شعر تازه سید علی صالحی را می خوانید:
بیسهم و بیسایه
سنگ خواهی شد ای پشیمان!
سَرِ بُریدهٔ آن دختر
امانتِ هفت آسمانِ آبی بود،
دست تو چه میکند...؟
نفرت نه بر تو،
که بر نداشتن،
که شادی را از تو گرفت
تا تو چاقو را
به جای گلوبند
اشتباه بگیری!
چاقو هم دارد
برای گُل سرخ
گریه میکند،
تو چطور...؟
دریغا
پشیمانی آدمی بر بلندای دار،
دیگر به چه دردِ این خانهٔ بیچراغ
میخورد؟!