در بخشهایی از کتاب «از اسطوره تا تاریخ» گفتوگو با مهرداد بهار آمده است:
جناب استاد، اجازه بدهید به سراغ مسئله کوسهبرنشین برویم.
بله، کوسهبرنشین را دیگران دربارهاش بحث کردند، چیز تازهای که من عرض بکنم نیست؛ کوسهبرنشین مظهر زمستان است که با آمدن خودش و اینکه تظاهر به گرم بودن و عرقریزی میکند و خشک میکنند و آب بهش پاشند و خودش را باد میزند، معکوس بر خر مینشیند. به انجام رسیدن عصر زمستان است و کوسه در تصوّر ما شاید با عدم باروری مربوط باشد. زمستان است و باروری ندارد. ما در آخر زمستان و در اول بهار یک رشته مراسم مربوط به پایانگرفتن فصل سرما را داریم که مراسم چهارشنبهسوری است که نوعی جادویِ گرمکردن هواست. با آتش افروختن در واقع میخواهیم بگوییم که زمستان تمام میشود و گرما و خورشید را با این آتش جادویی وادار به گرم شدن بکنیم که بیاید. از روی آتش پریدن یعنی سرماهای وجود خودمان را هم دور بریزیم و خودمان را هم از فصل زمستان به یک فصل کار و گرما بتوانیم وارد کنیم، که قبل از این در جشن سده هم همین آیین جادویی آوردن گرما به خورشید مطرح است که آن چهلم تولد خورشید است. بعد آیین سیاوش هست. در واقع در اساطیر قدیم ما که ورودِ سیاوش یعنی مرگِ خدای نباتی است که جهان خالی و بیبرکت است، زمستانی و تابستانی گذشته و آمدنِ بهار برکتآورنده را نوید میدهد. سیاوش مظهر خدای برکت است و اوّل نوروز میآمده و برکت میبخشیده، سوم حاجیفیروز است که مظهر سیاوش است. قبلاً بحث کردیم. حالا باز یک بار پهلوی هم میگذاریم. اینکه صورتِ سیاه او بازگشت از جهان مردگان را مطرح میکند، تن قرمزش، لباس قرمزش حیات مجدد او را، خون را که مظهر حیات است مطرح میکند، بعد کوسهبرنشین که پایان زمستان را مطرح میکند، اینها هم در واقع در آخر زمستان و اول بهار کنار هم قرار میگیرند. بعد مراسم خود نوروز. هم که باز با برکتبخشی مربوط است. سبزه سبز میکنیم، آن را به آب میاندازیم، اینها دست کم چندهزار سال در آسیای غربی سابقه دارند.