محسن هاشمی چندی قبل نامهای گلایهآمیز درباره نحوه بازنمایی چهره مرحوم هاشمیرفسنجانی در صداوسیما، به رئیس جدید این سازمان نوشته و گلایههایی مطرح کرده بود. در نوشته سلیمینمین آمده است: «با سلام، رؤیت نامه گلایهآمیزتان به ریاست جدید رسانه ملی برایم تأسفبرانگیز بود، زیرا اظهارات مرا نمونهای از مصداق توهین و تخریب در دور جدید مدیریت صداوسیما ذکر نموده و نوشتهاید: «در آغاز مسئولیت جنابعالی نیز در برخی برنامههای رسانه ملی این روند تداوم یافته است که بهطور نمونه میتوان به برنامه «دستخط» شبکه پنجم سیما در مورخ ۱۴ آبان اشاره کرد که عبارتهای توهینآمیز و مطالب خلاف واقع به آیتالله هاشمیرفسنجانی نسبت داده شد».
جناب آقای محسن هاشمی! ایکاش فرازهای توهین تلقیشده که ضرورت یافته نامهای به ریاست رسانه ملی مرقوم دارید را مشخص میساختید تا افکار عمومی نسبت به میزان سعه صدر خانواده آقای هاشمی و چگونگی مبادی آداب بودن سخن و قلم بنده به قضاوت بنشینند. قبل از طرح موضوع و فراخواندن اهل نظر به داوری یادآور میشوم از سال ۶۰ که نگارش حرفهای را آغاز کردم تاکنون هزاران مکتوب در قالب سرمقاله، یادداشت، مقاله تحقیقی، نقد، مناظره قلمی، کتاب و... با امضای بنده ثبت و ضبط شده است، هرگز به نیروهای عدم پایبند به مصالح ملی نیز توهینی روا نداشتهام تا چه رسد به مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی که احترام به او را بر خود فرض میدانم. در برنامه مورد اشاره در پاسخ به پرسشی در مورد نحوه کار مطبوعاتیام، عنوان کردم که در دو دهه مدیریت رسانه همواره بهدنبال اصلاح بودم؛ به همین دلیل اگر یک ناهنجاری با تذکر خصوصی حل میشد، هرگز آن را منتشر نمیساختم، چون این روش متداول نیست میبایست مصادیقی عرضه میداشتم؛ لذا از موردی سخن گفتم که تذکر مکتوبم مفید واقع شده بود.
همانگونه که کاملا واقفید در برنامه ضیافت افطار ابوی گرامی برای مدیران رسانهها در سال ۱۳۷۵ تصویر ایشان بالای جایگاه جلوس رئیسجمهور نصب شده بود. اینجانب عکس تهیهشده توسط عکاس مؤسسه را طی نامه محرمانهای خدمت شما (بهعنوان ریاست دفتر) ارسال داشتم. در گفتوگوی تلفنی در نهایت با اکراه پذیرفتید که عکس را بردارید، بنده هم خبر را منتشر نساختم، این روایت حاوی چه توهینی است؟ البته غرض از نقل این خاطره یادآوری این نکته خدمت روزنامهنگاران جوان بود که بیشتر هدف خود را اصلاح قرار دهند تا رقابت سیاسی. جناب آقای محسن هاشمی! شما بهتر از هر کسی میدانید که چه موضوعاتی را در دوران ریاستجمهوری ابوی گرامیتان (چه مربوط به لغزشهای خانواده و چه مربوط به اطرافیان) بهصورت نامه خصوصی مطرح کردم، حتی سال گذشته در حالی که نامه محرمانه من در مورد تحصیل یکی از معاونان رئیسجمهوری در سال ۱۳۷۳ در روزانهنگاریهای هاشمی به بدترین وجه ممکن انعکاس یافته بود بههیچوجه نخواستم آن را رسانهای کنم.
مرحوم ابوی در ذیل رخدادهای روز ۱۷ آبان این سال مرا از قول آقای میرزاده (معاون اجرائی وقت رئیسجمهوری) «کجفهم» خوانده بودند، البته با آقای میرزاده تماس گرفتم بهصراحت چنین توهینی را که به نقل از ایشان آورده شده تکذیب کرد. بنده نوار اظهارات آقای میرزاده را منتشر نساختم، فقط از شما خواستم در چاپهای بعدی این توهین را اصلاح کنید، اما اکنون که مرا غیرمنصفانه، تندرو و توهینکننده میخوانید و خط قرمزی بر تلاش چند دهه ام که بهجز اصلاح هدفی نداشتم، میکشید، ضمن انتشار نامه سال گذشته به ضمیمه (برای قضاوت اهل نظر) آمادگی خود را برای آنچه نقد مستدل از طریق چندصدایی خواندهاید، اعلام میدارم؛ به این امید که انتقادهای صادقانه را برتابیم و در مسیر اصلاح گامهای مؤثرتری برداریم». نامه سال گذشته به آقای محسن هاشمی: جناب آقای محسن هاشمی، مدیر محترم دفتر نشر معارف انقلاب، با سلام، روزانهنگاری ابوی گرامی مربوط به سال ۱۳۷۳ تحت عنوان «صبر و پیروزی» نکتهای را در مورد اینجانب در خود دارد که انگیزه نگارش این نامه به شماست، در این اثر ذیل روز ۱۷ آبان اینگونه میخوانیم: «تلفنی با رهبری برای کسب اجازه جابهجاکردن ارقام بودجه در سقف مصوب مجلس صحبت کردم. دیشب و امروز هم باران داشتیم. آقای میرزاده [معاون اجرائی رئیسجمهور]آمد از کجفهمی آقای [عباس]سلیمی رئیس کیهان هوایی گله داشت، آقای [محمد]اشرفیاصفهانی آمد. برای مجمع فرهنگی کرمانشاه که بهکمک من، فاز اول آن تکمیل شده است، کمک خواست.
آقای [اسماعیل]فردوسیپور [رئیس دیوان عدالت اداری]آمد برای دیوان عدالت اداری و برای مجمع فرهنگی فردوس کمک خواست و درباره حکم نادرست دیوان علیه رئیس سازمان نظام پزشکی، آقای دکتر [ایرج]فاضل و لغو حکم توسط دیوان عمومی توضیح داد» (صص ۴۹۷ و ۴۹۹). چنانکه واقفید، بزرگان عرصه سیاستورزی عمدتا بر اساس مبانی شناختهشده به مبهمنویسی و نیمهنگاری در ثبت و ضبط خاطرات خود بسیار مقیدند، مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی نیز از این قاعده مستثنا نیست، اما در جمله مورد اشاره قضاوتی تحقیرآمیز در مورد اینجانب صورت گرفته است، این مسئله با روش مبهمنویسی ـکه همواره تفسیر موضوع یا رخداد در انحصار ناقل استـ از اساس تفاوت دارد؛ حتی اگر این عزیز را مجاز به تحقیر مدیر یک رسانه بدانیم، آیا نباید خوانندگان در جریان قرار گیرند که چه فعلی مرا مستحق چنین توهینی ساخته است؟
بهمنظور ثبت در تاریخ ناگزیر از ارائه توضیحاتی هستم و امیدوارم با دادن فرصت نشر به آن میزان پایبندی خود به حقوق اساسی دیگران را روشن فرمایید. جناب آقای میرزاده در دوران تصدی معاونت ریاستجمهوری بدون اطلاع عمومی دوره دکترای ترددی را در استرالیا سپری میساختند. اینجانب توسط دانشجویان ایرانی مقیم این کشور از این امر مطلع شدم؛ با وجودی که نشریه داخلی دانشگاه که در آن تصویر آقای میرزاده درج شده بود و... را در اختیار داشتم، نامه محرمانهای به ایشان نگاشتم و عواقب شوم چنین رویکردی را در نظام یادآور شدم.
آقای میرزاده تلفنی با بنده تماس گرفت و توضیحات مفصلی ارائه داد؛ ازجمله اینکه هرگز از وقت اداری برای تحصیل صرف نکرده و... ضمن اینکه از تزشان دفاع کرده و دیگر کارش نزدیک به پایان است؛ لذا خواست خبر در نشریه کیهان هوایی درج نشود، البته متقابلا گفته شد که صرفا این، مسئله ایشان نیست و بابشدن این فکر که تصدی پستهای مهم برای «ارتقای موقعیت خود» فرصت مناسبی است، آفت جبرانناپذیری را متوجه نظام مدیریتی کشور خواهد کرد. معاون محترم رئیسجمهور ضمن پذیرش استدلال مدیر یک رسانه قول داد تمهیداتی بیندیشد که این رویکرد باب نشود؛ زیرا معلوم نیست دیگران زمانی را که باید به انجام وظایف خود در قبال مردم اختصاص دهند به آبادی دنیایشان (!) نپردازند. از آنجا که از یک سو چنین قولی را دریافت کردیم و از سوی دیگر انتشار خبر دکتری گرفتن ضمن خدمت (؟!) معاون رئیسجمهور، میتوانست دیگران را نیز به این وادی سوق دهد، با وجود داشتن مستندات و اذعان خود آقای میرزاده کیهان هوایی خبر را منتشر نساخت؛ البته متأسفانه بعدها روشن شد که حضرات به وعده خود چندان عمل نکردهاند و نهتنها با مدیران سوءاستفادهکننده از موقعیت ویژه مدیریتی برخورد لازم صورت نگرفت، بلکه برخی دیگر از بهاصطلاح «مردان هاشمی» به همین شیوه دکتری گرفتند.
آیا شرط انصاف و مروت است که مدیر رسانهای که در آن ایام چنین حساسیت بجایی داشته است را «کجفهم» بخوانیم؟! امروز در تجزیه و تحلیل ضعفهای مدیریتی یکی از آفات بنیانبرکن را رویکرد برخی مدیران به مسائل شخصیشان ـو نه امورات مردمـ مییابیم. آقایان از کارکرد رسانهای که نه بهدنبال معاملهگری بود و نه بهدنبال تخریب، راضی نبودند و به آن برچسب ناشایست میزدند؛ زیرا حتی تحمل انتقاد خصوصی را نداشتند. در ایام ریاستجمهوری مرحوم آقای هاشمیرفسنجانی، کیهان هوایی ناهنجاریهای بسیاری را بهصورت نامه محرمانه به ایشان منعکس میکرد. اگر بناست این حساسیتها به سخره گرفته شوند، دستکم اجازه دهید موضوع مورد قضاوت قرارگرفته نیز در معرض داوری خوانندگان قرار گیرد. در تماس تلفنی که بعد از مشاهده این اثر با آقای میرزاده داشتم، ایشان گفت «به یاد ندارم که چنین قضاوتی کرده باشم»، اما قطعا آقای هاشمی هم خلاف نمیگفتند؟! جناب آقای محسن هاشمی! آنچه مرا بیشتر از توهین میآزارد توجیه محدودیتهایی است که آن زمان برای روزنامهنگارانی، چون من به وجود آوردند و در نهایت از صحنه خارج ساختند. امیدوارم با چاپ این توضیح در چاپهای بعدی این اثر، مخاطبان را به قضاوت در مورد برچسب «کجفهم»بودن اینجانب فراخوانید، پیشاپیش از عنایت شما سپاسگزارم.
عباس سلیمینمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران