چهار سال گذشته ولی هنوز هم چشم انتظارند. چشم انتظار یک نشانه یا ردی از مردانی که به گفته خودشان روی نفتکش عظیم در قعر دریا ناپدید شدند؛ امیدشان را از دست ندادهاند. بعد از این همه سال باز هم منتظرند که مسافرشان از در وارد شود، آنها را بغل کند و بگوید که چقدر دلتنگشان بوده است. حادثه برای آنها تمام نشده است. سوگواری نمیکنند. به عزا ننشستهاند و هیچوقت در این سالها لباس سیاه به تن نکردند. فقط دلتنگ شدهاند و میخواهند هرچه زودتر خبری از سرنوشت عزیزشان بگیرند. غم دوری آنها را از پای درآورده، ولی آنقدر امید دارند که دست از تلاش برنداشتهاند. خانوادههای قربانیان کشتی غرقشده سانچی سالهاست که منتظرند تا عزیزشان برگردد. آنقدر به زندهبودن مسافران آن نفتکش معروف اطمینان دارند که با تلاش و دوندگی زیاد توانستند گواهی فوت آنها را باطل کنند. تنها خواستهشان این است که نشانههای زندهبودن را پیگیری کنند. اشک میریزند و از اینکه کسی به فریادشان نمیرسد و هیچکس به سرنخهای حیات اهمیتی نمیدهد، گله دارند.
مردان سانچی ١٦ دی سال ٩٦ بود که در اقیانوس سوختند و به قعر دریا رفتند. ٣٢ سرنشینی که فقط پیکر سه نفر از آنها به وطن بازگشت. حالا چهار سال از آن روز وحشتناک گذشته است. چهار سالی که برای خانوادهها به اندازه یک عمر بود. هنوز این پرونده باز است و مسیر خودش را طی میکند. در این مدت شرکت ملی نفتکش ایران به عنوان متولی اصلی، پیگیریهای لازم را انجام داد؛ از اقدامات حقوقی این حادثه گرفته تا بررسی دسترسی به لاشه آن نفتکش عظیم که در عمق ١٢٠ متری دریای چین آرام گرفت. رسیدگی به خانوادههای دریانوردان سانچی هم بخش دیگری از اقدامات این مجموعه بود. بعضی از خانوادهها اما هنوز هم دلهایشان در سانچی جا مانده و چشم به راه خبری از آن سوی آبهای چین هستند. قاطعانه از زندهبودن این مردان حرف میزنند و حتی یک درصد هم به مرگ اعتقادی ندارند.
پسرم عضو هلال احمر بود
چندی پس از تصادف سانچی با کشتی «کریستال» بود که به درخواست علی ربیعی، وزیر وقت کار، گواهی فوت قطعی ۳۰ خدمه ایرانی آن صادر شد. همین موضوع باعث شد که بعضی از خانوادههای خدمه سانچی نسبت به صدور گواهی فوت به دادگاه شکایت کنند. این شکایت خانوادههای خدمه سانچی موثر هم بود، بهطوری که با رأی قاضی رضا احمدی فیروزجایی در شعبه ۱۱۵ دادگاه عمومی حقوقی مجتمع شهید باهنر تهران، گواهیهای فوتی که از سازمان ثبت احوال کل کشور برای ۹ نفر از خدمه کشتی سانچی صادر شده بود، ابطال شد.
با ابطال این گواهیها، حالا این خانوادهها بیشتر از گذشته انتظار میکشند. درست مثل پدر سجاد عبداللهی که هنوز منتظر است و امید دارد که روزی سجاد دوباره به خانه برگردد: «سجاد متولد سال ٧٤ بود. خیلی به این شغل علاقه داشت. از طرفی بیش از ٥ سال عضو هلال احمر شهرستان ممسنی از استان فارس بود و تقریبا در تمام ماموریتهای هلال احمر به صورت داوطلبانه شرکت می کرد. او با پسرخالهاش پوریا وارد دانشگاه دریایی شدند. اولینبار بود که سفر میکرد. خیلی ذوق داشت. ٢٥ آذر سال ٩٦ بود که حرکت کردند. از روی کشتی دو بار با من تماس گرفت. یکبار وقتی چابهار بودند، یکبار هم وقتی نزدیک سنگاپور بودند، تماس گرفت و گفت که هفت روز بعد برمیگردند. خیلی خوشحال بود، اما دیگر صدایش را نشنیدم. تا اینکه آن حادثه پیش آمد. بعد از آن، تمام شواهد نشان داد که پسرم و بقیه هنوز زندهاند.»
نشانهها را پیگیری کنید
عبدالله عبداللهی درباره این شواهد و سرنخها به «شهروند» میگوید: «چندینبار با ما و چند خانواده دیگر با پیششمارههای کشورها مختلف تماسهای مشکوک گرفته شد. گاهی اوقات کسی حرف نمیزد. گاهی اوقات هم فردی انگلیسیزبان به ما میگفت که فرزندمان زنده است و از او خواسته که با خانوادهاش تماس بگیرد و خبر بدهد. این تماسها تا مدتها ادامه داشت. هرازگاهی این تماسها برقرار میشد، اما وقتی پیگیری کردیم، ترتیب اثر داده نشد و پیگیریهای ما هم به نتیجه نرسید. وقتی میگوییم آنها زندهاند کسی به حرفمان توجهی نمیکند. هیچ کدام از این نشانهها را پیگیری نمیکنند.»
با غمی که در صدایش موج میزند، ادامه میدهد: «همان چند ثانیه صدایی که از روی نفتکش و در لحظات آخر منتشر شد، گویای نجات بچههاست. صدای میلاد عنایتی بود که مسئولیت هدایت کشتی را به عهده داشت. بعد از آن کاپیتان بالا میآید. صدای میلاد عنایتی است که به کاپیتان میگوید استرس دارم. بعد از آن کاپیتان همه بچهها را به بیرون از کشتی هدایت میکند. حتی به زبان انگلیسی از دو بنگلادشی هم میخواهد که به بیرون بپرند و سوار قایق شوند. همان صداها گویای این است که بچهها زمان حادثه از کشتی خارج شدند. برای همین امکان ندارد آنها مرده باشند.»
چشمانتظاریم
خواستهاش این است که مسئولان به نشانهها اهمیت بدهند و رسیدگی بیشتری داشته باشند: «اگر میگویند که بچهها مردهاند حداقل یک نشانه به ما بدهند. ردی از فرزندانمان بدهند تا ثابت شود جان باختهاند. ما اگر میگوییم زندهاند، نشانه و سرنخ داریم. اما آنها هیچ مدرکی ندارند.
سالهاست که چشمانتظاریم. بین زمین و آسمان معلق ماندهایم. کسی به ما گوش نمیکند. هیچ دلیل قانعکنندهای برای مرگ بچههای ما ندارند. خواسته ما این است که اگر آنها مطمئنند که بچهها مردهاند، حداقل یک نشانه بدهند. اگر نشانه ندارند لااقل جستوجو کنند؛ یک رد یا نشانهای که من بتوانم قانع شوم سجاد مرده است. هیچ اثری از سجاد ندارند. ما باورمان نمیشود که بچههایمان مردهاند. حدسمان هم این است که جایی اسیر یا گروگان گرفته شدهاند. کاش کسی پیدا شود به حرف ما گوش کند و این مسائل را پیگیری کنند تا حداقل کمی آرام شویم.»
ماجرای تیک آبی تلگرام و قبض موبایل
تا ١٣ ماه قبض موبایل فرزندش صادر میشد. با پولهای زیادی که همگی برای رومینگ بود. مهدی سادگی یکی دیگر از مردان سانچی است که حالا خانوادهاش از بقیه اطمینان بیشتری برای زندهبودن او دارند؛ چون قبض موبایل و تیکهای آبی تلگرامش گویای همه اینهاست. مادر مهدی در گفتوگو با «شهروند» این ماجرا را اینطور روایت میکند: «پسرم متولد سال ٥٨ بود. عاشق کارش بود. زمانی که روی کشتی بود چندینبار با من تماس گرفت. آخرینبار گفت که چند روز بعد برمیگردند، ولی دیگر از او خبری نشد. مطمئنم که پسرم هنوز زنده است، چون تا ١٣ ماه بعد از حادثه قبض موبایل برایش صادر میشد؛ مبلغهای ٩٠ هزار تومان به بالا. وقتی ریز هزینههای موبایلش را گرفتیم همه آنها رومینگ بود. این یعنی موبایل پسرم جایی در خارج از کشور فعال شده بود. از طرفی چون به زندهبودن او اعتقاد داشتیم، من و همسرش چندینبار با تلگرام به او پیام فرستادیم. چند ماه بعد از حادثه ناگهان تلگرام پسرم آنلاین شد. تمام پیامها سین شد و تیک آبی خورد. از شدت هیجان نمیدانستیم باید چهکار کنیم. ما همه این مدارک را به دادگاه ارایه کردیم.»
او ادامه میدهد: «درست ١١ ماه بعد از حادثه دوباره پیامهای ما تیک آبی خورد و تلگرام پسرم آنلاین شد، اما وقتی اینها را گفتیم کسی پیگیری نکرد. از طرفی ما هم تماسهای مشکوک داشتیم. یکی، دو بار مردی انگلیسیزبان با عروسم صحبت کرد و گفت که مهدی زنده است و از او خواسته با ما تماس بگیرد. همه این مدارک در اختیار دادگاه است. اینها نشانه زندهبودن این مردان است. اگر هنوز هم زنده باشند و به کمک ما نیاز داشته باشند چه؟ ما فکر میکنیم که یا اسیر شدهاند یا زندانی یا به گروگان گرفته شدهاند. کاش کسی به داد ما برسد. زندگی ما چهار سال است که معلق مانده است.»
پسرم زنده است
ثریا حسینی، مادر پوریا عیدیپور است. پسر ٢٢ سالهای که روی کشتی سانچی سرنوشتش نامعلوم شد. او نیز مطمئن است که پسرش هنوز زنده است و به کمک آنها نیاز دارد: «من ٢٢ سال زحمت کشیدم و پسرم را بزرگ کردم. ولی فقط ٢٢ روز او را به شرکت نفت امانت دادم. حالا دیگر از او خبری نیست. آخرینبار روی کشتی بود که با من تماس گرفت. گفت هفت روز دیگر برمیگردند. میگفت از مکالمهاش هفت دقیقه مانده و میخواهد روز آخر دوباره تماس بگیرد، ولی دیگر هیچ تماسی از او نداشتیم.»
جسد را تحویل دهید
در میان خانوادهها اما هستند کسانی که مرگ را پذیرفتهاند و هیچ اعتقادی به زندهبودن مردان سانچی ندارند. مانند پدر حسین جهانی که با همسرش ساقی فعال روی سانچی قربانی شدند: «ما مرگ را پذیرفتهایم. میدانیم آنها قربانی شدند. دلمان خون است ولی میدانیم که آنها مردهاند. پسرم عاشق کارش بود. با همسرش روی کشتی سفر میکردند. آخرینبار روزی که در تهران زلزله آمد، تماس گرفت. گفت نگرانمان شده است. دیگر از او خبری نشد. با اینکه میدانیم مردهاند، ولی میخواهیم که حداقل یک اثری از فرزندم و عروسم به ما بدهند. بقایایی از جسدشان را تحویل دهند. کاش کسی برود و جستوجو کند تا ما هم بتوانیم جسدی داشته باشیم. بتوانیم سر مزار عزیزمان برویم و کمی آرام بگیریم.»