پرسش مهم در پی این خبر آن است که رئیسی از زمان شروع دولتش تاکنون در تحقق این شعار و البته دولت فراگیر چقدر موفق بوده است؟ و آیا کسب نظر از نخبگان سیاسی صرفا در حوزه سیاست خارجی خواهد بود یا بنای دولت کسب مشورت از تمام نیروهای سیاسی در تمام حوزهها از جمله سیاست داخلی و اقتصاد نیز هست یا خیر؟
پاسخ به این پرسش گرچه ناظر به مشاهده رخدادها و تصمیمگیریهای آینده است اما با نگاه به چندماه گذشته هم میتوان پاسخی نسبی به این موضوع داد. رئیسی در ایام پیش از انتخابات گفت که وابسته به هیچیک از جناحهای سیاسی نیست و در ادامه شعار دولت فراگیر را مطرح کرد تا براساس این شعار از همه ظرفیتهای سیاسی استفاده کند. بعد از پیروزیاش در انتخابات هم از دفترش با فعالان سیاسی اصلاحطلب و اصولگرا تماس گرفته شد، به آنها گفته شد که در ادامه مسیر دولت نظرات خود را بیان کنید. در میان آن افراد حتی نام اصلاحطلبانی به چشم میخورد که بهزعم اصولگرایان نیروهای رادیکالی در جریان اصلاحات محسوب میشدند. اصلاحطلبان از این رویکرد استقبال کردند و گرچه هیچکس انتظار نداشت که برای مثال رئیسی وزیری اصلاحطلب در دولتش قرار دهد اما این انتظار به وجود آمد که صدای منتقدان شنیده شود.
واقعیت این است که رئیسی تاکنون هیچ برخورد تندی با منتقدان نداشته است و حتی شاهد بودهایم که چندی پیش برای دومینبار میزبان مدیران رسانههای اصلاحطلب بود که از نظر شکلی با رقبای سیاسی خود محترمانه برخورد کرده، اما مسئله آن است که چنین رویکردی در مقام عمل مشاهده نمیشود؛ یعنی استفاده دولت از نظرات نخبگان بروز و ظهور عینی و اجرائی نیافته است. کمااینکه با مشاهده ترکیب دولت و مدیرانش میتوان گفت که رئیسی نهتنها از نیروهای میانهروی اصلاحات بلکه از اصولگرای میانهرو و سنتی نیز استفاده نکرده است.
شاهد مثال آن ترکیب تیم مذاکرهکننده هستهای است. رئیسی گرچه از افرادی چون لاریجانی و کمال خرازی برای نشستی مشترک دعوت میکند اما در عمل دستگاه دیپلماسی او و مشخصا تیم مذاکرهکنندهاش با نیروهایی نزدیک به سعید جلیلی بسته میشود یا حضور نیروهای دو دولت احمدینژاد در کابینه دولت سیزدهم کاملا مشهود و محسوس است.
در حوزه اقتصادی نیز همین وضعیت مشاهده میشود. چندی پیش بود که احمد توکلی در گفتوگویی با روزنامه «شرق» گفت: انتخاب برخی مشاوران و انتصابات بعضی وزیران و مسئولان درست نبوده که درمورد وزیران، مناسب یا نامناسب، مجلس هم شریک است.
در حوزه سیاسی نیز مشخص نیست نظرات طیفهای سیاسی مختلف در چه ابعادی مورد استفاده قرار گرفته است؟ نه فقط نظرات اصلاحطلبان بلکه اصولگرایان میانهرو. همه اینها در حالی است که از قضا مهمترین منتقدان عملکرد دولت رئیسی در چندماه اخیر نه اصلاحطلبان بلکه اصولگرایان تندرو بودهاند و در شرایطی که اصلاحطلبان سکوت کردهاند و بیشتر نظارهگر عملکرد دولتاند و نمیخواهند با نقدهایشان مانعی بر سر راه دولت ایجاد کنند، برخی طیفهای اصولگرایی تندترین انتقادها را علیه دولت مطرح میکنند و جالب است دولت رئیسی هم سعی میکند بیشتر حلقه تصمیمگیریاش را متشکل از همانها کند؛ نیروهای جبهه پایداری و بعضا نزدیک به احمدینژاد. با انتصابهای بعضا عجیب دولت هم نشانی از فراگیربودن دولت و نزدیکی میان تمام نخبگان با دولت دیده نمیشود.
به هر روی سید ابراهیم رئیسی تا این لحظه نتوانسته به شعار «دولت فراگیر» جامه عمل بپوشاند و مشخص نیست جلسه اخیر دیپلماتیکش که گویا با محور اخذ مشاوره درباره سفر اخیرش به روسیه بوده، تا چه حد میتواند به اجرای نظرات مختلف در عرصه عینی و اجرائی بینجامد و اگر احیانا این موضوع در عرصه سیاست خارجی جا بیفتد، آیا میتوان انتظار داشت که در عرصههای مهم دیگر مانند اقتصاد و سیاست داخلی هم محقق شود؟ همه اینها پرسشهایی است که عملکرد رئیسی در آینده پاسخشان را روشن میکند.