برخی معتقدند و خبر میدهند که یک کمیته نصب در نهادی خاص مستقر شده و فهرستی از افراد مورد قبول خود را در اختیار دارد و برای همه آنها در بدنه مدیریتی کشور جا باز میکند. براساس این اقوال، جریانی که حکومت را یکدست کرده و بر این باور است که باید مدیران جوان و انقلابی را جایگزین مدیران کنونی کند، کاری به صلاحیت و تخصص و توانایی افراد جایگزین ندارد و برایش مهم است که در دولت جدید، یک خانه تکانی جدی اتفاق بیفتد و نیروهای مورد قبول آنان در مصدر امور قرار بگیرند. طبعا اگر بمانند و مدیریت آنان تداوم پیدا کند کار هم یاد میگیرند!
در فضای مجازی، اما سیل دامادبازی راه افتاده و دهها پیام و مطلب منتشر شده است که مدعای نسبت فامیلی میان برخی مدیران را دارد. در بررسیهای انجام شده معلوم میشود که بسیاری از این ادعاها صحت ندارد، اما در افکار عمومی جامعه، باورپذیری این پیامها بسیار بالاست.
در سالهای قبل از انقلاب یک اتفاق طبیعی، وصلت اعضای خانوادههای مذهبی با یکدیگر بود. در آن سالها فرزندان علمای بزرگ به سراغ همسرانی متناسب با خانواده خود میرفتند و ازدواج نیروهای سیاسی و مذهبی و انقلابی با یکدیگر بسیار طبیعی بود. نمیشود ایراد گرفت که چرا همسر امام خمینی دختر آیتالله ثقفی است یا مثلا مرحوم آقامصطفی خمینی با دختر مرحوم آقامرتضی حائری یزدی یا سیداحمدآقا خمینی با دختر آیتالله طباطبایی ازدواج کردند. این فهرست را میتوان به شکل وسیع تهیه و تکمیل کرد از علمایی که داماد علمای بزرگ قبل از خود هستند یا نوههای علمایی که با نوههای علمای دیگر ازدواج کردهاند.
در آن سالها تنها اعتقاد و مذهبی بودن و شناخت متقابل، دلیل اینگونه ازدواجها بود و هیچ پست و مقام حکومتی در انتظار دامادها نبود. این روند در سالهای بعد از انقلاب رنگ و بوی دیگری گرفت و نسبتهای فامیلی به هر دلیلی که شکل گرفته باشد، منشا ارتباطات و کسب قدرت و ثروت شد و موقعیت افرادی را ارتقا داد و شاید کسانی را هم مغضوب کرد.
فضای انقلابی حاکم بر کشور در سالهای اول، اجازه سوءاستفاده فامیلی را کمتر میداد و توصیه برای تصدی امور سیاسی و اقتصادی کمتر جریان داشت. یکبار امام خمینی در سخنانش تاکید کرده بود که اگر از من هم توصیهای را دیدید بزنید به دیوار و به همه مردم اطلاع بدهید. همین فضا موجب میشد که فامیل بودن خیلی ثمرات مادی و موقعیت اجتماعی برای افراد نداشته باشد.
در آن زمان در درون برخی خانوادههای مذهبی و انقلابی شاهد کشاکش سیاسی هم بودیم و کم نبودند فرزندانی که حاضر به همراهی با پدر نبودند و دست به مبارزه با حکومت هم زدند و کارشان به اعدام هم کشید. در این وضعیت نه تنها فامیل فلانی بودن به درد آنان نمیخورد حتی اعضای خانواده برای اثبات انقلابی بودن، برخوردهای سختگیرانهای با فرزندان مخالف خود نشان میدادند و رافت کمتری از آنان بروز میکرد.
در سالهای بعد از جنگ، اوضاع عوض شد و به تدریج شاهد نفوذ سیاسی و بهره اقتصادی و سهم مدیریتی کسانی شدیم که هیچ هنری از خود نداشتند جز آنکه نسبت فامیلی با فلان روحانی و آیتالله یا فلان مدیر بانفوذ داشتند. در فضای جدید بسیاری از مدیران براساس شاخصهای مقبول و تخصص و توانایی مدیریتی مسوول امور نشدند بلکه اموری مانند همسویی سیاسی و ارتباط تشکیلاتی و نسبت فامیلی ارجحیت یافت. بعدها سهم نسبت فامیلی بیشتر از ملاکهای دیگر شد و یکباره شاهد این فاجعه شدیم که برادر و پسر و داماد و دختر فلان آیتالله و بهمان مسوول حکومتی، بر بسیاری از ارکان قدرت و ثروت و نفوذ حکومتی سیطره پیدا کردند در حالی که اگر این نسبت فامیلی وجود نداشت معلوم نبود الان در کجای کشور و به چه کارهایی معمولی مشغول بودند.
برخی ادعاهای دامادبازی در فضای مجازی صحت ندارد و باید تکذیب کرد. مثلا رییس کل بانک مرکزی و معاون ایشان هیچ نسبتی با جناب مصباحی مقدم ندارند یا وزیر صمت دست به انتخاب برادرزن خود در مسوولیتی مهم نزده است. همچنین برخی دامادها هم در این شرایط مظلوم واقع میشوند و علیرغم داشتن صلاحیت، از انجام برخی امور یا تصدی برخی پستها محروم میشوند تا ضربهای به حیثیت خانوادگی آنان وارد نشود. واقعا این افراد چه گناهی کردهاند که با فلان خانواده فعلا مشهور ازدواج کردهاند؟ آیا اگر صلاحیت و شرایط احراز و تصدی یک مسوولیتی را دارند باز هم باید خود را کنار بکشند؟ اگر نظام گزینش مدیران سامان درستی داشت و تمایزی میان پستهای سیاسی و پستهای کارشناسی و تخصصی ایجاد میشد و برای تصدی پستهای تخصصی، شرایط احراز معینی در نظر گرفته میشد، با تغییر دولت بسیاری از پستهای تخصصی تحت تاثیر نگاه سیاسی یا نسبت فامیلی تغییر نمیکرد و ما شاهد بیثباتی مدیریتی در پستهای غیرسیاسی نبودیم. در آن صورت دامادبازی راه نمیافتاد و اعتبار مقامات رسمی بازیچه قدرتطلبی برخی نمیشد.