در روزهای اخیر با به میان آمدن پای برخی رسانههای خارجی، اختلاف نظرهایی درخصوص قیاس زبان فارسی با زبانهای بومی و قومی که پیشتر نیز گاهی موجب شکلگیری بحثهایی میشد، شکلی دیگر گرفته و موجب ترند شدن هشتگهایی همچون «منوفارسی» شده است. ماجرا از این قرار است که صفحه العربیه فارسی در توییتر مدتی پیش لینک کارزاری توییتری با عنوان «رنج به دلیل زبان مادری با هشتگ #منوفارسی» را به اشتراک گذاشت و انگار خاکستر ماجرایی کهنه بار دیگر شعلهور شد. از همینجا بود که واکنشها آغاز شد و بحثها شدت گرفت. چیزی نگذشت که پای بیبیسی فارسی هم به ماجرا باز شد. هشدار درباره رها کردن زبان فارسی به امان خود!
در پی این ماجرا، محمدعلی آتشسودا، مدرس زبان و ادبیات فارسی در پاسخ به سوالی درخصوص فضای بهوجودآمده و آسیبشناسی آن برای زبان فارسی و زبانهای قومی و نیز اظهارنظرهایی مبنی بر مانع دانستن زبان فارسی برای زبانهای قومی و بحثهایی که در این زمینه ایجاد میشود، در یادداشتی به تفصیل نوشته است: «در روزهای گذشته شاهد هیاهویی دربارهی زبان فارسی و ارتباطش با زبانهای قومی و محلی داخل ایران بودیم که گواهی بود بر مدعای ایراندوستانی که مدتهاست دربارهی تضعیف هویت ملی و مهمترین مولفهاش یعنی زبان فارسی هشدار میدهند. کانون اصلی این خطر هم ایجاد تقابلهای ساختگی میان هویت ایرانی و هویت قومهایی است که داخل فلات ایران زندگی میکنند. واقعیت این است که سخن گفتن در این زمینه علاوه بر این که باید با احتیاط بسیار و با رعایت جوانب مختلف انجام گیرد، باید صریح و روشن نیز باشد. نگارنده در این یادداشت میکوشد دیدگاه خود را در این مورد بیان کند و البته مُقِرّ است که این دیدگاه کاملا شخصی است و ربطی به گروه یا جریانی خاص ندارد.
کشور ایران از اقوام مختلفی تشکیل شده است که از دیرباز وسیلهی ارتباطی آنان زبان فارسی بوده است. سابقهی کاربرد زبان فارسی در فلات ایران و پذیرش آن به عنوان زبان بین اقوام مختلف قدمتی به درازای تاریخ ایران از حدود دوهزار و هفتصد سال پیش تا به امروز دارد. برپایی سه سلسلهی نیرومند هخامنشی و اشکانی و ساسانی در قبل از اسلام و تداوم این سه سلسله در یک بازهی زمانی هزار و دویستساله و سیطرهی آنها بر سرزمینهای مختلف در گسترش زبان فارسی در فلات ایران و اهمیت یافتن آن به عنوان زبانی بین اقوامی اهمیتی بسیار داشته است. با در نظر گرفتن این مهم زبان فارسی را اصلا نمیتوان زبانی متعلق به یک قوم دانست یا آن را منحصر به نژادی خاص کرد. به گمان من صحبت از ارتباط قوم فارس با زبان فارسی امری موهوم و بیبنیان است. فراتر از این، اصلا صحبت از قوم فارس یا نژاد ایرانی هم به نظر من در این مورد بیجاست. اقوام ایرانی ساکن در فلات ایرانی ممکن است از نژادهای مختلفی باشند از ساکنان بومی این فلات تا نژادهای متنوعی که بدان مهاجرت کردند. از نظر بنده ارتباط این اقوام با زبان فارسی ذیل دو عنوان قابل بررسی است: اول: زبان فارسی وسیلهی ارتباط میان اقوام مخالف ساکن در فلات ایران بوده است. دوم: فرهنگ ایرانی و مولفههای فکری آن مانند عرفان و حماسه و فلسفه و ادبیات و تاریخ و... در قالب زبان فارسی آفریده شده است. البته باید توجه داشت که بنده در اینجا کاری به آثار مادی و فیزیکی فرهنگ ایرانی مثل بناهای باستانی یا قنات یا خط و نقاشی و غیره ندارم و منظورم نشان اهمیت دو نقش اصلی زبان فارسی یعنی نقش ارتباطی و نقش هنری آن در میان اقوام ایرانی و نه فقط قومی خاص است. این مدعا مستند است و آثار مکتوب به جا مانده از تمدن ایرانی قبل از اسلام از اوستا گرفته تا متون دینی و حماسی و علمی و ادبی در زبان پهلوی و بعد از اسلام در متون فارسی دری سندی است بر صحت آن. اما چه شد که زبان فارسی با این اهمیت و این قدمت زمانی، اکنون مورد هجوم برخی متکلمان به زبانهای قومی و محلی قرار گرفته است. پاسخ به این مساله به بحثی فراتر از مسائل فرهنگی و ادبی و زبانشناختی نیاز دارد که در ادامه به آن میپردازم.
در حدی که نگارنده میفهمد کوشش در جهت تضعیف زبانی که برای دوهزار و هفتصد سال وسیلهی ارتباطی گروههای بزرگی از اقوام ساکن در ایران بوده به نحوی تنگاتنگ با مسائل سیاسی پیوسته است. البته بنده بنا ندارم به برخی حوزهها در این ارتباط ورود کنم چون حساسیتبرانگیز و دردسرزاست. فقط اشاره میکنم به اینکه مشخصا سیاستهای منطقهای ایران در گسترش حوزهی نفوذش قطعا با عملیات متقابل کشورهایی که از این سیاستها احساس خطر میکنند مواجه شده و بخشی از تلاشی که برای تضعیف زبان فارسی در این سالها مشاهده میکنیم حاصل همین مقابله است، چرا که زبان فارسی رشتهی اتصال اقوام ایرانی است و اگر این زبان تضعیف شد، وحدت ملی ایرانیان نیز تضعیف میشود. توجه داشته باشید که قصد من اصلا این نیست که تلاش در جهت تضعیف زبان فارسی را به سیاست رقبای منطقهای ایران تقلیل دهم. برعکس، حرف اصلی بنده این است که اگر تمدن ایران از درون آنقدر نیرومند باشد که بتواند با رقبای خود برابری کند، طبیعتا زبان فارسی نیز تقویت خواهد شد. منظورم از قدرت برابری هم فقط مولفههای نظامی نیست. حرف نگارنده بر سر یک توسعهی تمدنی همهجانبه است که تولید ثروت مهمترین مولفهی آن است و از قِبَل این تولید ثروت، هنر و ادبیات و فلسفه و... هم تولید خواهد شد و نهایتا سودش به زبان فارسی هم خواهد رسید. متوجه باشیم که اگر ما از لحاظ تمدنی به شکلی طبیعی رشد کنیم و به گفتمانهای فرهنگی درون ایران اجازهی فعالیت دهیم و سنگ جلو پای فعالان آن نیاندازیم، مولفههای این فرهنگ و از جمله زبان فارسی نیز به شکلی طبیعی رشد خواهد کرد. ما باید بپذیریم که الان در زبان فارسی تولید ادبی به شکلی که جریانساز باشد وجود ندارد. یک مثال ملموس میزنم تا قضیه مشخصتر شود. اگر ما تولیدات خود در عرصهی سینما را مقایسه کنیم با تولید ترکها در ساخت سریال و فیلم متوجه میشویم که در این زمینه چقدر از آنها عقب افتادهایم. منظور من البته خلق یک سینمای شخصی که متکی به نبوغ افراد است نیست. منظورم دقیقا همان سینمای تجاری است که میتواند مخاطب را جذب کند و صد البته در گیشه و تلویزیون هم بفروشد و سازنده را تشویق کند که بیشتر بسازد و نهایتا این روند منجر به گسترش فرهنگ و تمدن کشور سازنده و نهایتا نفوذ زبان آن شود. دلیل عقب افتادن ما آن است که تولیدات هنریمان منحصر شده به بعضی آثار با صبغهی مذهبی خاص که فارغ از گرایشهای سیاسی هم نیست. الان شعر مذهبی و مرثیه در ایران رشد زیادی داشته است چون حمایت مالی میشود. خلاصه منظورم این است که لازمهی رشد فرهنگی یک تمدن، تولید ثروت و حمایت این ثروت از فرهنگ آن است. حالا این حمایت ممکن است رسمی هم نباشد، اما همین که در کشوری ثروت تولید شود یقینا بخشی از این ثروت در مسیرهای هنری و فرهنگی که لازمهی تمدنسازی است هزینه خواهد شد. یک مثال دیگر میزنم. چطور است که هالیوود میتواند اینقدر فیلم بسازد و با صدور این فیلمها به کشورهای دیگر این تولید سینمایی را به عنوان یک فرهنگ مسلط به جهان قالب کند؟ قطع به یقین تولید ثروت، پشتوانهی اصلی این توانایی است. حالا از این چیزهایی که گفتم میخواهم یک نتیجهی دیگر بگیرم و آن نتیجه این است که تهاجم به زبان فارسی را باید از منظر یک رقابت منطقهای در نظر گرفت. این رقابت منطقهای اضلاع زیادی دارد، اما در حوزهای که به تمدن ایرانی و به تبع آن به زبان فارسی مربوط میشود، رقبای اصلی ایران فعلا ترکها و عربها هستند. اعراب در محدودهی شبه جزیره از هزار و سیصد سال پیش شروع به تمدنسازی کردند که در قرون چهار تا هفت هجری به شکوفایی رسید و توانستند فرهنگ خود را به فرهنگ ایرانی نیز تزریق کنند. البته زبان فارسی در نهایت و بناچار به یک همزیستی و همنشینی با زبان عربی راضی شد که نتایج بدی هم برایش نداشته است. بدون تعارف اعراب الان در حوزههای حاشیهای خلیج فارس در حال بازسازی تمدن عربی هستند که نتایجش را در آینده خواهیم دید. ترکها نیز حدود پانصد سال پیش تمدنسازی را آغازیدند و الان در حال چیدن میوههای آن هستند. بخش بزرگی از نیروی مهاجم به زبان فارسی در همین ماجرای «منوفارسی» متعلق به پانترکهاست. من البته حساب پانترکها را از ترکان ایرانی که به اهمیت زبان فارسی در برقراری وحدت ملی واقفند کاملا جدا میدانم. خوشبختانه آذربایجان از دیرباز یکی از کانونهای اصلی بالندگی تمدن ایرانی و زبان فارسی بوده است. اما واقعیت این است که پانترکها به هر دلیلی فعالیت بیشتری نسبت به سایر پانها دارند.
نهایت آن که برای نگارنده این که خواست پانیستهای مختلف درون ایران از عربی و ترکی و کردی و یا کوشش تمدنهای پیرامون ایران برای تضعیف این تمدن به نتیجه برسد یا خیر مشخص نیست. به اعتقاد بنده برخی مدعیات پانها هیچ ریشهای در واقعیت ندارد. کشور ایران نمیتواند یک کشور چندزبانی باشد. چندزبانی شدن ایران قطعا مقدمهی تجزیه شدن آن است، چرا که این چندزبانی به گسستگی ارتباط و چند پارگی هویت ایرانی میانجامد. تصور بفرمایید که مثلا در یک برنامهی تلویزیونی با حضور اقوام مختلف هر کس به زبان خودش سخن بگوید که مشخص است ارتباطی شکل نمیگیرد و همگرایی هویتی هم حاصل نخواهد شد و حتی تصویری مضحک خلق میشود. در نظر بگیرید که مطابق گزارش خبرگزاری ایسنا در همین جنجال هشتگ «منوفارسی» ۸۷ درصد هشتگها به زبان فارسی بوده است که البته متعلق به هم موافقان و هم مخالفان زبان فارسی است، اما نشان میدهد که مخالفان هم برای ارتباط میان خود بناچار به یک زبان واحد یعنی زبان فارسی متوسل شدهاند. برخی فعالان پانیست نیز میگویند زبان انگلیسی یا زبان دیگری به جای زبان فارسی جایگزین ارتباط بین اقوام شود که حقیقتا حرفی است از سر لجاجت چرا که این وسیلهی ارتباطی یعنی زبان فارسی الان موجود و حی و حاضر است و بین اقوام مختلف هم روایی دارد و نیازی به جایگزین شدن زبانی دیگر به جای آن نیست. در مورد ادعای دیگر پانیستها مبنی بر آزار دیدن از شیوهی آموزش به زبان فارسی البته نیاز به مطالعات میدانی و جستجوی راهی برای برطرف شدن مشکلات احتمالی است. حقیقتا بسیاری از تجربیاتی که ذیل این موضوع صادر شد ربطی به زبان فارسی نداشت و بیشتر به مسائل تربیتی مربوط بود تا تبعیض قومی. تجربهی شخصی بنده چیز دیگری است چرا که سالها پیش به مدت سه سال در مناطق لرنشین فارس معلم بودم و سوگند میخورم که هیچگاه هیچ نشانی از معذب بودن دانشآموزانم از آموزش به فارسی نداشتم و گاهی نیز گلهای از آنان که حاکی از تحمیلی بودن زبان فارسی باشد نشنیدم.
در مورد آینده البته به هیچ وجه نباید در پیشبینی سرنوشت تمدن ایرانی و زبان فارسی به افسانهپردازی دل خوش کنیم. واقعیت این است که در صورت ادامهی روند کنونی و بیاعتنایی سیاستگذاران به رفع موانع بالندگی تمدن ایرانی و رها کردن زبان فارسی به امان خود در میدان رقابت با زبانهای دیگر، به تدریج شاهد زوال این زبان در بخشی از فلات ایران خواهیم بود و یقینا غفلت از مهمترین مولفهی تمدنی هویت ایرانی یعنی زبان فارسی به تدریج به ضعف کلیت این تمدن و حوزهی نفوذ آن خواهد انجامید.»