که در طول زمان رقم میخورد آنها را در مسیر کار و فعالیت قرار داد تا در نتیجه این جوانها مشمول بحث شکستن خط قرمزها نباشند و بتوانند بدون مشکلی مشغول به خدمت شوند.
بُعد سیاسی شخصیت وحیدی ضعیفتر از بُعد نظامیاش نیست
*به مساله انتخاب استانداران اشاره کردید، لطفا بفرمایید در خصوص حضور نظامیان در مناصب سیاسی و اجرایی مانند حضور آقای وحیدی در جایگاه وزیر کشور چه نظری دارید؟ این انتصاب ممکن است منجر به انتخاب تعداد قابل توجهی از استانداران از میان نظامیان شود.
یک چیزی در مورد این واژه «نظامی» من بگویم، ما نظامی دو نوع داریم. یک نظامی، نظامی محض است که نیروهای ارتش اینطور هستند، نظامی محض هستند و البته در مورد نیروهای ارتش شاید هیچگاه تصور نشود که از آنها در اینگونه پستها استفاده شود اما فراموش نکنیم اعضای سپاه، جوانهایی بودند که نظامی نبودند بلکه نیروهای انقلابی قبل از انقلاب بودند که وارد انقلاب شدند و سپاه را تشکیل دادند. جنگ شد اینها رفتند و جنگیدند و بعد از پایان جنگ هم عدهای از اینها رفتند و در مشاغل دیگر فعالیت و کار کردند. به عنوان مثال آقای رفیقدوست را ما به عنوان کسی که وزیر سپاه بود و در جنگ هم حضور داشت و در عین حال یک فرد بازاری بود، اکنون نظامی میدانیم؟
آقای وحیدی و امثال ایشان اگر در یک چنین مناصبی به کارگیری میشوند، این بُعد دیگر شخصیت ایشان است که خود را نشان میدهد نه بعد نظامی؛ و بعد سیاسی آقای وحیدی بسیار قویتر از بعد نظامی است و از این جهت است که به عنوان وزیر کشور انتخاب شد و فاصلهای میان ویژگیها و تخصص ایشان با مسئولیت وزارت کشور نیست.
ممکن است روحانی مانند ناطق نوری پایان فعالیت سیاسی خود را اعلام کند
لاریجانی حتما دوباره فعال خواهد شد
*این روزها و هفتهها درخصوص آینده سیاسی علی لاریجانی و حسن روحانی سوالات زیاد مطرح میشود، شما چه پیشبینی از آینده سیاسی این دو چهره با سابقه دارید؟
در این زمینه الگوهایی از سیاستمداران وجود دارند و سیاستمداران مختلف رفتارهای متفاوتی داشتند. یک الگو جناب آقای ناطق نوری است؛ آقای ناطق از انتخابات ریاستجمهوری ۱۳۸۴ به بعد کنار کشید و رسماً هم اعلام کرد که عمر فعالیت سیاسی من پایان پیدا کرده و بعد از آن دیگر فعالیت جدی ندارند. ممکن است آقای روحانی یک چنین مشیای را انتخاب کند و احتمالا به ایشان هم بیشتر سازگاری دارد، البته الگوهای دیگری هم وجود دارد.
الگوهایی که با اینکه به بازی گرفته نشدهاند، همچنان فعال صحنه سیاسی هستند مانند آقای احمدینژاد که با اینکه از مجموعه جریان اصولگرا هم تقریباً طرد شده اما میبینیم دست بردار نیست، فعال است و در میدان حضور دارد. هر از چندی اظهارنظری میکند و مخالفخوانیهایش هم به گونهای است که بیشتر جلب توجه کند.
اما نسبت به آقای لاریجانی، من احتمال میدهم که آقای لاریجانی مجدداً فعال شوند، با روحیه، سوابق و علایقی که ایشان دارد و رویکردهایی که تجربهاش را از ایشان داریم، احتمال میدهم که فعال شوند منتها ممکن است مدتی بگذرد و بعدا مجددا فعال شوند.
بنابراین افراد متفاوتاند از نظر شخصیت، منش و روحیه ممکن است که چنین اتفاقاتی رخ بدهد اما خیلی قاطع نمیشود، نظر داد.
*احتمال اینکه این دو نفر که اسم بردیم به صورت مشترک یا با نزدیک به ناطق نوری سه نفر شوند و بخواهند با هم یک جریانی را جدای از اصلاحطلبی و اصوگرایی تشکیل بدهند، چه اندازه است؟
من چنین احتمالی را قوی نمیدانم.
*احتمال بازگشت و حضور روحانی در جامعه روحانیت وجود دارد؟
بعید میدانم.
*یک سوال پیرامون حضور احمدینژاد در مجمع تشخیص مصلحت نظام وجود دارد، برخی میگویند که صرفا چند دقیقه ابتدایی جلسات حضور دارد که در عکسها باشد و خیلی زود جلسه را ترک کرده و مشارکتی در بحثها ندارد. شما که در جلسات فعال هستید از نحوه حضور احمدینژاد برای ما بگویید.
احمدینژاد در جلسات حضور دارد و اینکه فقط چند دقیقه ابتدایی باشد، چنین نیست اما اظهارنظر خیلی ندارد و فقط حضور دارد.
در میان خانمها شخصیتی با سوابق اعضای فعلی مجمع نداریم
*باتوجه به نگاهی که مقام معظم رهبری به زنان دارند، چرا حضور زنان را در مجمع تشخیص نداریم؟
گمان میکنم موضوع حضور در مجمع تشخیص به پیشینه تجربه افراد برمیگردد، اکنون نگاه کنید روسای جمهوری پیشین غالباً، یا مثلا معاون اول چند رئیس.جمهور یا روسای سابق مجلس، شخصیتهای برجسته نظامی که تجربه طولانی مدتی داشتند در مجمع حضور دارند و همینطور شخصیتهای برجسته روحانی مانند آیت الله موحدی کرمانی.
در واقع مجمع جای افراد پخته و باتجربه سطوح عالی مدیریت است، خب ما از خانمها چنین شخصیتهایی با این سوابق را نداریم. من احتمال میدهم که این مساله از این بابت باشد وگرنه اینطور نیست که منعی برای حضور خانمها در مجمع تشخیص باشد.
چراکه آنچه که خیلی مهم است این است که جایگاه مجمع تشخیص یک جایگاه تخصصی پیرامون مسائل کشور و به همین خاطر افراد با سابقه در سطوح و حوزههای مختلف در آن حضور دارند و حتی کسانی هستند که منتسب به بعضی از احزاب و جریانات سیاسی هم محسوب میشوند اما در جایگاهی هستند که میتوانند خود را فارغ از آن جایگاه حزبی قرار داده و نظری در راستای مصلحت کشور بدهند.
در جریان جزئیات فعالیت کمیته «تعیین مصادیق رهبری» نیستم
*یک بحثی پیرامون تشکیل کمیته تعیین مصادیق یا کشف مصادیق رهبری در مجلس خبرگان رهبری تشکیل شده است، این کمیته وجود دارد؟ اعضای آن چه کسانی هستند و تاکنون چه فعالیتهایی داشته است؟
اصل مساله بله وجود دارد و من هم مطلع نیستم و اینطور که به خاطر دارم آقای سید احمد خاتمی این را بازتاب دادند. اما از اعضای این کمیته و اقدامات صورت گرفته مطلع نیستم.
طالبان از نظر فکری خیلی به سعودیها شباهت دارد
*حاکم شدن نیرویی ماندن طالبان در افغانستان که یکی از اعضای ارشد آن در تلویزیون خودشان گفته بود «امیرالمومنین طالبان، امیرالمونین کل عالم است و علت اینکه فعلا حمله نمیکنیم این است که امکان و توان این را نداریم»، چه آیندهای در منطقه به ویژه برای ما رقم خواهد زد؟
اول اینها اثبات کنند که میتوانند افغانستان را اداره کنند بعد درباره سایر کشورها ادعا کنند، این حرفها خیلی مضحک است. حقیقت این است که طالبان از نظر فکری خیلی به سعودیها شباهت دارد و اصلا باید گفت مولود سعودیها و البته مولود آمریکاییهاست. یادمان نمیرود که آمریکا برای اینکه در افغانستان مبارزه با اتحاد جماهیر شوروی صورت بگیرد و اجازه ندهند حضور شوروی در افغانستان خیلی پا بگیرد این گروه را حمایت کردند.
بنده معتقدم اگر طالبان بخواهد مستقیما افغانستان را اداره کند، نخواهد توانست و استمرار پیدا نخواهد کرد؛ این گروه ناگزیر است که به سایر اقوام این کشور در قدرت سهم بدهد و به گونهای باشد که همه اقوام افغانستانی بتوانند در قدرت حضور پیدا کنند که البته معنای درست این هم برگزاری انتخابات آزاد است. اگر انتخابات برگزار شود و همه مردم نمایندگان خود را بفرستند و همان «لویه جرگه» تشکیل شود؛ بدینوسیله میتوانند در این کشور ثبات و استقرار ایجاد کنند؛ اگر نه ۴۰ سال به این وضع گذشت و ممکن است ۴۰ سال دیگر ادامه پیدا کند.
ایران بدون دعوت دولت مستقر وارد هیچ کشوری نمیشود
حمایت از احمد مسعود نباید تحریککننده طالبان باشد
*انتقادات زیادی به نحوه موضعگیری و واکنش ایران نسبت به طالبان و تحولات افغانستان در فضای مجازی کشورمان مطرح میشود، در مواردی حتی ایران به کوتاهی متهم میشود. به نظر شما موضعگیری ما نسبت به تحولات چگونه باید باشد؟
گاهی اوقات برخی در کشور مطرح میکنند که چرا ایرانی که به سوریه و عراق رفت، در افغانستان ورود پیدا نمیکند. به نظرم توجه ندارند که ما سیاستمان ورود به سایر کشورها نیست و حضور در عراق و سوریه، یک حضور مبنی بر دعوت دولت این کشورهاست، در افغانستان دولت مستقری که بود از ما چنین درخواست و دعوتی به عمل نیاورده بود؛ چه بسا اگر دعوت میکرد مساله متفاوت بود.
اما دولت مستقر که دولت اشرف غنی باشد، روابط تنگاتنگی را با آمریکا داشت و تصورش این بود که آمریکا حمایتش میکند حال اینکه جلوی چشم اینها، آمریکا با طالبان در دوحه نشست و معاهده صلح امضا کرد. اینها در آن زمان حواسشان به این حوادث نبود. لذا ایران به هیچ کشوری بدون دعوت دولت مستقر ورود نکرد و این انتظار غلط است.
اما اینکه اکنون ما نسبت به افغانستان چه وظیفهای داریم، به نظر من با توجه به اینکه افغانستان همسایگانی دارد و هر یک از این همسایگان نسبت به دولت آینده این کشور نظر دارند؛ چنین کاری باید با یک مشورت جمعی میان کشورهای همسایه افغانستان رقم بخورد. اتفاقی مانند تشکیل جلسه میان ۴ کشور همسایه افغانستان در حاشیه نشست سران شانگهای که انجام شد و بیانیه هم صادر کردند. بهترین کار همین است یعنی این ۴ کشوری که همسایه افغانستان هستند و هر اتفاقی در این کشور رخ بدهد ممکن است روی اوضاع و احوال آنها هم تاثیرگذار باشد، اینها میباید نسبت به آینده افغانستان به صورت جمعی تصمیمگیری کنند نه به این صورت که هرکشوری بخواهد بهتنهایی وارد میدان شود.
همچنین مقوله حمایت از احمد مسعود هم همینطور است، یک گروهی در یک استان یا ایالت توانستهاند کم و بیش مقاومت کنند، بالطبع این مقاومت ممکن است مورد تایید قرار بگیرد اما بنا نیست که این تایید یک تایید تحریککننده باشد. چون ما در همسایگی افغانستان هستیم و درگذشته هم از حضور طالبان صدمه دیده و شهید دادهایم و به کنسولگری ما تعرض شده است؛ بنابراین تحریک طالبان را به صلاح کشور نمیبینیم.
نگاه طالبان به حقوق زنان با خط اصلی اسلام فاصله آشکار دارد
وجود طالبان برای روحانیون فعال در نظام جمهوری اسلامی، نوعی فرصت است
*در پایان درخصوص نگاه طالبان به زنان بفرمایید، این نگاهی که این گروه به پوشش زن، تحصیل زن، اشتغال زن، حضور زن در اجتماع و موضوعات حقوق زنان که این روزها یک دغدغه و نگرانی بسیار مهم است، دارند. چه اندازه مرتبط و نزدیک با اسلام است؟
اتفاقا وجود طالبان برای ما روحانیونی که در نظام جمهوری اسلامی فعال هستیم و علاقه داریم که این نظام مستقر بماند و قدرت پیدا کند، یک نوعی فرصت است و آن فرصت هم این است که جامعه ببیند یک گروه بسیار عقبمانده از نظر فکری و کسانی که بسیار مرتجعانه عمل میکنند در صحنه افغانستان حضور پیدا کردند و آنهایی که از روحانیت ایران انتظار دارند که بعضی از حدود الهی را نادیده بگیرد و خطهای حرمت الهی را بشکند و جلو برود ببینند که نه آن رفتار طالبانی درست است نه این خواستهها صحیح است.
ما پایبند به اسلام هستیم و به صورت کامل هم پایبند هستیم و از ارزشهای اسلامی ذرهای کوتاه نمیآییم اما آن قرائت از اسلام را قرائت غلط میدانیم و به صورت تاریخی هم این مساله از نظر ما محکوم است.
این منحصر به امروز و دیروز نیست، نه اینکه حالا بگوییم که ما امروز با یک عصر مدرن مواجه هستیم و این حرفها را به اقتضاء عصر مدرن بزنیم. شما میبینید پیامبر اکرم(ص) به دخترش احترام میگذارد، برای او که وارد محضر حضرت شده قیام میکند، دست او را میبوسد و چنان عظمت و احترام برای او قائل است که برای جاهلان عرب آن زمان شگفتآور است. اما میبینیم وارثان آن جاهلان در دوره پس از اسلام نگاهشان خیلی تغییری نکرده است و همچنان مایل هستند زن محکوم، در حاشیه، تسلیم محض و بدون احترام باشد. این تفکر از صدر اسلام وجود دارد و امروز هم مظهر آن طالبان است و با خط اصلی اسلام کاملا فاصله دارد.