مرور خاطرات روزهای پر مخاطره بهمن ۵۷ هنوز هم دلنشین و شیرین است. به خصوص اگر این گفت و شنودها با شاهدان عینی و مردان حاضر در صحنه انقلاب باشد، اما متأسفانه بسیاری از یاران نهضت اسلامی دیگر در بین ما نیستند. به همین بهانه به منظور مرور خاطرات آنان و زنده نگاه داشتن تلاشهایشان به سراغ بازماندگان این عزیزان رفتیم تا از زبان نزدیکان یاران نهضت، مروی بر خاطراتشان داشته باشیم.
قبل و بعد از پیروزی انقلاب، شهید مطهری همواره در متن قضایا بود و امام خمینی(ره) نیز به ایشان اعتماد بسیار داشت به دلیل همین اعتماد بود که حضرت امام تا زمانی که تأییدیه شهید مطهری را دریافت نمی کردند، درباره بسیاری از تصمیمات و حوادث اقدام نمی کردند.
یادم هست سر سُفره شام بودیم که مرحوم حاج احمد آقا از پاریس تماس گرفتند و اطلاع دادند که امام تصمیم گرفتند به ایران تشریف بیاورند، پس از این تماس تلفنی ما در چهره پدر یک نوع نگرانی و شادی احساس کردیم، نگرانی پدر از حفظ جان امام و شادی ایشان از حضور امام در ایران بود. استاد مطهری همان شب به برخی از دوستانشان که اکثراً عضو موتلفه اسلامی بودند مثل مرحوم عسگراولادی، مرحوم اسلامی و دیگران اطلاع دادند تا صبح به منزل ما بیایند، که این آقایان صبح زود آمدند و جلسه ای تشکیل شد و استاد مطهری به اطلاع آنها رساندند که امام تصمیم دارند به ایران تشریف بیاورند و ما باید یک کمیته استقبال تشکیل دهیم که اولاً جان امام حفظ شود و ثانیاً استقبال درستی صورت گیرد. در همان جا این کمیته استقبال تشکیل شد و با اینکه شهید مطهری معمولاً خیلی وارد کارهای اجرایی نمی شدند، اما خودشان مسئولیت کمیته را برعهده گرفتند مخصوصاً از این جهت که نگران نفوذ مجاهدین خلق و اینگونه افراد بودند.
خاطره از روز ورود امام به ایران و سخنرانی در بهشت زهرا(س) بسیار است. شهید مطهری به عنوان رییس کمیته استقبال مسئولیت سنگینی داشتند و از صحبت های ایشان در بهشت زهرا(س) مشخص است که چقدر نگران جان امام بودند. آن روز جمعیت فشار می آورد و جمله شهید مطهری معروف است که می گویند حفظ جان امام از اوجب واجبات است و مردم را تشویق می کنند که از اطراف امام کنار بروند تا آسیبی به امام نرسد.
از جمله خاطراتی که باز هم نشان می دهد امام تا چه میزان به نظرات شهید مطهری اهمیت می دادند و ایشان در مسایل مختلف نقشی کلیدی داشتند، مربوط به زمانی است که کارکنان صنعت نفت آبادان شیرهای نفت را به روی تولید داخل بستند و همین امر موجب شد در آن زمان که فصل سرما هم بود، مردم صف های طولانی برای نفت می بستند و در حقیقت سختی هایی بر مردم وارد شد. شهید مطهری بر این نظر بودند که ما می توانیم نفت داخل را تأمین کنیم و فقط صادرات متوقف باشد لذا ایشان طرحی به امام پیشنهاد دادند که یک هیأت سه نفره مرکب از آقای مهندس بازرگان، مهندس کتیرایی و هاشمی رفسنجانی، از طرف امام به آبادان بروند و با کارکنان پالایشگاه نفت آبادان صحبت کنند تا نفت داخل تأمین شود؛ این اتفاق افتاد و آثار خوبی هم داشت. آن زمان عده ای که گرایشات مارکسیستی داشتند با این طرح مخالف بودند و حرفشان هم این بود که ما باید کاری کنیم که فشار رژیم شاه بر مردم به حداکثر برسد بلکه مردم عاصی شوند و بیشتر به انقلاب روی بیاورند، ولی شهید مطهری می گفت ما چنین انقلابی را قبول نداریم، انقلاب اسلامی یک انقلاب آگاهانه است و انقلاب انفجاری نیست. اگر شما بر یک حیوان هم فشار بیاورید و آب و غذایش را حذف کنید، عکس العمل نشان می دهد لذا انقلابی که با فشار بر مردم حاصل شود، ارزشی ندارد و در ضمن چنین انقلابی نمی توان اصلاحاتی انجام داد.
شهید مطهری می گفت، حل مساله اعتصاب کارکنان پالایشگاه نفت آبادان فایده دیگری هم داشت و آن اینکه تاکنون نقش امام یک نقش منفی بوده که ساختار نظام شاه را تخریب می کند، اما با تأمین نفت داخلی در واقع امام اقدامی ایجابی انجام می دهند و بدین معناست که امام در عمل حکومت را به دست می گیرد و بعدها هم مشخص شد که طرح تأمین نفت داخل چه آثار بسیار خوبی داشت.
شهید مطهری پس از پیروزی انقلاب نیز در انتصابات نقش بسیار اساسی داشت و اجازه نمی داد افرادی که گرایش مجاهدین خلق دارند، پستی از سوی امام بگیرند همانطور که برای ریاست کمیته های انقلاب اسلامی عده ای با امام صحبت کرده بودند که مرحوم آقای لاهوتی رییس کمیته های انقلاب اسلامی شوند، حتی نقل شده که امام حکم آقای لاهوتی هم نوشته بودند، اما شهید مطهری با امام صحبت می کنند که آقای لاهوتی در دو سال آخری که در زندان بودند، گرایشاتی به مجاهدین خلق پیدا کردند و دو فرزند ایشان هم در شورای مرکزی مجاهدین خلق هستند و در این صورت کل کمیته های انقلاب اسلامی به دست مجاهدین می افتاد؛ امام نظر شهید مطهری را قبول می کنند و از ایشان می پرسند پیشنهاد شما کیست که شهید مطهری آقای مهدوی کنی را پیشنهاد می دهند و به این وسیله آقای مهدوی کنی رییس کمیته های انقلاب اسلامی می شوند. مرحوم آقای مهدوی کنی نقل می کنند که من حکم خودم به ریاست کمیته های انقلاب اسلامی را به خط شهید مطهری و امضای امام دارم. همه این موارد نشان می دهد که شهید مطهری تا چه حد در تصمیم گیری ها و حوادث اوایل انقلاب موثر بود؛ به نظر من اگر شهید مطهری ترور نمی شد، در حوادث بعد از پیروزی انقلاب نقش اساسی می داشتند و بسیاری از اشتباهاتی که بعدها اتفاق افتاد، رخ نمی داد.
در سفری که شهید مطهری به پاریس داشتند، امام مسئولیت تشکیل شورای انقلاب و معرفی افراد این شورا را نیز بر عهده ایشان گذاشتند. (البته بعید نیست تشکیل شورای انقلاب را هم شهید مهطری به امام پیشنهاد داده باشند) و پس از اینکه شهید مطهری مأموریت خود را به انجام رساندند، امام موجودیت این شورا را اعلام کردند.
اما به خاطراتی از ۲۱ و ۲۲ بهمن اشاره می کنم. عصر ۲۱ بهمن که رژیم شاه حکومت نظامی اعلام کرد، همه سردرگم بودند که باید چه اقدامی انجام دهند. امام گفتند مردم اعتنا نکنند و به خیابان ها بیایند. درباره این موضوع برخی حرف هایی زدند که خیلی واقعیت ندارد مثلاً برخی گفتند که مرحوم آقای طالقانی به امام گفتند که این کار خطرناک است و امام گفتند که من از یک جایی دستور دارم. من از شهید مطهری پرسیدم که داستان عصر ۲۱ بهمن چه بود؟ ایشان گفتند که آن لحظه فقط من و امام بودیم. و وقتی این خبر منتشر شد، من از امام پرسیدم، مردم چه کار کنند. امام گفتند که نباید اعتنا کنند و به خیابان ها بیایند. شهید مطهری می گویند که من به امام گفتم که شما این را بنویسید تا در خیابان ها اعلام شود، این اقدام انجام شد و مردم به خیابان ها آمدند؛ بنابراین این نقل قول که امام گفتند من از جای خاصی دستور دارم، باطل است.
در روز ۲۲ بهمن شهید مطهری به طور کامل در مدرسه علوی و در کنار امام بودند. ایشان تعمد داشتند که آن روزها کاملاً در کنار امام باشند چون امام هم بیشترین اعتماد را به شهید مطهری داشت و ایشان هم وظیفه خود می دانست که کاملاً در کنار امام باشد مخصوصاً از این جهت که افرادی مثل مجاهدین خلق می خواستند اطراف امام را بگیرند و استاد مطهری مراقب بودند که مبادا سوء استفاده ای شود.
در روز ۲۲ بهمن وقتی رادیو و تلویزیون تصرف شد، گوینده گفته بود این صدای انقلاب ایران است. در همان لحظه شهید مطهری تذکر می دهند که باید بگویید صدای انقلاب اسلامی ایران است. البته این جمله را به امام هم منصوب می کنند، اما یکی از افرادی که در مدرسه علوی حضور داشت، نقل می کرد که شهید مطهری این تذکر را داد و احتمالاً پس از آقای مطهری، امام نیز بر این سخن تأکید کردند.
علاقه امام به شهید مطهری و روابط این دو نفر، به سالهای بسیار گذشته بازمی گردد یعنی به همان دوره ای که شهید مطهری در قم تحصیل می کردند. شهید مطهری از سال ۱۳۱۵ به قم رفتند و بعدها امام را می شناسند. امام ۱۲ سال استاد شهید مطهری بودند و گاهی به حجره شهید مطهری می آمدند. امام، استاد مطهری را از نظر هوش، استعداد علمی، تقوا، تهذیب نفس و خلوص نیت و همچنین از حیث تفکر و نگاه درست اجتماعی و سیاسی به طور کامل می شناختند لذا به ایشان کاملاً اعتماد داشتند و می دانستند که اگر استاد مطهری پیشنهادی می دهند، برای منفعت خودش نیست و نگاه الهی دارند.
حساسیتی که استاد مطهری درباره حفظ خلوص فکری نهضت اسلامی داشتند، بسیار مورد توجه امام بود چون شهید مطهری به شدت اصرار داشت که نضهت اسلامی باید فقط در مسیر اسلام حرکت کند.
در اوایل سال های دهه ۵۰ افراد و گروه های مختلفی ضمن اینکه امام و نضهت اسلامی را قبول داشتند، گرایشاتی هم به مارکسیسم داشتند و دچار نوعی التقاط بودند، ولی شهید مطهری به هیچ وجه این التقاط را نمی پذیرفت و می گفت راه ما از گروه هایی مثل مجاهدین خلق جداست و ما سران آنها را مارکسیست می دانیم لذا با وجود اینکه در آن دوره مخالفت با مجاهدین خلق کار بسیار سختی بود، اما استاد مطهری به شدت خواستار جدایی راه نهضت اسلامی از راه مجاهدین خلق بود.
آن زمان مجاهدین خلق به عنوان یک گروه اسلامی مشهور شده بودند و برخی فعالیت های نظامی انجام دادند و در ذهن مردم به عنوان یک گروه مجاهدی که مبارزه مسلحانه می کند، شناخته شده بودند. به عنوان مثال سفیر آمریکا در ایران و یکی از فرماندهان ارتش شاه را ترور کرده بودند و با شعار فضل مجاهدین علی قاعدین اجر عظیما؛ فعالیت می کردند.
بسیاری از دانشجویان، طلاب و روحانیون طرفدار آنها شده بودند و در آن دوران امام در نجف بودند و تنها کسی که در داخل کشور جرأت داشت و با این گروه مخالف می کرد، شهید مطهری بود لذا حملات عجیبی به شهید مطهری شد. ایشان را متهم به انقلابی نبودن و سرمایه دار بودن و مبارز نبودن کردند، ولی شهید مطهری چون به دنبال خلوص فکری نهضت اسلامی بود، از این مسایل باکی نداشت و این تهمت ها را به جان خرید و اجازه نداد نهضت اسلامی دچار انحراف فکری شود.
البته برخی از پیروان امام تا زمان پیروزی انقلاب، هنوز شک داشتند که باید با مجاهدین خلق همکاری کنند یا خیر. روحانیون انقلابی نیز دو دسته بودند و در آستانه پیروزی و بعد از پیروزی معلوم شد که امام هم نظر با شهید مطهری هستند و تأکید دارند که نباید با این گروه همکاری کنیم. به هر ترتیب در آن دوره نهضت اسلامی اوج گرفت و امام که راه شان جدای از مجاهدین خلق بود، برای مردم شناخته شدند و در نهایت انقلاب به پیروزی رسید.
بنابراین معتقدم امام از چند جهت به شهید مطهری علاقه داشتند، یکی جنبه علمی ایشان بود. امام شهید مطهری را برای تقویت و ارتقای حوزه علمیه و تربیت طلاب، توانا می دانست و به ایشان بسیار امید داشت.
دوم؛ نگاه اجتماعی و سیاسی درست شهید مطهری بود. اصرار استاد مطهری بر حفظ خلوص فکری نهضت اسلامی و مبارزه با التقاط ها از جمله دیدگاه های منطقی و درست شهید مطهری بود.
سوم جنبه روحی و معنوی شهید مطهری بود؛ ایشان یک شخصیت مهذب، با تقوا و اهل عبادت بود و امام از این نظر بسیار برای شهید مهطری اهمیت قائل بود و به ایشان اعتماد داشت.
علاقه امام به شهید مطهری ریشه های عمیقی داشت و صرفاً یک حالت احساسی و عاطفی نبود، این علاقه از عکس العمل حضرت امام بعد از شهادت ایشان نیز روشن است. امام برای شهید مطهری گریستند و دو روز در مدرسه فیضیه به سوگ نشستند و ایشان را پاره تن و حاصل عمر خود نامیدند و غیر از پیامی که در زمان شهادت صادر کردند، در اولین و دومین سالگرد شهادت استاد مطهری پیام های جدیدی دادند و در سومین سالگرد چند دقیقه ای راجع به شهید مطهری صحبت کردند و در بسیاری سخنرانی های خود به مناسبت هایی از شهید مطهری نام می بردند؛ امام بسیار تأکید داشتند که نام و فکر و آثار شهید مطهری فراموش نشود چون ایشان را به عنوان یک راه و فکر می شناختند.