اخیراً یکی از نمایندگان روحانی مجلس حکم داده هر که طالب موسیقیاست، از این کشور برود.
سخن از یک بیم و هراس است: هراس از رواج گفتمانی، که زیرپوستی در حال تبدیل شدن به یک فرهنگ است؛ فرهنگ «تحکّم» به این که: هر که چنین است، برود؛ آن که چنان است، برود؛ آنان که چنین و چنان نیستند، بروند.
این «توهّم شأن»، که عدهای فراتر از وزن و قدر خود اینگونه حکم به بودن و نبودن افراد در خانهی پدری خود میکنند، از کجا میآید؟ زیرساخت پرورش و بالندگی این افراد، خاستگاهی بوده، که همواره از فراز بلندی با مخاطبشان سخن گفتهاند؛ و نه شانهبهشانه؛ که اگر دوتا میگویند، یکی هم بشنوند؛ همین! این افراد اصولا نمیتوانند چهرهبهچهره سخن بگویند.
یا باید از فراز بلندی، بلندگو به دست بگیرند و خلایق از فرودی دست پایین به سخنانشان گوش فرادهند؛ در حالی که گردنشان را بالا گرفتهاند و چیزی را در افق نظاره میکنند؛ یا سر به زیر افکنند و به نشانه تایید، آن را بالا و پایین کنند.
برای این فرهنگِ گفتمانی باید فکری کرد، که تبعاتش همین میشود، که هرچه به نظر ما درست نیست، درست نیست؛ پس هرکه آن را درست میبیند، جمع کند و برود؛ نیز هرچه به رأی ما درست است، درست است؛ و هرکه آن را نادرست میبیند، جمع کند و برود ایضاً.
واقعا اگر عمل به این فتوا در توان همگان باشد، یعنی جمع کنند و بروند؛ آیا آقایان حساب کردهاند که چند نفر باقی میمانند!؟