حادثه دلخراش قتل دختر اهوازی به دست شوهرش واکنشهای بسیاری را به همراه داشته است. این پرونده در حال حاضر از سوی پلیس و دستگاه قضایی در حال بررسی است. هر چند حادثه پیوستهای بسیار اجتماعی دارد که باید از سوی دانشمندان علوم اجتماعی بررسی شود، با این حال مطرح شدن برخی موضوعات از جمله قاچاق دختران در اظهارات پدر غزل، باید از سوی پلیس مورد راستیآزمایی قرار گیرد و عاملان آن بازداشت و مجازات شوند.
پدر «غزل حیدرنوا» به فارس گفته است دخترش بدون هیچ اجباری با سجاد که در بازار کار میکرد، ازدواج کرد. او گفت: دخترم هنگام ازدواج سن کمی داشت، برای همین از دادگاه گواهی رشد عقل گرفتیم و سجاد هم زندگی خوبی برای دخترمان فراهم کرده بود، البته بینشان دعوای زن و شوهری وجود داشت و دخترم گاهی به حالت قهر به خانه میآمد.
او درباره ناپدید شدن دخترش گفت: چند ماه قبل دخترم بعد از خروج از خانه سوار یک پراید شده و به ترمینال خرمشهر رفته است. وقتی تحقیق کردیم، متوجه شدیم هیچ دوربینی پلاک آن پراید را ثبت نکرده است تا اینکه دخترم از ترکیه تماس گرفت و گفت که به آنجا رفته است.
به هر حال ما از پلیس بینالملل کمک خواستیم و همراه پدر سجاد به ترکیه رفتیم و غزل را در یک کمپ پیدا کردیم. او گفت که فریبخورده و به دام قاچاقچیان دختران افتاده است. او میگفت بعد از اینکه در خرمشهر سوار ماشین شده، به تهران رفته و آنجا از سوی دو نفر از آنها مورد تعرض قرار گرفته و سپس از مرز خوی به ترکیه منتقل شده است.
آن قاچاقچیان از سوی مردی سوری به نام عبد جمونگ اجیر شده بودند که در حال حاضر این مرد در ترکیه بازداشت شده است. ما وقتی متوجه شدیم از او خواستیم دخترم را برگرداند و در دو مرحله ۱۶۶ میلیون به حسابش پول ریختیم، اما دستمان به جایی بند نشد.
پدر غزل درباره بازگرداندن دخترش هم گفت: پنجشنبه هفته قبل او را به ایران برگرداندیم. قرار شد روز یکشنبه دخترم را برای انجام کارهای قانونی به کلانتری تحویل بدهم و به دنبال پرونده قاچاق دختران در اهواز بروم. همان روز پدر سجاد خودش را رساند و خواست که غزل را به پلیس تحویل دهیم، چون سجاد تهدید به قتل کرده بود و جای دخترم پیش پلیس امن بود که در مسیر رسیدن به اداره پلیس سجاد راه خودرو را سد کرد و حادثه را رقم زد.
روایت مادر قاتل
مادر سجاد هم در شرح ماجرا گفت: حدود چهار ماه قبل بود که غزل ناپدید شد و تلاش ما هم برای پیدا کردن او فایده نداشت تا اینکه بعد از یک هفته دوستانش خبر دادند او در ترکیه است.
سجاد و غزل همدیگر را دوست داشتند و ما عروسی سجاد و برادرش را در یک شب برگزار کردیم و برایشان کم نگذاشتیم.
او درباره انگیزه فرار غزل گفت: غزل آن طور که برای دوستانش شرح داده است، در اینستاگرام با مردی سوری آشنا میشود. آن مرد غزل را فریب میدهد، به طوری که او را مجبور میکند جنین خودش را سقط کند. به محض اینکه غزل به ترکیه میرود، این مرد غزل را عقد میکند. غزل که به این مرد سوری اعتماد کرده بود، شروع به ارسال عکسهای خود با آن مرد میکند، دوستانش ما را در جریان تمام جزئیات میگذاشتند.
پسرم هر روز کنترل خود را از دست میداد و نمیتوانست بر اعصابش مسلط شود، مخصوصاً که بازاری بود و اطرافیان چپ و راست غیرت و مردانگی وی را تحریک میکردند.
پسرم تهدید کرده بود، غزل را میکشد، برای همین پدر غزل و پدر سجاد درصدد مخفی کردن غزل و تحویل آن به کلانتری بودند.
روز یکشنبه غزل را سوار ماشین کردند تا تحویل کلانتری بدهند، اما سجاد حرکات پدر و عمویش را زیر نظر داشت و به همراه برادرش جلوی ماشین را میگیرند و ظهر همان روز آن اتفاق میافتد.