فریبرز درتاج، دبیر شورای مرکزی سازمان نظام روان شناسی و مشاوره کشور با بیان این که به طور کلی تقریبا دو سوم مردان مبتلا به اختلالات روانی در جهان هرگز به دنبال معالجه و درمان نیستند، گفته: «مردان اغلب فقط زمانی که احساس میکنند به آخر خط و آخر راه رسیدهاند؛ درخواست کمک میکنند و در آن زمان شاید دیگر این کمکها موثر واقع نشود. در این راستا شاید جالبترین و نگران کنندهترین یافتهها در جهان این است که آمار خودکشی مردان به میزان قابل توجهی بیشتر از زنان است. یعنی در جهان مردان ۳ برابر بیشتر از زنان در معرض خودکشی هستند.»(منبع خبر: ایسنا).
در ادامه با بیان ۴ نکته به واکاوی روان شناسانه این موضوع خواهیم پرداخت.
تصورات اشتباه درباره قوی بودن مردها
بیشتر مردم به ویژه مردان، مراجعه به متخصصان سلامت روان را برابر با ضعیف بودن، از پس مشکلات برنیامدن و ... قلمداد میکنند. این برداشتهای غلط با تصویر سنتی از قوی بودن مردان در تضاد است بنابراین بیشتر مردها مراجعه به روان شناس یا روان پزشک را مساوی زیر سوال رفتن مردانگی خود میدانند. در نتیجه تمام عمر برای حفظ تصویر مردانگی حاضر هستند هر درد و رنجی را تحمل کنند و حتی دیگران را آزار دهند. بخش بزرگی از خشونت های خانگی علیه زنان و کودکان ناشی از ترس و اضطراب مردانی است که احساسات و عواطف خود را سرکوب کردهاند. در نتیجه این گونه مردان هم خود را آزار میدهند هم اطرافیان خود را.
جای خالی درددل در جمعهای مردانه
موضوع دیگر، ماهیت روابط مردانه است. در جمع مردان چیزی به عنوان درددل وجود ندارد. مردان صرفا درباره موضوعات بیرونی مثل فوتبال و سیاست و اقتصاد با هم صحبت میکنند. هرگز از مشکلات خود، احساسات خود و حال روحی و روانی خود صحبتی به میان نمیآورند. حتی اگر صحبتی شود باز هم طبق کلیشههای جنسیتی آن مرد مورد مواخذه قرار خواهد گرفت. در بسیاری از موارد حتی غم یا
آسیب پذیری مردان به رسمیت شناخته نمیشود. برای مثال در طلاق و شکستهای عشقی مردان آسیب بیشتر و طولانیتری می بینند اما باور عمومی جامعه بر این است که مردان حتی به این مسائل اهمیت هم نمیدهند؛ چون درد و رنج روحی مردان کمتر بیان میشود جامعه فرض میکند که کلا درد و رنج روحی برای مردان وجود ندارد. یا در بهترین حالت فرض میکند که خود او به تنهایی قادر به حلو فصل و کنار آمدن با درد و رنجهاست.
مردانی که مدیریت و بیان احساسات را بلد نیستند
از طرف دیگر، خود مردان چون از کودکی هیچ آموزشی برای بیان احساسات و مدیریت احساسات خود دریافت نکردهاند، غیر از سرکوب و تظاهربه نبود احساسات، به تنهایی قادر به حل و فصل موضوع نیستند و دیگر مردان هم توانایی برای همدردی با او ندارند. اوج همدردی مردان با یکدیگر دست دادن و سر تکان دادن است! از سوی دیگر، زنان هم فرض شان بر این است که مردان قوی و منطقی هستند پس اصلا نیازی به همدردی و مراقبت ندارند! در نتیجه احساس تنهایی در مردان بسیار بالاتر از زنان است و بیشتر مردان حتی توان بیان احساسات و عواطف خود را ندارند چون از کودکی به جای آموزش درباره احساسات، صرفا به خاطر وجود احساسات و عواطف سرزنش شدهاند. این گونه تربیت باعث میشود که مردان در بزرگ سالی نگرانیها و نیازهای خود را با روشهای غیر سازنده مانند تمارض، غر زدن، فریاد زدن و... بیان کنند که باز موجب آسیب دیدن همسر و فرزندان می شود و این چرخه ادامه پیدا میکند.
مشکلات روان، انتخابی نیستند!
در انتها باید به یاد داشته باشیم که وجود احساسات و عواطف مهمترین وجه وجودی انسان است. درد و رنج روحی نشانه ضعف نیست، ممکن است برای همه پیش بیاید و قابل درمان است اما اگر به آنها توجه نکنیم، کشنده خواهد شد.