حمامکردن در خانه مساوی است با اینکه یک نفر پشت در بایستد، تشتهای آب را بگیرد، از زیرزمین بالا بیاورد، ببرد تا سر کوچه بنبست و در جوی بریزد؛ یکبار هم نه چندینبار. «چاه حمام نزدیک ۱۰ سال است که پر شده، انبارش را هرچه خالی میکنیم به یک سال نکشیده دوباره پر میشود. سه بار هم که کارشناس و مأمور شرکت فاضلاب برای وصلکردن به فاضلاب شهری آمد، بعد از بررسیکردن همه جوانب گفت که اصلا و ابدا نمیشود برایش کاری کرد. خطر ریزش چاه قطعی است و چاه که بریزد، هم خانه و جان شما در خطر است و هم خانه و جان همسایه. چاره فقط تخریب این خانه فرسوده است تا بتوان چاه خانه را درنهایت به فاضلاب شهری وصل کرد. اما کو پول و سازندهای که ناجی ما باشد؟»
کوچههای بنبست و تنگ در محلههای اتابک، هاشمآباد، شیرازی و خاوران مثل پازلی که هزاران تکه نامرتب و ناهمخوان دارد، بیشمارند؛ کوچههایی که در دل خودشان خانههای خموده و خسته جا دادهاند؛ سازههای لرزانی که سالهاست ایستاده مردهاند اما باید بازهم کاشانه و سرپناه کسانی باشند.
زندگی در این خانهها برای ساکنانشان عذابآور است هرکس که آمده گره و زخمی عمیق بر دل آنجا زده. «مشکلات خانههای اینجا به یکی دو تا و ده تا ختم نمیشود، هر کوچه بنبست و خانههای موجود در آن داستانی دارند. به عدد آدمهایی که در این خانهها زندگی میکنند، مشکلاتی هست که چارهاش مرگ این خانههاست.»
نقلقولها از عالیه خانم است، ساکن هفتادساله خانهای ۴۵ متری در بنبست سلیمیپور در ابتدای خیابان اتابک که بارها تلاش کرده خانه فرسوده و نالانش را بکوبد و از نو بسازد اما نتوانسته؛ یعنی کسی کمکش نکرده. «ما ساکنان دو خانه در این کوچه بنبست در همه این سالها که شهرداری بافتهای فرسوده را نوسازی میکرد، به شهرداری ناحیه و منطقه رفتیم اما هربار به بهانهای ما را از اولویت خارج کردند. این اواخر هم که راضی شدند تسهیلات بدهند و خودشان خانهها را نوسازی کنند، از ما هزینه بالایی خواستند که نداشتیم بدهیم.»
پاتوق موادفروشان و معتادان
صاحبان خانههای فرسوده در این کوچههای تنگ و بنبست نه راه پس دارند و نه راه پیش. نه کسی خانهشان را میخرد و نه کسی اجاره میکند. این است که خودشان باید سالهای سال در این خانهها بسوزند و بسازند.
مثل حسین خانعلی که ۴۵سال است با خانه ۶۰متریاش دست به گریبان است و حالا از این نبرد هرروزه به تنگ آمده و شمشیرش را زمین گذاشته و خانه را به حال خود رها کرده است؛ «اینکه ماشین در کوچه نمیآید و آمبولانس رد نمیشود و جای پارک ماشین ندارد فرع داستان است. یا فکرکردن به اینکه بنای خانه در حال تخریب است و اگر زلزله بیاید بیچون و چرا اول ما میمیریم هم دیگر برایمان عادی شده، ولی اینکه چندسال است کوچههای تنگ و تاریک ما میزبان موادفروشان، معتادان و کارتنخوابهای محله شده را کجای دلمان بگذاریم؟ علنی و بدون هیچ ترسی میآیند و وقتی معترضشان میشویم چاقو و قمه میکشند. امنیتمان اگر از ۱۰، ۵ بود الان زیر صفر است.» راست میگوید؛ درست در کوچه روبهرویی، در دل روشن روز، معتادی بساطش را پهن کرده و در آرامش دودهای غلیظ را به هوا میفرستد. «بارها به کلانتری منطقه زنگ زدیم، میگویند ماشین گشت میفرستیم و جمعشان میکنیم، اما باز برمیگردند. این شده که هر بار زن و بچهمان قصد بیرونرفتن از خانه را میکنند باید تا سر کوچه دنبالشان بیایم که یک وقت اسیر معتاد و موادفروشی نشوند یا وقتی مهمان میآید باید کارتنخوابی را از جایش بلند کنیم تا بتواند رد شود.»
مال بد و صاحب بدبختش
دزدی، داستان مشترک اغلب این خانههاست. مثلا خانه ۴۰متری شاهین نقیزاده را چهار بار دزد خالی کرده و رفته بدون اینکه کسی بفهمد، چون تنها ساکن کوچه بنبستی است که دو طرف آن را تا بالا دیوارهای پشت دو خانه پوشاندهاند؛ «چیزی نداریم، اما همین فرش و تلویزیون و اتو و لباس را که میبرند برای ما گرفتاری است. خانه هم شده گاو پیشانی سفید که هیچ حریم امنی ندارد. تا میبینند که مسافرتیم، میریزند و دار و ندارمان را خالی میکنند و میروند.» خانهاش گاز ندارد؛ مثل چندین خانه دیگر در این محلهها که امکان گازکشی برای آنها هیچگاه وجود نداشته است. به همینخاطر مجبورند که با کپسول و بخاری برقی و... روزگار را سپری کنند.
«هیچ وقت نشد که اینجا را گازکشی کنند. میگویند که فضا و ابعاد کوچه استاندارد نیست و نمیشود لولههای چنداینچی را از زیر خانهها رد کرد. این شده که باید در دل تهران که همه خانهها به گاز شهری وصل هستند، ما هرروز دنبال پرکردن کپسول باشیم و نجومی پول قبض برق بدهیم.» مثل بقیه ساکنان در همه این سالها نه توانسته خانهاش را بفروشد و نه اجاره بدهد؛«به خاطر این وضعیت کسی خانه را نمیخرد، برای اجاره هم فقط افراد بزهکار و خلافکار میآیند که دردسرساز است. مثلا یک سال که خانه را اجاره دادم، بعد از مدتی پلیس آمد سراغم چون شده بود پاتوق معتادان که بیایند و راحت مواد بکشند. اینجاست که میگویند مال بد بیخ ریش صاحبش و من هم که صاحبی هستم هشتادوپنجساله، عمرم پای این خانه و دردسرهایش رفته. بیپولی ما را اینجا پاگیر کرد. بعد از من هر چه میخواهد بشود.»
بازسازی با توجه به روحیه محلی
علی ایرانلو، مردمشناس و پژوهشگر اجتماعی، پنج سال است که روی سبک زندگی در هشت محله منطقه ۱۵تهران که بیشترین بافتهای فرسوده را دارند، تحقیق کرده است. او حالا با مشکلات و سختیهای زندگی ساکنان و کسبه این محلهها آشناست و بهزودی میخواهد آن را در قالب پایاننامه دکتریاش ارائه دهد. او بزرگترین مشکل ساکنان این محلهها را منزویشدن در خانههای فرسوده و در حال تخریب دانست و گفت: «تنها راهحل همان است که شهرداری طی سالهای گذشته درپیش گرفته؛ یعنی تخریب و نوسازی بافتهای فرسوده. اما این کار باید روی اصول باشد؛ یعنی تمام ظرفیتها و نیازهای این محلهها توأم با هم دیده شود. کالبد فضای شهری تأثیرات متفاوتی روی کنش ساکنان برجای میگذارد. ناپایداری فیزیکی توسعهیافته شهری ازجمله دلایل تولید انواع آسیبهاست که در شهر به ظهور میرسد. نکته اساسی در بررسی کالبد فیزیکی شهری توسعهنیافته، نتایج روانشناختی و اجتماعی است که ممکن است در فرهنگ و رفتار ساکنان حاصل شود. بازسازی شهری بدون توجه به زیرساختهای اجتماعی، پیوندها و امکانات موجود اجتماعی، نظام ارزشها، گرایشها، نیازها و نیز آرمان ساکنان امکانپـذیر نیست. رسیدگی به ساختار اجتماعی مناطق و محلههای مختلف و ایجاد فرهنگ و انگیزههای مشارکت محیطی، به غیراز رویکرد اجتماعی در ملاحظات مناطق شهری مهم تلقی میشود.»
این مردمشناس و پژوهشگر توضیح داد: « هویت اجتماعی یک مکان شناختهشده شهری ترکیب پیچیدهای از عناصرگوناگون فیزیکی، اقتصادی، ارزشها، تجربیات روزمره، خاطرات، تاریخ و قضایای سیاسی و نهادی است. هویت فیزیکی به مناظر طبیعی و ویژگیهای اقلیمی و آبوهوایی آن اشاره دارد. هرقدر یک محله یا منطقه شهری از صفات طبیعی مطلوبتری برخوردار باشد، زندگی در آن محله با رضایت بیشتری همراه است و ساکنان احساس تعلق بیشتری نسبت به آن خواهند داشت.»